کارگردان «اسپیدوی قرمز» گفت: برخلاف بسیاری از متنها که معمولاً در میانه خواندنشان متوقف میشود و گرهای باعث تأخیر در ادامه میشود، این متن یکنفس خوانده شد و از همان ابتدا برایم روشن کرد که باید روی صحنه اجرا شود. به گفته دیوید ممت برخی متون دارای فضایی دراماتیک قوی هستند که هم مخاطب و هم گروه اجرایی را به سمت اجرا میکشانند، و این نمایشنامه دقیقاً چنین ویژگیای دارد.
لوکاس نیث، نمایشنامهنویس برجسته آمریکایی، با آثاری چون «خانهی عروسک: قسمت دوم» و «اسپیدوی قرمز» جایگاهی ویژه در تئاتر معاصر به دست آورده است. نگاه تیزبین او به اخلاق، روابط انسانی و تناقضهای اجتماعی، آثارش را به یکی از جریانهای جدی در صحنه امروز بدل کرده است. «اسپیدوی قرمز» که در سال ۲۰۱۶ روی صحنه رفت، نامزد جایزه معتبر جایزه لوسیل لورتل (جایزهای معتبر برای تئاتر خارج از برادوی در نیویورک) و جایزه دراما دِسک (یکی از جوایز مهم نقد و روزنامهنگاری تئاتر در آمریکا، شامل برادوی، آفبرادوی و تولیدات مستقل) شد و بهعنوان یکی از درامهای ورزشی اجتماعی شاخص دهه اخیر شناخته میشود.
این نمایشنامه با ترجمه بهار توفیقی در انتشارات رایبد منتشر شده است. هم اکنون نمایشنامه «اسپیدوی قرمز» برای نخستینبار در بوتیک هنر ایران هر شب به روی صحنه است. مجتبی واشیان کارگردانی این متن پرتنش را بر عهده دارد و تلاش کرده تا بحران اخلاقی و اجتماعی نمایشنامه را در فضایی ملموس به تماشاگر ایرانی منتقل کند. این اثری اجتماعی با رویکردی رئالیستی است که تلاش میکند فضایی نزدیک به واقعیت ایجاد کرده و مخاطب را درگیر موقعیتهای انسانی و اخلاقی کند. اجرا با جزئیاتی مانند لباسهای خیس، دمپایی استخر و نور آبی حس واقعی بودن محیط استخر را منتقل میکند.
داستان این نمایش حول زندگی دو برادر میچرخد؛ یکی شناگری قهرمان که با چالشهای اخلاقی و ورزشی مواجه است و دیگری وکیلی که قراردادهای تجاری او را مدیریت میکند. محور اصلی، مسأله دوپینگ در ورزش و پیامدهای آن است، اما روایت به لایههای روانشناختی و اجتماعی انسانها نیز میپردازد؛ از اعتمادبهنفس و نقصهای جسمی گرفته تا شرم و استفاده ابزاری انسانها از یکدیگر.از منظر روانشناختی، اثر قابل بررسی در چارچوب نظریههای فرویدی و یونگی است، جایی که تضاد میان خواستهای غریزی و اخلاق اجتماعی برجسته میشود. از دید جامعهشناختی نیز نمایش به رقابت، فشار برای موفقیت و قربانی شدن ارزشهای انسانی در برابر منافع اقتصادی توجه دارد.در ادامه این گزارش پای صحبتهای او دربارهی تجربهی اجرای این اثر در صحنهی تئاتر ایران مینشینیم.
در ابتدا کمی از خودتان و ورودتان به دنیای تئاتر بگویید؟
از سال ۱۳۸۷ بهطور جدی وارد عرصه تئاتر شدم. کارشناسی بازیگری تئاتر را در دانشگاه آزاد تنکابن و کارشناسی ارشد خود را در دانشگاه سینما و تئاتر گذراندم. فعالیت حرفهایام از حدود سالهای ۱۳۸۷ تا ۱۳۹۰ آغاز شد؛ ابتدا به عنوان بازیگر و گروه اجرایی و سپس با کارگردانی و نویسندگی ادامه پیدا کرد. از جمله آثار نمایشی من نمایشنامههای «زنگزدگی» و «نرفتن» هستند. علاوه بر تئاتر، در سینما و تلویزیون نیز فعالیت داشتهام. از جمله تجربههای سینمایی، نقش کوتاهی در فیلم «کاناپه» به کارگردانی کیانوش عیاری و همچنین در سریالهایی چون «آتش و باد»، «رقص روی شیشه» و «زیرخاکی» حضور داشتهام. در حال حاضر در سریال «رویای ریحانه»، که هر شب ساعت ۹:۱۵ پخش میشود، ایفای نقش میکنم.
شما خودتان دستی در نویسندگی دارید، اما در این اجرا ترجیح دادید سراغ متنی از یک نویسنده خارجی بروید. چرا؟
همیشه برای من جذاب بوده که با متنهای نویسندگان آمریکایی کار کنم؛ چون آنها در پرداخت جزئیات زندگی رئالیستی بینظیرند. بهخصوص دیوید ممت، که خیلی به او علاقه دارم نمایشنامه «اسپیدوی قرمز» هم از همان جنس است؛ پر از جزئیات دقیق و موقعیتهای به ظاهر ساده اما پیچیده. وقتی تصمیم گرفتم این متن را کار کنم، خیلی از دوستان گفتند: «نرو سراغش، سخت است، جواب نمیدهد!». ولی همین برای من چالش شد، بدون اینکه متنی را ایرانیزه و بومی کنم یا شوخیها و موقعیتهایش را تغییر دهم، با همان اتمسفر و فضای آمریکایی منتقلش کنم. چون شوخیهای این نمایش، شوخیهای ایرانی نیستند و آمریکاییاند. تلاش من و گروه این بود که مخاطب ایرانی بتواند همان دریافت را داشته باشد. بازخوردها هم جالب بود؛ تماشاگران گاهی ناخودآگاه متن را با تجربههای بومی خودشان مقایسه میکردند. مثلاً وقتی نمایش دربارهی سهمیهبندی سیاهپوستها صحبت میکند، تماشاگر ممکن است یاد سهمیه بندی سازمانی و دانشگاهی در ایران بیفتد.
اجرای این متن چه چالشهایی برایتان داشت؟
یکی از بزرگترین چالشها زمان نمایش بود. متن اصلی حدود ۱۲۰ دقیقه است، اما شرایط اجرا در سالنهای ما این اجازه را نمیدهد. مجبور شدیم زمان را به حدود ۷۵ تا ۸۰ دقیقه کاهش بدهیم. سختی کار این بود که در عین کمکردن زمان، ساختار اصلی قصه آسیب نبیند. نمیدانم چقدر موفق بودیم، اما هدفمان این بود که همچنان همان اهداف و پیام متن منتقل شود.
چرا در ایران اجرای نمایشهای طولانی، مثلاً در حدود ۱۲۰ دقیقه دشوار است؟
به طور کلی چنین نمایشهایی قابل اجراست و نمونهاش خانم گلاب آدینه که دو سال پیش که یک متن سه ساعته را به روی صحنه برد. اما مسئله این است که برای گروههای مثل ما و شرایط سالنهای خصوصی محدودیتهای مالی و زمانی اجازه اجرای کامل متن را نمیدهد. سالنها معمولاً محدودیت دارند و میگویند یک ساعت و خردهای سالن در اختیارتان است، با احتساب ۲۰ دقیقه قبل و بعد برای ورود و خروج! این شرایط ما را مجبور میکند که متن را کوتاه کنیم. در واقع یک جور جبر است. ما هم سعی کردیم در همین زمان محدود بهترین نتیجه را بگیریم.
اجرای این اثر در ایران با چه محدودیتهایی مواجه بود؟
نمایشنامه در متن اصلی کاملاً در استخر میگذرد و کاراکتر اصلی تقریباً تمام مدت با مایوی شنا روی صحنه است؛ چرا که این امر بخشی از مفهوم متن و تأکید بر انرژی مردانه و پرخاشگرانه شخصیت است. علاوه بر این، در پایان نمایش نیز صحنههایی از تماس و بوسه میان شخصیتها وجود دارد. بدیهی است که اجرای چنین مواردی در ایران امکانپذیر نیست و بنابراین لازم بود تغییرات و تدابیری اندیشیده شود… بدون آنکه در ساختار اصلی آن دستکاری اساسی کنیم.
آیا با نویسنده یا مترجم ارتباطی داشتید؟
امکان ارتباط مستقیم با نویسنده وجود نداشت، اما با مترجم نمایشنامه، خانم بهار توفیقی، در تماس بودیم. او با اینکه در خارج از ایران بود، اما با اشتیاق از اجرای اثر حمایت کرد. همچنین انتشارات رایبد نیز که ناشر فارسی اثر است، همکاری و همراهی بسیار خوبی داشت؛ حتی تبلیغات و پوشش رسانهای از اجرا داشتند. پیش از این هم یک نمایشنامهخوانی از «اسپیدوی قرمز» را در مجموعه رایبد برگزار کردیم که با استقبال مواجه شد و تجربه مثبتی بود.
چه شد که به متن و نمایشنامه «اسپیدوی قرمز» رسیدید؟
من عادت دارم مرتب نمایشنامه بخرم و بخوانم؛ گاهی در هفته سه نمایشنامه جدید تهیه میکنم، چه ترجمه و چه تألیف. علاقهمندم آثار مختلف را بررسی کنم و ببینم کدام متن میتواند روی صحنه ظرفیت اجرایی پیدا کند.
نمایشنامه «اسپیدوی قرمز» را به همین شیوه به دست آوردم. وقتی شروع به خواندن آن کردم، آنقدر برایم جذاب بود که بدون وقفه تا پایان ادامه دادم. برخلاف بسیاری از نمایشنامهها که معمولاً در میانه خواندنشان توقف میکنم و گرهای باعث میشود بعداً ادامه بدهم، این متن یک نفس خوانده شد. همان ابتدا برایم روشن شد که باید روی صحنه اجرا شود. پس از خواندن نمایشنامه، آن را برای چند تن از اعضای گروه فرستادم. همگی متفقالقول بودند که با متنی استثنایی روبهرو هستیم. البته بعضی دوستان در ابتدا معتقد بودند اجرای آن دشوار است و شاید شدنی نباشد، اما در نهایت پس از یک نشست جدی، تصمیم گرفتیم آن را به صحنه بیاوریم.
درباره فرایند کار گروهی و آمادهسازی اجرا توضیح دهید.
گروه ما همیشه بر اساس همفکری و همکاری جلو میرود. حتی درباره دکور و طراحی صحنه، همه اعضا مشارکت دارند. به طور مثال، برای ساخت دکور «اسپیدوی قرمز» با هم خرید کردیم، به کارگاه نجاری رفتیم، رنگآمیزی و آمادهسازی را شخصاً انجام دادیم. دلیلش هم این است که هم از نظر مالی امکان برونسپاری وجود ندارد و هم ما نسبت به کیفیت کار حساس و وسواسی هستیم. این روحیه مشارکتی باعث شده گروه همچنان منسجم بماند؛ حتی بروشورها را خودمان طراحی و در خیابان و کافهها توزیع میکنیم. باور داریم که گروه باید با هم تلاش کند تا تئاتر زنده بماند.
جایگاه این متن در میان سایر انتخابهای نمایشی شما چگونه بود؟
من همیشه نمایشنامههای متعددی در ذهن دارم که دوست دارم کار کنم، از جمله «خانه برنادا آلبا» یا «غرب حقیقی» که قطعاً روزی به سراغشان خواهم رفت. اما «اسپیدوی قرمز» بهمحض مطالعه آنقدر درگیرکننده و پرکشش بود که اولویت پیدا کرد. همانطور که دیوید ممت میگوید، بعضی متون آنقدر فضای دراماتیک قوی دارند که مخاطب و گروه را به سمت اجرا میکشانند. این نمایشنامه دقیقاً چنین ویژگیای داشت.
در ادامه میخواهم درباره شخصیت اصلی «ری» در نمایش صحبت کنیم. شخصیتی که خودتان ایفاگر نقش آن بودید… «ری» نشانههایی از اختلال شخصیتی، از جمله فقدان اعتمادبهنفس، لکنت در گفتار و رفتارهای منفعلانه دارد. از منظر بازیگری، چه رویکردی را در پیش گرفتید تا این وجوه روانشناختی و اختلالیِ شخصیت را در اجرا به شکلی رئالیستی و باورپذیر بازآفرینی کنید؟
به طور قطع بله! شخصیت «ری» از همان آغاز درونگرا، منفعل و در عین حال آسیبدیده به نظر میرسد. این ویژگیها را مستقیماً از متن استخراج کردیم. ترجمه خانم بهار توفیقی بسیار دقیق است و تمام جزئیات نگارشی از جمله استفاده از سهنقطهها و مکثها کاملاً با قواعد نمایشنامهنویسی همخوانی دارد. همین جزئیات کوچک در رسیدن به لحن شخصیت تأثیر زیادی داشت. «ری» در دیالوگها گاه دچار لکنت میشود یا نمیتواند واژه درست را پیدا کند. اینها نشانهای از کمبود اعتمادبهنفس و سطحی از اختلال درونی اوست. در نمایش نیز برادرش اشاره میکند که «ری» تنها در شنا مهارت دارد و در باقی زمینهها ناتوان است. در واقع تنها جایی که او اعتمادبهنفس دارد، آب و ورزش شناست. این شخصیت به مرور یاد گرفته برای بقا از دیگران سوءاستفاده کند و این وجه تاریک و پیچیده اوست که در متن بهخوبی برجسته شده است.
به نظر میرسد رویکرد شما در این نمایش پرهیز از شیوههای تئاتری پرریتم و پرتمپو بوده است؛ اجرا روندی آرام و روان را دنبال میکرد تا اینکه در صحنه پایانی به اوج میرسد. آیا این انتخاب آگاهانه شما بود؟
مهمترین چالش من این بود که نمایشنامه فضایی کاملاً رئالیستی داشت. در سالهای اخیر اجرای رئال برایم همیشه چالشبرانگیز بوده، چراکه بازیگر را وادار میکند به درون خود رجوع کند و تجربههای زیسته را دوباره فعال سازد تا نقش واقعی و باورپذیر روی صحنه شکل بگیرد. ما تصمیم گرفتیم کاملاً به پیشنهاد نویسنده وفادار بمانیم؛ بدون اینکه تمپو را بیش از حد بالا ببریم یا ریتمی تئاتریزده ایجاد کنیم. فضای نمایش آرام و روان پیش میرفت و این انتخاب تعمدی بود، زیرا معتقد بودیم اگر از ابتدا شدت و خشونت زیادی وارد کنیم، تأثیرگذاری صحنه پایانی از بین میرود.
در واقع، اجرای نمایش در فضایی نسبتاً کنترلشده پیش میرفت و همین امر سبب شد که اوج دراماتیک صحنه پایانی تأثیرگذاری بیشتری پیدا کند. به نظر شما اگر در طول اجرا ریتم بالا و تنشهای متعدد وجود داشت، پایانبندی نمیتوانست چنین اثرگذاریای داشته باشد؟ به هر حال میدانیم که متونی از این دست معمولاً به پایانی شگفتانگیز و غیرمنتظره منتهی میشوند…
دقیقاً همینطور است. ریتم نمایش از همان متن سرچشمه میگیرد و ما چیزی را حذف یا اضافه نکردیم. سکوتها، بازیهای درونی، و لحظات عصبانیت کنترلشده، همه لازمه انتقال فضای اثر به تماشاگر بودند. به همین دلیل خشم و انفجار شخصیتها را به تدریج و مرحلهبهمرحله پیش بردیم تا در پایان به اوج برسد. این ساختار باعث شد که پایان نمایش بسیار تأثیرگذار باشد. اگر زودتر به سراغ تنشهای شدید میرفتیم، این پایان دراماتیک کارایی خود را از دست میداد.
چالش انتخاب متن، وضعیت تولید و ترجمه نمایشنامه در ایران و همچنین کمتوجهی دانشجویان کارگردانی به مطالعه متون در این چند ساله بسیار پررنگ بوده. با توجه به شرایط موجود، چقدر نمایشنامههای ترجمه یا تولید داخل میتوانند دست کارگردانان را برای انتخاب باز بگذارند و آیا سطح نشر نمایشنامه در ایران را قانعکننده میدانید؟
کیفیت چاپ نمایشنامهها در سالهای اخیر به شکل محسوسی ارتقا یافته است. هر بار که به کتابفروشی مراجعه میکنم، با آثار تازه و خوبی مواجه میشوم. در حوزه ترجمه نیز کارهای ارزشمندی در دسترس قرار دارد؛ بهگونهای که اکنون حدود ۱۳ تا ۱۴ ترجمه شاخص در بازار موجود است. اما در زمینه تألیف، متأسفانه باید گفت که نمایشنامهنویسان ایرانی کمتر وارد عرصه انتشار میشوند. من خود نویسنده نیستم و تاکنون کتابی منتشر نکردهام، اما بهروشنی پیداست که تعداد نمایشنامهنویسانی که آثارشان بهطور مستمر چاپ و عرضه شود بسیار اندک است. بسیاری از بزرگان این عرصه یا از دنیا رفتهاند یا سالهاست فعالیتی در زمینه چاپ ندارند. البته در سالهای اخیر دوباره روند انتشار نمایشنامه اندکی رونق گرفته است، اما پیشتر انتشارات نمایش به شکل منظم هر سال و بهویژه در ایام جشنواره، حدود ۲۰ تا ۳۰ نمایشنامه تازه منتشر میکرد و همین امر تأثیر قابلتوجهی بر ذهنیت ما داشت.
امروز اما بیشتر شاهد گسترش ترجمههای متنوع هستیم. در حوزه ترجمه تنوع بسیار بالاست؛ گاهی از یک نمایشنامه چهار الی پنج ترجمه مختلف در بازار وجود دارد و هر مترجم با رویکردی متفاوت به متن نزدیک شده است. همین تفاوتها گاه سبب میشود معنای یک جمله در دو ترجمه کاملاً متفاوت باشد و حتی اختلافنظرهایی میان مترجمان به وجود آید. این رقابت مترجمان را به سمت آثار مهم سوق میدهد. برای نمونه، نمایشنامه «خانه برناردو آلبا» تاکنون در چهار یا پنج ترجمه منتشر شده و ما همه آنها را مطالعه کردهایم. حتی یکی از مترجمان تصمیم گرفته است ترجمهای تازه ارائه دهد تا به متن اصلی نزدیکتر باشد.
از نظر من شخصاً جذاب است که همواره با نمایشنامههای تازه مواجه شوم؛ هرچند گاهی نیز حسرت میخورم، چراکه همچنان دوست دارم با متونی کاملاً نوین مواجه باشم، آثاری که برای امروز نوشته شدهاند. خوشبختانه اکنون چنین متونی نیز در حال چاپ هستند. نویسندگان متأخری همچون نیل سایمون، مارتین مکدونا و …اگرچه بسیار مطرح و بهروز تلقی میشوند، اما باید اذعان کرد که آثارشان به دفعات تکرار شده و تنوع چندانی در روایت به چشم نمیخورد. در این شرایط ایدههای اجرایی متفاوت و شیوههای خلاقانه اهمیت ویژهای دارند. در گروه ما نیز معمولاً تمرکز بر همین نوع نگاههای تازه است؛ شیوههایی که شاید اکنون نتوان به جزئیات آنها اشاره کرد، اما بیتردید تأثیرگذاری قابلتوجهی خواهند داشت.