استوانه کوروش کهنترین اعلامیه حقوق بشر شناخته شده و سند پرافتخار همزیستی ایرانیان با آرمانهای مسالمتآمیز و احترام به عقاید و افکار همه مردم تابعه در زمان تأسیس اولین امپراتوری جهان است.
استوانه کوروش؛ استوانه کوروش کهنترین اعلامیه حقوق بشر و سند پرافتخار همزیستی ایرانیان.
«منشور کوروش کبیر» بهعنوان یکی از نخستین منشورهای حقوق بشر جهان که بر احترام به تنوع فرهنگی تأکید دارد، به رسمیت شناخته شد.
استوانه کوروش کهنترین اعلامیه حقوق بشر شناخته شده و سند پرافتخار همزیستی ایرانیان با آرمانهای مسالمتآمیز و احترام به عقاید و افکار همه مردم تابعه در زمان تأسیس اولین امپراتوری جهان است.
جهان باستان همواره گرفتار آتش جنگها و تهاجمات بیپایان بوده است و کشورهای صلح دوست برای رهایی مردم خود از درگیریهای همیشگی مجبور به مقابله و تسخیر همسایگان بیقرار خود شدهاند.
اما مهم این است که فاتحان میدان نبرد و فاتحان شهرها در قبال ارتش شکست خورده و مردم تحت سلطه چگونه رفتار میکردند؟ تاریخ بشر بیانگر رفتار نجیب کوروش کبیر، شاه قدرتمندترین کشور زمان خود، و اقدامات متضاد دیگر فرمانروایان متکبر است.
در سال ۱۲۵۸ هجری قمری / ۱۸۷۹ میلادی، در پی کاوشهای یک گروه بریتانیایی در معبد بزرگ ایساگیلا (نیایشگاه مردوک، خدای بزرگ بابل) در شهر باستانی بابل در بینالنهرین (میان رودان)، استوانهای از گل پخته توسط باستانشناسان کلدانی به نام «هرمز رسام» کشف شد که اکنون در موزه بریتانیا در لندن نگهداری میشود.
بررسیهای اولیه نشان داد که در اطراف این استوانه، کتیبههایی به خط و زبان بابلی (اکدی) وجود دارد که گمان میرفت کتیبههای حاکمان آشوری و بابلی باشد.
با این حال، بررسیهای بیشتر پس از بازیابی، رونویسی و ترجمه آن نشان داد که این کتیبه در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کوروش کبیر هخامنشی (۵۵۰-۵۳۰ پیش از میلاد) و در زمان ورود او به شهر بابل نوشته شده است. از زمان نگارش این فرمان تا امروز (۱۳۸۴)، ۲۵۴۵ سال میگذرد.
استوانه کوروش که شکل فیزیکی این فرمان شبیه استوانهای است که در وسط باریکتر از دو طرف آن دیده میشود.
انتشار و ثبت فرمانها و یادبودهای رسمی بر روی استوانههای گلی و لوحهای مسطح، سابقهای طولانی در ایران و بینالنهرین دارد و نوع استوانهای آن در مقایسه با سایر انواع، از پایداری و دوام بیشتری برخوردار است.
بدون شک، استوانه کوروش این فرمان در نسخههای متعدد برای ارسال به مناطق مختلف نوشته شده است که تنها یکی از آنها تا به امروز باقی مانده است.
استوانه کوروش آسیبهای جدی دیده است. بسیاری از خطوط استوانه کوروش از بین رفته یا به دلیل فرسایش بیش از حد قابل خواندن نیستند.
کتیبههای بخشهای آسیبدیده را تنها میتوان تا حدی بر اساس اندازه فضای خالی و برخی حروف باقیمانده بازسازی کرد و حتی در این بازسازی نیز بدون شک احتمال خطا وجود دارد.
بنابراین، توجه دقیق به محتوای کتیبه و به ویژه کلمات کلیدی باید با دقت و توجه زیادی انجام شود.
بدون شک، ارجاع به کتیبه زمانی قابل اعتمادتر میشود که یک کلمه یا مفهوم خاص در اکثر مطالعات کم و بیش به طور یکنواخت ترجمه شده باشد.
در دانشگاه ییل، یک لوح کوچک و آسیبدیده نگهداری میشود که ریچارد پی. برگر در سال ۱۹۷۵ آن را بخش گمشدهای از استوانه کوروش دانست.
این بخش توسط هرمز به کتیبه اصلی اضافه شده و نه سطر پایانی فعلی آن (سطرهای ۳۷ تا ۴۵) را تشکیل میدهد.
در دانشگاه ییل، یک لوح کوچک و آسیبدیده نگهداری میشود که ریچارد پی. برگر در سال ۱۹۷۵ آن را بخش گمشدهای از استوانه کوروش دانست.
این بخش توسط هرمز به کتیبه اصلی اضافه شده و نه سطر پایانی فعلی آن (سطرهای ۳۷ تا ۴۵) را تشکیل میدهد.
فرمان کوروش کبیر از زمان کشف آن بارها ترجمه، ویرایش و تحقیق شده است.
مهمتر از همه، هنری کرسویک راولینسون، رمزگشای جوان و مشتاق خط میخی فارسی باستان، در سال ۱۸۸۰، و بعدها اف. وایسباخ در سال ۱۸۹۰، جی. ریشتر در سال ۱۹۵۲، ای. اوپنهایم در سال ۱۹۵۵، دبلیو. ایلرز در سال ۱۹۷۴، جی. هارماتا در سال ۱۹۷۴، پی. برگر در سال ۱۹۷۵، ای. کوهرت در سال ۱۹۸۳، پی. برایانت در سال ۱۹۹۹، و بسیاری دیگر آن را تکرار و بهبود بخشیدند.
متن فارسی ارائه شده در این کتاب همچنین با توجه به مطالعات پیشین و پیشرفت درک حروف و کلمات بابلی یا اکدی، و همچنین آخرین قرائتهای استوانه کوروش ارائه شده است و برخی یادداشتها در پاورقیها ارائه شده است.
ترجمه و انتشار فرمان کوروش کبیر (کوروش دوم) حقایق غیرمنتظره متعددی را آشکار کرد و به زودی به عنوان «استوانه کوروش» و «اولین اعلامیه جهانی حقوق بشر» شهرت گستردهای یافت.
نمایندگان و حقوقدانان کشورهای مختلف جهان در سال ۱۳۴۸ هجری شمسی برای بزرگداشت او به عنوان اولین بنیانگذار حقوق بشر گرد هم آمدند و در آرامگاه کوروش در پاسارگاد از او تجلیل کردند.
حقوقی که بشریت امروز پس از دو هزار و پانصد سال تفکر، آن را توسعه داده و آرزوی گسترش آن را دارد.
(یک کپی از استوانه کوروش که به عنوان قدیمیترین فرمان شناخته شده تفاهم و همزیستی میان ملتها شناخته میشود، در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نگهداری میشود.این کتیبه در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار مجمع عمومی قرار دارد.)
چه چیزی باعث شد که فرمان کوروش یا همین استوانه کوروش به این سطح از شهرت برسد؟
پاسخ این سوال زمانی به دست میآید که فرمان کوروش را با نوشتههای دیگر حاکمان معاصر و حاکمان امروزی مقایسه کنیم و بین آنها قضاوت کنیم.
آشورنصیرپال، پادشاه آشور (۸۸۴ پیش از میلاد) در کتیبه خود نوشت: «… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و محافظان من… من بدون هیچ ملاحظهای ششصد سرباز دشمن را سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنها را زنده زنده سوزاندم… من پوست کندن حاکم شهر را زنده زنده کندم و پوستش را بر دیوار شهر آویزان کردم… بسیاری را در آتش کباب کردم و دستها، گوشها و بینیهای بسیاری را بریدم، هزاران چشم از حدقه بیرون آوردم و سرهای بریده را از درختان شهر آویزان کردم.»
در کتیبه سناخریب، پادشاه آشور (۶۸۹ پیش از میلاد)، آمده است: «… هنگامی که شهر بابل را فتح کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانههای آنها را چنان ویران کردم که به تلی از خاک تبدیل شد. تمام شهر را به آتش کشیدم تا دود آن برای روزهای متمادی به آسمان بلند شود. من رودخانه فرات را از میان شهر منحرف کردم تا حتی ویرانهها را نیز با خود ببرم.»
در کتیبه آشوربانیپال (۶۴۵ پیش از میلاد) پس از فتح شهر شوش آمده است: «… من شوش، شهر مقدس بزرگ را… به خواست آشور و ایشتار فتح کردم… زیگورات شوش را که از آجرهای لعابدار لاجورد ساخته شده بود، ویران کردم… معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خدایان و الهههای آنها را به باد سپردم. سربازان من وارد بیشههای مقدس آن شدند که هیچ بیگانهای هرگز وارد آنها نشده بود، آنها را دیدند و به آتش کشیدند. در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز، سرزمین شوش را به ویرانه و بیابانی بکر تبدیل کردم… فریاد انسان و… فریاد شادی… غنایم را از آنجا برداشتم، خاک آنجا را به انبوهی کشیدم و اجازه دادم مارها و عقربها آن را اشغال کنند.»
و در کتیبه نبوکدنصر دوم، پادشاه بابل (۵۶۵ پیش از میلاد)، آمده است:«… من فرمان دادم صد هزار چشم را کور کنند و صد هزار پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را زنده زنده در آتش سوزاندم و خانهها را چنان ویران کردم که هیچ صدای زندهای از آنجا برنخاست.»
با این حال، علیرغم رفتارهای نامطلوب پادشاهان آشوری و بابلی و حاکمان دنیای امروز، وقتی کوروش وارد شهر بابل شد و به عنوان پادشاه قدرتمندترین کشور جهان از هرگونه قدرت عملی برخوردار بود، نه تنها پادشاه شکست خورده را مصلوب نکرد، بلکه او را به عنوان فرماندار منطقه منصوب کرد و با مردم شهر نیز رفتاری مشابه داشت:«… هنگامی که بدون هیچ نبرد و درگیری وارد بابل شدم، همه مردم با شادی از قدمهای من استقبال کردند…
مردوک (خدای بابلی) دلهای پاک مردم بابل را از من آگاه ساخت؛ زیرا من او را گرامی و محترم داشتم. ارتش بزرگ من با صلح و آرامش وارد بابل شد… من نگذاشتم هیچ رنج و آسیبی به مردم این شهر و این سرزمین برسد.
اوضاع داخلی بابل و اماکن مقدس آن قلب مرا تحت تأثیر قرار داد. من به دنبال صلح بودم. من بردهداری را لغو کردم.
من به بدبختیهای آنها پایان دادم. من فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و مجبور نشوند.
من دستور دادم که هیچ کس به ساکنان شهر آسیبی نرساند. خدای بزرگ از من راضی بود…
من فرمان دادم… که همه درهای بسته را باز کنم.» معابد. من تمام خدایان این معابد را به مکانهایشان بازگرداندم.
من مردم این مکانها را گرد هم آوردم و خانههایشان را که ویران شده بود، از نو ساختم. من به همه مردم صلح و آرامش عطا کردم.
کوروش پس از ورود به شهر بابل (در کنار رود فرات، در جنوب بغداد امروزی)، فرمان آزادی هزاران یهودی را که تقریباً هفتاد سال در بابل در اسارت بودند، صادر کرد.
او هزاران ظرف طلا و نقرهای را که پادشاه بابل از آنها گرفته بود، پس داد و به آنها اجازه داد تا در سرزمین مادری خود معبدی بزرگ برای خود بسازند.
رفتار کوروش با یهودیان باعث شد بسیاری از آنها به ایران مهاجرت کنند، جایی که به مدت بیست و پنج قرن هرگز جنگ، خشونت یا درگیری بین آنها و ایرانیان وجود نداشته است و آنها ایران را وطن دوم خود میدانند.
در متون مختلف در بخشهایی از کتابهای عزرا و اشعیا در تورات(عهد عتیق)، از کوروش به عنوان «مسحشدهی خداوند» یاد شده و گفته شده است: «خداوند روح کوروش، پادشاه پارس، را برانگیخت تا در سراسر قلمرو خود اعلامیهای صادر کند و آن را بنویسد: ‘این است آنچه کوروش، پادشاه پارس، میگوید: خداوند، خدای آسمانها، تمام پادشاهیهای زمین را به من داده است و مرا مأمور کرده است تا برای او در اورشلیم در یهودا معبدی بسازم…’ پس هر که مایل بود و دلش به او الهام میشد، میآمد و در ساختن خانهی خدا در اورشلیم شرکت میکرد… و کوروش پادشاه، ظروف متعلق به معبد خداوند را که نبوکدنصر از اورشلیم برده و در معبد خدای خود قرار داده بود، بیرون آورد.»
استوانه کوروش؛ منشور کوروش هدیهای از سرزمین ایران به جهانی است که از جنگ و خشونت خسته شده و از آن رنج میبرد.
من کوروش هستم، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ… نوه کوروش، شاه بزرگ… نبیره چیشپیش، شاه بزرگ…
وقتی بدون هیچ نبرد و درگیری وارد بابل شدم، همه مردم با شادی از قدمهای من استقبال کردند. من بر تخت پادشاه بابل در کاخ سلطنتی نشستم.
مردوک، خدای بزرگ، دلهای پاک مردم بابل را از من آگاه کرد… زیرا من او را گرامی داشتم و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من با صلح و آرامش وارد بابل شد. من نگذاشتم هیچ رنج و آسیبی به مردم این شهر و این سرزمین برسد. اوضاع داخلی بابل و اماکن مقدس آن قلب مرا تکان داد… من به دنبال صلح بودم.
من بردهداری را لغو کردم، به بدبختیهای آنها پایان دادم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و مجبور نشوند. دستور دادم که هیچکس به ساکنان شهر آسیبی نرساند.
مردوک، خدای بزرگ، از اعمال من خشنود بود… او از نعمتها و مهربانیهایش قدردانی میکرد. همه ما با شادی و آرامش، مقام والای او را گرامی داشتیم…
من تمام شهرهایی را که ویران شده بودند، از نو ساختم. فرمان دادم تمام معابد بسته را بگشایند. من تمام خدایان این معابد را به جایگاههایشان بازگرداندم.
مردم این مکانها را گرد هم آوردم و خانههایشان را که ویران شده بود، از نو ساختم. من به همه مردم صلح و آرامش عطا کردم.
«کوروش» (به بابلی: Ku-ra-aš)، پادشاه جهان، پادشاه بزرگ، پادشاه قدرتمند، پادشاه «بابل» (Bab-ili)، پادشاه «سومر» (Shu-mi-ri) و «اکد» (Ag-ade)، سطر ۱: …
سطر ۲: … تمام جهان
از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، روایت از خود کوروش نیست، بلکه توسط ناظری ناشناس روایت میشود که ممکن است منعکسکننده دیدگاههای مردم و بزرگان بابل باشد.
سطر ۳: … مردی نالایق بر کشورش حکومت میکرد.
سطر ۴: او آیینهای باستانی را منسوخ کرد و آیینهای ساختگی را جایگزین آنها نمود.
سطر ۵: او معبدی به عنوان جایگزین معبد «ای-سگیلا» در شهر «اور» و شهرهای دیگر ساخت.
«ای-ساگیلا» یا «ازاگیلا» نام معبد بزرگ «مردوک» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت چشمگیری به معبد ایرانی «ازاگین» در «آراتّا» دارد که در حماسه سومری «انمرکار و پروردگار آراتا» روایت شده است.
آقای جهان شاهنشاه در کتاب «آریایی، درخشش در آریاییها، مردم کاشی و دیگر ایرانیان» (تهران، ۲۰۰۳، صفحه ۵۰۷) «ازاگین» را به معنای «لاجورد» تفسیر میکند.
از سوی دیگر، رومیها رنگ آبی را رنگ خدا میدانستند و «کاشی/کاشو»، خدای بزرگ آنها، به معنای «آبی» است.
امروزه، کلمه «کاس» هنوز هم در گویشهای محلی برای رنگ آبی استفاده میشود. به عنوان مثال، در گیلان، مردانی که چشمان آبی دارند «کاس آقا» نامیده میشوند.
همچنین برای درک ارتباط ارتا با مناطق باستانی رودخانه هیرمند در جنوب جیرفت، رجوع کنید به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت: کهنترین تمدن شرق، تهران، ۱۳۸۲.
سطر ۶: او رسم قربانی کردن را رواج داد، که پیش از آن وجود نداشت… او هر روز کارهای ناخوشایند، خشونت و بدرفتاری انجام میداد.
سطر ۷: او زندگی روزمره را دشوار کرد… او با مقررات نامناسب در زندگی مردم دخالت میکرد. او غم و اندوه را در شهرها رواج داد. او مردم را از پرستش «مردوک» خدای بزرگ دور کرد.
اعتقاد بر این است که نام «مردوک» با کلمه آریایی و اوستایی «امرتات» به معنای «جاودانگی» مرتبط است. اما سایر ویژگیهای مردوک شبیه «اهورامزدا» است و مانند او، در سیاره «مشتری» تجلی یافته است.
همانطور که مردوک با نام «امرتات» شناخته میشد، آریاییها و کاسیتها نیز او را با نام «شوگور» به یاد میآوردند که به معنای «بزرگترین سرور» است و با معنای اهورا مزدا (سرور دانا) مرتبط است.
سطر ۸: او مردم را در شرایط سخت زندگی قرار داد. هر روز، ساکنان شهر را به روش خود عذاب میداد. او با اعمال خشن خود مردم را نابود کرد… همه مردم را.
سطر ۹: «انلیل» (ایللیل)، خدای بزرگ (= مردوک)، از شکایتها و فریادهای مردم ناراحت شد… خدایان دیگر سرزمین را رها کرده بودند. (به معنای رفاه، فراوانی و آرامش)
سطر ۱۰: مردم از خدای بزرگ خواستند که به وضعیت همه ساکنان زمین که زندگی و معیشتشان رو به ویرانی بود، رسیدگی کند. مردوک، خدای بزرگ، تصمیم گرفت که خدایان به «بابل» بازگردند.
سطر ۱۱: ساکنان سرزمین «سومر» و «آکاد» مانند اجساد شده بودند. مردوک متوجه آنها شد و به آنها رحم کرد.
سطر ۱۲: مردوک در تمام کشورها به دنبال یک حاکم عادل گشت و به دنبال یک پادشاه خوب بود تا به او کمک کند. سپس نام «کوروش»، پادشاه «انشان» را خواند. او از او به عنوان پادشاه جهان یاد کرد.
خط ۱۳: او تمام سرزمین «گوتی» را تحت سلطه کوروش درآورد. همچنین، تمام مردم «ماد». کوروش با هر «سیاه سر» (همه انسانها) به عدالت رفتار کرد.
در عرف، نام «اومانمند» معادل «ماد» در نظر گرفته میشود. اما به نظر میرسد که این نام به تمام یا یکی از قبایل آریایی که در هزاره دوم پیش از میلاد به خاورمیانه مهاجرت کردند، اطلاق میشده است.
سطر ۱۴: کوروش با راستی و دادگری کشور را اداره میکرد. مردوک، خدای بزرگ، از کردار نیک و اندیشههای نیک این پشتیبان مردم خشنود بود.
سطر ۱۵: او کوروش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش، مانند یک پشتیبان واقعی، دوشادوش او در مبارزه گام برمیداشت.
این احتمال وجود دارد که اشاره به رویت سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره مشتری نماد آسمانی اهورامزدا/مردوک بوده است.
نک: بارتل ال. وندروردن، ظهور دانش نجوم، ترجمه همایون صنعتی زاده، ۱۳۷۲. او حتی «سپاه بیشمار» را به ستارگان آسمان تعبیر میکند.
خط ۱۶: سپاه بیشمار او، همچون آبهای رودخانهای بیپایان، سلاحهای گوناگون را در کنار او به خدمت گرفتند.
خط ۱۷: مردوک فرمان داد که کوروش بدون جنگ و خونریزی وارد شهر بابل شود. او بابل را از هر آسیبی ایمن نگه داشت. او پادشاه «نبونید» (نبونئید) را به کوروش سپرد.
خط ۱۸: مردم بابل، تمام سرزمین سومر و اکد و همه فرمانروایان محلی، فرمانروایی کوروش را پذیرفتند. آنها از پادشاهی او شادمان شدند و چهره درخشانش را بوسیدند.
خط ۱۹: مردم او را به عنوان ناجی خود گرامی داشتند، به یاری او از چنگال مرگ و اندوه رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه خدایان او را گرامی داشتند و نامش را گرامی داشتند.
خط ۲۰: من کوروش هستم، پادشاه جهان، پادشاه بزرگ، پادشاه نیرومند، پادشاه بابل، پادشاه سومر و اکد، پادشاه چهار گوشه جهان.
خط ۱۹: مردم او را به عنوان ناجی خود گرامی داشتند، به یاری او از چنگال مرگ و اندوه رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه خدایان او را گرامی داشتند و نامش را گرامی داشتند.
خط ۲۰: من کوروش هستم، پادشاه جهان، پادشاه بزرگ، پادشاه نیرومند، پادشاه بابل، پادشاه سومر و اکد، پادشاه چهار گوشه جهان.
خط ۲۱: پسر «کمبوجیه»، پادشاه بزرگ، پادشاه انشان، نوه «کوروش» (کوروش اول)، پادشاه بزرگ، پادشاه انشان، از نسل «چیشپیش»، پادشاه بزرگ، پادشاه انشان.
خط ۲۲: از دودمانی که همیشه سلطنتی بودهاند و پادشاهی او را گرامی میدارند و فرمانروایی او را «بِل» (خداوندگار/خدای = مردوک) و «نبو» (نبو) با شادی قلبی مینامند. هنگامی که بدون جنگ و درگیری وارد بابل شدم؛
«نبو» خدای نگارش و کاتبان بود و معبد او «ایزیدا» نامیده میشد. ورود کوروش به بابل «بدون جنگ و درگیری» نه تنها توسط خود او گزارش شده، بلکه در متون بابلی مانند «وقایع نبونید» و همچنین در «تاریخچهها» نوشته هرودوت (کتاب ۱) نیز تأیید شده است. برای مرجع به این منابع مراجعه کنید: Hinz, W., Darius und die Perser, I, 1976, p. 106.
خط ۲۳: همه مردم گامهای مرا با شادی پذیرفتند. من در دربار بابل بر تخت پادشاهی نشستم. مردوک قلبهای پاک مردم بابل را درک کرد، زیرا من او را گرامی داشتم و به او احترام گذاشتم.
پذیرش کوروش توسط مردم همچنین در «استوانه کوروش» (Curou Paideia) نوشته گزنفون تأیید شده است. گزنفون بیان میکند که مردم همه کشورها پادشاهی و اقتدار کوروش را با میل و رغبت پذیرفته بودند (Curou Paideia، کتاب اول).
خط ۲۴: ارتش بزرگ من با صلح و آرامش وارد بابل شد. من نگذاشتم هیچ رنج و آسیبی به مردم این شهر و سرزمین برسد.
خط ۲۵: اوضاع داخلی بابل و اماکن مقدس آن قلب مرا تکان داد… من برای صلح تلاش کردم. نبونید مردم رنجدیده بابل را به بردگی کشانده بود، عملی که شایسته آنها نبود.
خط ۲۶: من بردهداری را لغو کردم. من به بدبختیهای آنها پایان دادم. من فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و به آنها ظلم نکنند. من دستور دادم که هیچ کس به ساکنان شهر آسیب نرساند. مردوک از کارهای نیک من خوشحال بود.
خط ۲۷: او، مردوک، نسبت به من، کوروش، پرستندهاش، نسبت به پسرم کمبوجیه، و همچنین نسبت به همه سربازان من مهربان بود.
خط ۲۸: او ما را گرامی داشت و به ما مهربانی کرد. همه ما با شادی و آرامش، جایگاه والای او را ستودیم. به فرمان مردوک، همه پادشاهانی که بر تخت سلطنت جهان نشستند،
خط ۲۹: و همه پادشاهان سرزمینها، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (از دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمینهای دور، همه پادشاهان آمورو، همه چادرنشینان،
خط ۳۰: در بابل به من ادای احترام کردند و مرا بوسیدند. از… تا «آشور» و «شوش».
خط ۳۱: من شهرهای «آگاده»، «ایسین»، «زاموا»، «مترونو»، «دیر»، سرزمین «گوتی» و شهرهای باستانی آن سوی «دجله» را که ویران شده بودند، از نو ساختم.
خط ۳۲: من فرمان دادم که همه معابد بسته شده بازگشایی شوند. من همه خدایان این معابد را به جایگاههای شایستهشان بازگرداندم. من همه مردم پراکنده و آواره را به سرزمینهایشان بازگرداندم. من خانههای ویران شده آنها را بازسازی کردم. من همه مردم را به وحدت فراخواندم.
اگرچه هیچ مدرک قطعی مبنی بر زرتشتی بودن کوروش کبیر وجود ندارد، اما او مانند زرتشت به این باور باستانی ایرانی پایبند بود که هر کس آزاد است خدای خود را پرستش کند و دین خود را انتخاب کند.
متأسفانه، موبدان زرتشتی دوران ساسانی با سختگیریهای بیشمار و اعمال سلیقههای شخصی در تحریف آیین زرتشتی، به این دستاورد ارزشمند فرهنگ ایرانی آسیب رساندند.
سطر ۳۳: من مجسمههای خدایان سومر و اکد را که نبونیدوس بدون هیچ تردیدی به بابل آورده بود، به شادی و سرور مردوک بازگرداندم.
سطر ۳۴: به معابد خودشان، تا دلها شاد شود. تا خدایانی که من آنها را به مکانهای مقدس اصلیشان بازگرداندم.
افتتاح و بازسازی معابد به فرمان کوروش در متن دیگری نیز مورد توجه قرار گرفته است. در لوح چهار سطری کشف شده در «ارخ»، آمده است: «من کوروش هستم، پسر کمبوجیه، پادشاه قدرتمند، که اساگیلا و ایزیدا را بازسازی کردم.» برای اطلاعات بیشتر، به صفحه ۱۵۶ مقاله دبلیو. آیلرز در کتابشناسی مراجعه کنید.
سطر ۳۵: هر روز، در پیشگاه خدای بزرگ، برای عمری دراز دعا میکردم. تا سخنان نیک و فرخندهای برایم بیابند. تا به خدای من مردوک بگویند: «به کوروش شاه، پادشاهی که تو را گرامی میدارد، و به پسرش کمبوجیه، جایگاهی در تالار والای سپنتا.»
در باورهای ایرانی، «تالار سپنتا» یا «انگرهها رائینگاه» (انگران/اناهرام) به معنای «درخشش بیپایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت آسمانی» است.
سطر ۳۶: بیشک، در روزهای سازندگی، همه مردم بابل به پادشاه احترام میگذاشتند و من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم کردم. (من به همه مردم صلح و آرامش عطا کردم). . . .
سطر ۳۷: … غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غاز، اردک و کبوتر…
از سطر ۳۷ تا ۴۵ بخشی ترجمه نشده است که در پیشگفتار به آن اشاره شده است. این نه سطر ادامه مستقیم سطرهای قبلی نیستند.
خط ۳۸: … دروازه بزرگ شهر بابل به نام «امگور-انلیل» (امگور-انلیل) را محکم بنا نهاد…
خط ۳۹: … دیوار آجری و خندق شهر،
خط ۴۰: … که هیچ یک از پادشاهان پیشین به مطیع کردن اسیران به ذلت کشیده شده پایان نداده بودند؛
خط ۴۱: … من آن را به انجام رساندم.
خط ۴۲: دروازههای بزرگی با درهایی از چوب سرو و پوششی از مس برایشان برپا کردم…
خط ۴۳: … کتیبه پادشاهی پیش از من به نام «آشوربانیپال» (آش-شور-بانیپال)
خط ۴۴: …
خط ۴۵: … برای همیشه!
درسا نیوز









