- فرهنگی

زنده‌یاد میرهادی اعتقاد به کار مشارکتی داشت

نوش‌آفرین انصاری، دبیر شورای کتاب کودک به مناسبت سالروز درگذشت مرحوم توران میرهادی به ایبنا گفت: زنده‌یاد توران میرهادی به کار مشارکتی اعتقاد ویژه‌ای داشت. از ویژگی‌های خانم میرهادی این بود که هیچ‌وقت «من» نمی‌گفتند، همیشه «ما» می‌گفتند. همیشه سعی می‌کردند همه را یک‌جوری درگیر کنند و اندیشه مشارکتی را توسعه دهند. در مدرسه فرهاد هم این کار را کردند. از سرایدار تا مدیر و از تمام بچه‌ها و معلم‌ها و مدیر همه یک‌جوری در مدیریت مدرسه درگیر بودند.
مرحوم توران میرهادی، استاد ادبیات کودک، نویسنده و کارشناس آموزش و پرورش بود که نگاهی اجمالی به فعالیت‌هایش، نشان می‌دهد تمامِ او برای تمامِ ایران بود؛ کودکی دغدغه‌اش بود و کودکان سالم و خلاق رویایش. او در 18 آبان‌ماه 1395 در سن 89 سالگی بر اثر سکته مغزی درگذشت؛ اما نامش همیشه در جهانِ ادبیات کودک ایران شنیده می‌شود. برای بزرگداشت وی و یادآوری فعالیت‌هایش با نوش‌آفرین انصاری، دبیر شورای کتاب کودک، دوست و همکار مرحوم میرهادی، گفت‌وگویی داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

خانم انصاری، چه‌طور و در چه سالی با خانم میرهادی آشنا شدید؟
با خانم میرهادی در سال 1342 آشنا شدم. موقعی که بعد از سفرهای دورودراز با خانواده در خارج از کشور، به ایران برگشتم و خانم لیلی ایمن (آهی) به من گفتند موسسه شورای کتاب کودک یک‌سال است که تأسیس شده و من را معرفی کردند. در یک بعدازظهر پاییزی برای اولین‌بار خدمت خانم میرهادی رسیدم. همیشه فکر می‌کردم از قدیمی‌ترین دوستان ایشان باشم؛ ولی الان خوشحالم این خبر را به شما بدهم که خانم ثمینه باغچه‌بان، دختر مرحوم جبار باغچه‌بان که خود ثمینه خانم واقعا یک بانوی اسطوره‌ای است در کارهایی که برای ناشنوایان در ایران کرده‌، پس از مدت‌ها به ایران برگشته‌اند و الان یکی از دوستان خانم میرهادی که قبل از من یعنی از اواسط یا اواخر دهه 1330 با ایشان آشنا شدند هم در ایران هستند.

کودکی برای خانوم میرهادی چه نوع دنیایی بود؟
دنیای بسیار لذت‌بخش، سازنده و تأثیرگذاری بوده است. ایشان در تمام گفته‌ها و آثارشان از کودکی خیلی خوبی که داشتند یاد می‌کنند و از نقش مهم مادر و پدر و پرستارانی که قصه‌گو بودند و برایشان قصه می‌گفتند. نقش این کودکی در ساختمان ذهنی خانم میرهادی فوق‌العاده مهم بوده است؛ از جمله اینکه به هرحال مادر ایشان آلمانی و جنگ هولناک جهانی دوم را تجربه کرده بودند؛ بنابراین خانم میرهادی بسیار بسیار صلح‌‌طلب شدند.
مورد دوم که خیلی تأثیر داشته، وجود کتاب‌های متنوع ادبیات کودکان است که در دسترس‌شان بوده است. ادبیات یک دانشگاه است و در کودکی‌شان خیلی تأثیر داشته؛ به زبان آلمانی کتاب در اختیار داشتند و بعد هم وقتی زبان‌های دیگر را یاد گرفتند به آن زبان‌ها هم کتاب می‌خواندند. و اینکه برادر و خواهرها خیلی برابر بزرگ شدند و این برابری بین زن و مرد در اندیشه‌های بعدی خانم میرهادی هم خیلی مهم بوده است.
آخرین موردی که شاید بتوانم اشاره کنم ارتباط ایشان با اجتماع است؛ هیچ‌وقت این خانواده پشت دیوارهای خانه خودش محصور نشده بود. از بچگی با بچه‌های روستا، کوچه و همسایه ارتباط اجتماعی وسیعی داشتند و این بحث نابرابری را در همان زمان‌ها حس کردند و به همین دلیل است که فکر می‌کنم همیشه در ذهن و دستگاه فکری ایشان این مساله مطرح بوده است که چه کنیم نابرابری‌ها را در جامعه کمتر کنیم. پس دوران کودکی بسیار خوب، سازنده و پرمهری داشتند؛ همان‌طور که خودشان بارها گفتند و نوشتند. 

درباره اقدامات خانم میرهادی در زمینه ادبیات کودک برایمان بگویید که فعالیت‌هایشان متمرکز بر چه محورهایی بود و آثارشان چه ویژگی‌هایی داشت؟
خانم میرهادی برای جامعه ایران سه دستاورد خیلی مهم داشتند. اولینش که در حقیقت از میانه دهه 1330 شروع می‌شود، بحث توجه به شیوه آموزش است. براساس بررسی‌های ایشان در اروپا که برای درس خواندن به آنجا می‌روند و مشاهداتی که درمورد شیوه‌های تدریس داشتند، به نتایجی می‌رسند که با آنچه که در غرب متداول بوده متفاوت است و درنتیجه ایشان صاحب نظر می‌شوند. با کودکستان کارشان را شروع می‌کنند و این به مرور گسترش پیدا می‌کند و تبدیل می‌شود به مجتمع آموزشی فرهاد. خیلی از این اتفاق‌های کودکی در مدرسه فرهاد، تبلور، گسترش و پختگی پیدا می‌کند؛ از جمله اعتقاد ایشان به کار مشارکتی. از ویژگی‌های خانم میرهادی این بود که هیچ‌وقت من نمی‌گفتند، همیشه ما می‌گفتند. همیشه سعی می‌کردند همه را یک‌جوری درگیر کنند و اندیشه مشارکتی را توسعه دهند. در مدرسه فرهاد هم این کار را کردند. از سرایدار تا مدیر و از تمام بچه‌ها و معلم‌ها و مدیر همه یک‌جوری در مدیریت مدرسه درگیر بودند. این کار مشارکتی خیلی مهم است. ما در شورا به آن می‌گوییم «منِ ماشده»؛ یعنی وقتی منی بتواند ما شود خیلی نزدیک می‌شود به این اندیشه‌ی مشارکتی، مشورت گرفتن، گفت‌وگو کردن و شکستن فاصله بین نسل‌ها و با نسل جوان قابلیت گفت‌وگو پیدا کردن.
نکته دیگری که در این تجربه مدرسه فرهاد خیلی مهم بود و براساس آن، سه جلد کتاب هم تألیف شده و در دسترس است، بحث توجه به ایران و بوم‌نگری خانم میرهادی است. ایشان لزوما هر نظریه‌ای را متناسب ایران نمی‌دانستند و متعقد بودند که با بوم‌شناسی و بوم‌نگری دقیق باید روش‌ها را انتخاب کرد. اسم آن کتاب خیلی مهم‌شان هم «جست‌وجو در روش‌ها» است. به بحث جست‌وجوگری و کشف هویت ملی که قرار است فرزندان‌مان در آن مجموعه و نظام تربیت شوند، خیلی معتقد بودند. این‌ها همه در مدرسه فرهاد تجربه شد و در کتابی که گفتم و تعدادی از مصاحبه‌هایشان هم آمده است که می‌توانید بخوانید.

از نظر این فعال حوزه کودک، نقاط ضعف آموزش و پرورش ما چه بود که می‌خواستند آموزش نوینی را طراحی کنند؟
همراهی و همکاری‌ام با خانم میرهادی بیشتر در حوزه کتاب کودک و فرهنگنامه بوده است و متأسفانه این‌قدر فرصت نداشتم که دقیق نظرات‌شان را در این‌باره بشنوم؛ ولی مشخص است که مشکلات‌شان چه بود؛ اینکه آموزش و پرورش به عنوان یک اداره خیلی بزرگ عمل می‌کند و بچه‌ها و خانواده‌ها را نمی‌بیند، نیازهایشان را نمی‌بیند، ایران را نمی‌بیند. درحقیقت هیچ‌چیز را نمی‌بیند و فقط یک اداره عظیم است که عده‌ای در آن حقوق می‌گیرند. برای معلم‌ها احترام خیلی زیادی قائل بودند و خودشان هم بارها در تربیت معلم تدریس کردند؛ ولی این دیوان‌سالاری حاکم بر آموزش و پرورش و این یکدست‌سازی که تلاش می‌شود در آن انجام شود و این تحکم از بالا که به طور کلی در اندیشه ما و نظام آموزش و پرورش ما وجود دارد به نظر من بزرگ‌ترین دشمنان رشد آموزش و پرورش بودند و ایشان به این موارد در کتاب «جست‌وجو در روش‌ها» هم اشاره کرده‌اند. 

به فرهنگنامه اشاره کردید؛ درباره فرهنگنامه کودک‌و‌نوجوان برایمان بگویید که بر اساس چه دغدغه‌ای، در چه مدت و با همکاری چه کسانی تولید شد؟
قبل اینکه از فرهنگنامه بگویم باید از شورای کتاب کودک بگویم؛ به این دلیل که فرهنگنامه در بستر شورای کتاب کودک به وجود آمد. این شورا در سال 1341 تأسیس شد که یک سازمان مردم‌نهاد است. این کلمه «مردم» در دستگاه فکری خانم میرهادی نقش خیلی خیلی مهمی داشت و تمام تلاش‌شان این بود که برابری را بتوانند در جامعه و امکانات بهتر را برای همه مردم فراهم کنند. این هدف را داشتند و با جمعی از دوستان‌شان که فرصت نیست نام ببرم یک سازمان مردم‌نهاد را برای ایجاد این برابرخواهی به وجود آوردند. در این حرکت، آموزش و پژوهش نقش خیلی مهمی دارد و همچنین نقش پررنگ زنان  هم مطرح است. 90 درصد از همکاران ما خانم هستند و درحقیقت زنان بسیاری، از خانه‌ها برآمدند و در شورا تفکر و نحوه کارکردن و تخصص‌شان دگرگون و عوض شده است؛ مثلا فرض کنید که ما در شورا کارشناسانی را تربیت کردیم برای بررسی کتاب، ترویج کتاب و تأسیس کتابخانه. فکر اصلی تمام این آموزش و پژوهشی که در شورا جریان پیدا می‌کند، این است که ادبیات را به عنوان یک بال برای پرواز فارغ از کتاب درسی، حرکت دهیم و این امکان را برای نسل جوان به وجود بیاوریم که کتاب‌های خوب و با کیفیتی در دسترس داشته باشند.
تا سال 58 خود خانم میرهادی درگیر تمام این فعالیت‌ها در شورا بودند؛ ولی در این سال یک اتفاق خیلی خاص افتاد و ایشان و جمعی از فرهنگیان ایران‌دوست و کارشناس بازنشسته شدند. آن‌موقع بود که خانم میرهادی تصمیم گرفتند اثری را به وجود بیاورند که هم پژوهشی و هم آموزشی باشد و یک ابزاری ساخته شود در شورا که قابلیت حرکت داشته باشد؛ یعنی ایستاتیک نباشد، دینامیک باشد و حرکت کند و یک بستر آموزش سیار به وجود بیاید. این تولد فرهنگنامه کودکان و نوجوانان است. تا امروز 20 جلد منتشر شده و متاسفانه گرانی کاغذ باعث شده است ما این کار را متوقف کنیم. جلد 21 آماده چاپ است و چندین جلد از جلدهای اولیه هم نایاب هستند. آن جلدها بازنویسی‌هایی شدند و نمی‌شود گفت ویرایش‌های کامل، ولی با تغییرات خیلی قابل توجه مجوز نشر دارند و آماده چاپ هستند؛ اما به علت گرانی کاغذ نتوانستیم در این دو سه سال اقدام کنیم.
هدف فرهنگنامه غیر از بحث تحرک، سیار بودنش و اینکه می‌تواند مدرسه‌ای باشد برای همه، بالا بردن آگاهی نسل جوان است نسبت به تاریخ، گذشته، هویت، علم و بحث جریان پرسش‌گری. جامعه‌ای که نمی‌پرسد رشد نمی‌کند. باید بپرسد و وقتی می‌پرسد تحرک به وجود می‌آید. فرهنگنامه اثری است که هم پرسش‌گری را تشویق می‌کند و هم پرسش‌یابی؛ درست مثل جریان کار ما در گروه‌های بررسی که حدود 200 و اندی کارشناس روی مقالات مختلف کار می‌کنند و بسیاری از نویسندگان هم آن‌ها را به فرهنگنامه اهدا می‌کنند و از این نظر اثر بسیار مهمی است و ما امیدواریم بتوانیم اصل اثر را تمام کنیم. الان حرف «م» در جریان است و خوشبختانه خوب پیش می‌رود و خیلی نمانده است که دوستان پایان شکل کاغذی فرهنگنامه را ببینند. البته به شدت به فکر شکل الکترونیکش هم هستیم که در تمام ایران حرکت کند و به صورت مجازی افراد در هر جایی بتوانند آن را بخوانند و اعلام نظر کنند و اگر تغییری باید بدهیم بگویند. به هرحال «فرهنگنامه کودکان و نوجوانان» به عنوان یک اثر پویا از خانم میرهادی در فرهنگ ما به یادگار می‌ماند؛ ولی خب مشکلات هم کم نیست.

درباره فرایند تأسیس شورای کتاب کودک گفتید. هم دغدغه شخصی‌ام است و هم سوالی مهم؛ رویای شورای کتاب کودک از همان زمانی که تأسیس شد تا اکنون، برای کودکان امروز و فردای ایران چه بوده است؟
یکی از رویاهایش رشد نویسندگی در ایران است که برمی‌گردد به بحث آزادی. رویایش مدارس بهتر و کتابخانه‌های پویاتر است برای اینکه بچه‌های تمام این سرزمین به صورت یک شبکه مرتبط، به بهترین آثار دسترسی پیدا کنند و با خواندن این آثار تشویق شوند که خودشان بنویسند و ما نویسندگان بیشتر و بیشتری داشته باشیم. در ایران نویسندگان بسیار ارزشمندی داریم که در سطح جهانی می‌درخشند؛ ولی تعدادشان هنوز کم است و باید بحث نویسندگی تشویق شود؛ این با توسعه خوانندگی مرتبط است. خوب می‌شد که نویسندگان ما هم می‌توانستند مثل خیلی از کشورهای دیگر، به مدارس بروند و برای بچه‌ها آثارشان را بخوانند و به بحث بگذارند. همه این چیزها برمی‌گردد به نگاه آزاد آموزش و پرورش. آرمان شورای کتاب کودک، مدرسه‌ای است که درش به روی خالقان ادبیات و اندیشه برای گفت‌وگو با نسل جوان باز باشد. ایجاد تحول در خانواده‌ها رویای ماست؛ اینکه بیشتر به بُعد فرهنگی زندگی بیاندیشند، صلح را از کودکی در خانه‌ها توسعه دهند و … . فهرست رویاهایمان بلند است؛ ولی این آرمان‌های ما بوده است و فکر می‌کنم در این 60 سال خوب زحمت کشیدیم و جامعه هم خیلی خیلی خوب قدردان این زحمات بوده است؛ ولی هنوز راه درازی در پیش است.

به بحث صلح هم اشاره کردید؛ باتوجه به وضعیت اجتماعی اخیر، اگر امروز خانم توران میرهادی حضور داشتند، آیا موافق این بودند که کودکان درگیر این مسائل شوند و در معرض اخبار و تشویش‌ها باشند یا مخالف بودند؟ نظر خودتان را هم لطفا بگویید.
من امیدوارم آن‌چیزی که از حسم درباره نظر خانم میرهادی می‌گویم، واقعا درست باشد. خانم میرهادی در زندگی خودشان جنگ و حوادث بسیار پیچیده و دشواری را تجربه کرده بودند. یک زمانی در نوجوانی و آغاز جوانی تمایلات به چپ داشتند؛ ولی بعدها فقط شیفته کار فرهنگی بودند. همیشه نگاه‌شان این بود که جریان‌هایی که معلوم نیست ریشه‌اش چیست و پشتش چه کسی است قابل اعتماد نیستند. همیشه به ما در شورا توصیه می‌کردند که کار عمیق کنیم و آهسته و پیوسته در سرزمین خود پیش برویم. این نگاه ایشان بود و ما هم به آن باور داشتیم و نگاه من هم این است؛ ولی در مورد بخش دوم سوال‌تان که بچه‌ها را وارد این مسائل کنیم یا نه، باز می‌گردد به نیت آن افراد؛ واقعا نمی‌دانیم ریشه چیست و پشت کیست. کودک معصوم است و براساس کنوانسیون‌های حقوق کودک، انسان تا 18 سالگی کودک است. ما چه‌قدر حق داریم که کودک را آشفته کنیم؟ این حق را چه کسی و با چه پس‌زمینه فکری‌ای دارد؟ این‌ها چیزهایی است که جامعه‌شناسان و متخصصان تعلیم و تربیت باید درباره‌اش فکر کنند. شخصا بسیار متأسف می‌شوم از اخباری که کودکان را این‌چنین آزرده و خانواده‌ها را آشفته می‌کند.

ایبنا

دیدگاهتان را بنویسید