- فیلم و سینما

از کیارستمی تا امروز؛ سفری در سینمای تجربی ایران

در جهانی که سینما اغلب با جلوه‌های ویژه پرهزینه، داستان‌های پرهیجان و ستاره‌های پر زرق ‌و برق تعریف می‌شود، سینمای ایران راهی متفاوت را پیموده است.
اینجا، در سرزمینی که هنر و فرهنگش ریشه در هزاران سال تاریخ دارد، جریانی از سینما شکل گرفته که نه با بودجه‌های کلان، بلکه با خلاقیت، سادگی و عمق معنا، جهانیان را به شگفتی واداشته است.
در مرکز این جریان، نام عباس کیارستمی، کارگردانی که به «پدر سینمای تجربی ایران» شهرت یافته، می‌درخشد. او با فیلم‌هایی که گاه به نظر ساده می‌آید اما در باطن دنیایی از معنا را در خود پنهان دارد، نه‌ تنها هویت سینمای ایران را بازتعریف کرد، بلکه راهی را گشود که کارگردانان بسیاری پس از او در آن قدم گذاشتند.
این مقاله سفری است به دنیای سینمای تجربی ایران؛ از کیارستمی تا پیروانش، از چالش‌ها تا دستاوردها و نگاهی به آینده این جریان هنری که همچنان زنده و پویاست.
تصور کنید مردی تنها در خودرویی قدیمی، جاده‌های خاکی اطراف تهران را زیر پا می‌گذارد. او در جستجوی کسی است که پس از خودکشی، او را دفن کند. این تصویر، که از فیلم «طعم گیلاس» ساخته عباس کیارستمی برگرفته شده، شاید در نگاه اول ساده به نظر برسد، اما در دل خود پرسش‌هایی عمیق درباره زندگی، مرگ و انتخاب‌های انسانی را به همراه دارد. این فیلم که جایزه نخل طلای جشنواره کن را برای کیارستمی به ارمغان آورد، نقطه عطفی در تاریخ سینمای ایران بود. اما داستان سینمای تجربی ایران از کجا آغاز شد و چگونه به اینجا رسید؟ برای پاسخ به این پرسش، باید به دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی بازگردیم، زمانی که موجی از نوآوری و تجربه‌گرایی در سینمای ایران شکل گرفت. کارگردانانی مانند کیارستمی، داریوش مهرجویی و بهرام بیضایی، در آن سال‌ها به دنبال خلق آثاری بودند که از الگوهای رایج سینمای تجاری فاصله بگیرد و به جای سرگرمی صرف، مخاطب را به فکر و تأمل دعوت کند.
عباس کیارستمی کار خود را با ساخت فیلم‌های کوتاه و تبلیغاتی آغاز کرد، اما به ‌تدریج سبک منحصر به ‌فردی را پدید آورد که امضای او شد. فیلم‌هایی مانند «خانه دوست کجاست؟» و «کلوزآپ» ، نمونه‌هایی برجسته از این سبک است. در «خانه دوست کجاست؟»، داستان پسربچه‌ای را می‌بینیم که می‌خواهد دفترچه همکلاسی‌اش را به او بازگرداند. این روایت به ظاهر پیش ‌پا افتاده، با ظرافتی شاعرانه به مفاهیمی چون دوستی، مسئولیت و معصومیت کودکی می‌پردازد. در «کلوزآپ»، کیارستمی با بازسازی یک رویداد واقعی و استفاده از خود افراد واقعی به جای بازیگران حرفه‌ای، مرز میان واقعیت و داستان را در هم می‌آمیزد و پرسش‌هایی درباره هویت و حقیقت پیش روی مخاطب می‌گذارد. این دو فیلم، مانند بسیاری از آثار او، با استفاده از نابازیگرها، لوکیشن‌های واقعی و داستان‌هایی که در عین سادگی، لایه‌های عمیقی از معنا دارد، حس اصالت و نزدیکی به زندگی روزمره را به بیننده منتقل می‌کند.
سبک کیارستمی تنها به خلاقیت در روایت محدود نمی‌شود؛ او با دوربینش، جهان را به شکلی می‌بیند که دیگران شاید نادیده بگیرند. جزئیات کوچک، مانند صدای باد در میان درختان، حرکت یک لاک‌پشت روی زمین، یا گفت‌وگویی معمولی میان دو نفر، در آثار او به عناصری تبدیل می‌شود که مخاطب را به تأمل در زندگی و زیبایی‌های پنهان آن دعوت می‌کند. او نشان داد که برای ساختن فیلمی تأثیرگذار، نیازی به بودجه‌های هنگفت یا جلوه‌های ویژه نیست؛ کافی است نگاهی عمیق و داستانی صادقانه داشته باشی. این نگاه، نه‌ تنها در ایران، بلکه در سراسر جهان مورد تحسین قرار گرفت و راه را برای نسلی از کارگردانان هموار کرد که می‌خواستند از این سبک پیروی کنند.
یکی از برجسته‌ترین این پیروان، جعفر پناهی است. پناهی که کار خود را با دستیاری کیارستمی در فیلم‌هایی مانند «زیر درختان زیتون» آغاز کرد، بعدها با آثاری چون «بادکنک سفید» و «آفساید» نشان داد که شاگرد خلف استادش است. در «آفساید»، او داستان دخترانی را روایت می‌کند که برای تماشای یک مسابقه فوتبال به استادیوم می‌روند، اما با قوانین سخت‌گیرانه روبرو می‌شوند. این فیلم، با استفاده از نابازیگرها و لوکیشن‌های واقعی، در عین سادگی، نقدی اجتماعی را مطرح می‌کند که هم طنزآمیز است و هم تأمل‌برانگیز.
اصغر فرهادی، کارگردان سینمای ایران نیز از کیارستمی تأثیر گرفته است. هرچند فرهادی بیشتر به دلیل درام‌های اجتماعی پیچیده‌اش شناخته می‌شود، اما توجه او به جزئیات زندگی روزمره و شخصیت‌پردازی عمیق، یادآور سبک کیارستمی است. در «جدایی نادر از سیمین»، که در سال ۲۰۱۱ برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان شد، فرهادی با دقتی بی‌نظیر، روابط انسانی و تضادهای اخلاقی را به تصویر می‌کشد. این فیلم، مانند آثار کیارستمی، مخاطب را وادار می‌کند که درباره انتخاب‌ها، حقیقت و مسئولیت‌هایش فکر کند. فرهادی شاید مسیر متفاوتی را از نظر روایی انتخاب کرده باشد، اما روح تجربه‌گرایی و عمق‌نگری کیا رستمی در آثار او نیز دیده می‌شود. اما این مسیر درخشان، خالی از چالش نبوده است. سینمای تجربی ایران همواره با موانعی چون سانسور، کمبود بودجه و مشکلات توزیع دست ‌و پنجه نرم کرده است. سانسور، کارگردانان را وادار کرده که به زبان نمادین و غیرمستقیم روی بیاورند.
برای مثال، کیارستمی در «طعم گیلاس» با داستانی ساده درباره مرگ، پرسش‌هایی عمیق درباره زندگی را مطرح می‌کند بدون آنکه به‌ طور مستقیم با خط قرمزها برخورد کند. این محدودیت‌ها، اگرچه دشوارند، اما خلاقیت فیلم‌سازان را برانگیخته و آن‌ها را به یافتن راه‌های تازه برای بیان خود سوق داده است.
کمبود بودجه نیز، که اغلب فیلم‌های تجربی را از حمایت سرمایه‌گذاران تجاری محروم می‌کند، کارگردانان را به استفاده از نابازیگرها، لوکیشن‌های طبیعی و روش‌های کم‌هزینه واداشته است. نتیجه این محدودیت‌ها، آثاری است که حس صداقت و اصالت را به مخاطب منتقل می‌کند؛ چیزی که در سینمای پرهزینه کمتر دیده می‌شود.
توزیع فیلم‌ها، به ‌ویژه در سطح بین‌المللی، چالش دیگری است. بسیاری از آثار تجربی ایران به دلیل مسائل سیاسی و فرهنگی، فرصت اکران گسترده را پیدا نمی‌کند. با این حال، جشنواره‌های جهانی مانند کن، ونیز و برلین، پنجره‌ای به روی این فیلم‌ها گشوده‌ است و به آن‌ها اجازه داده‌ تا مخاطبان بین‌المللی را به خود جلب کند. موفقیت‌هایی مانند نخل طلای کیارستمی یا اسکار فرهادی، نشان ‌دهنده آن است که سینمای تجربی ایران، با وجود همه موانع، توانسته جای خود را در جهان پیدا کند.
امروز، سینمای تجربی ایران همچنان زنده است و کارگردانان جوان با الهام از کیارستمی و پیشگامان دیگر، به دنبال نوآوری هستند. فناوری‌های جدید، مانند دوربین‌های دیجیتال و پلتفرم‌های آنلاین، به آن‌ها امکان داده تا با هزینه کمتر و دسترسی بیشتر، آثار خود را بسازند و به نمایش بگذارند. حمایت‌های بین‌المللی و جوایز جشنواره‌ها نیز انگیزه‌ای برای ادامه این مسیر فراهم کرده است. این نسل جدید، با خلاقیت و اراده‌ای که از پیشینیان خود به ارث برده‌اند، نشان داده‌اند که سینمای تجربی ایران نه‌تنها متوقف نمی‌شود، بلکه در حال رشد و تکامل است.
سینمای تجربی ایران، با پیشتازی کیارستمی و ادامه‌ دهندگان راهش، چیزی فراتر از یک جریان هنری است؛ این سینما، آیینه‌ای است که جامعه، فرهنگ و روح انسانی را به تصویر می‌کشد. از جاده‌های خاکی «طعم گیلاس» تا خیابان‌های شلوغ «جدایی نادر از سیمین»، این آثار ما را به دیدن جهان با چشمانی تازه دعوت می‌کنند. آینده این سینما، با وجود همه چالش‌ها، روشن است، زیرا خلاقیت و پشتکار فیلم‌سازان ایرانی، همیشه راهی برای بیان و ماندگاری خواهد یافت.