در هر صورت ماکسیم گورکی جزو بنیانگذاران سبک رئالیسم سوسیالیستی است و رمان “مادر” او یکی از نمونههای برجستۀ این سبک ادبی به شمار میرود.
رئالیسم سوسیالیستی به طور خلاصه نوعی هنر ایدئولوژیک و سیاسی است و مطابق آن، هنرمند باید از ایدئولوژی کمونیسم و احزاب کمونیستی حمایت کند و نگاهی خوشبینانه به وضع موجود و آیندۀ پرولتاریا داشته باشد.
ایدئولوژیک بودن و جانبداری سیاسی این سبک هنری، البته به این معنا نیست که در این سبک آثار هنری قابل توجهی پدید نیامده و هر چه تولید شده، یکسره سیاستزده و کمارزش بوده است. “دن آرام”، اثر مشهور شولوخوف، متعلق به رئالیسم سوسیالیستی است.
هر چه بود، این سبک هنری پس از انقلاب اکتبر 1917 روسیه پدید آمد و در ابتدا نیز یک سبک ادبی به شمار میرفت. در این دوران دگماتیسم فرهنگ کارگری خط مشی تمام انجمنهای ادبی روسی بود و هر گونه گرایش فرهنگی لیبرالیستی را رد میکرد و همین زمینه را برای ظهور رئالیسم سوسیالیستی آماده میکرد.
اگرچه تروتسکی، ایدئولوگ مشهور انقلاب اکتبر، تا حدی به استقلال هنر و قضاوت آثار هنری بر اساس معیارهای زیباییشناسانۀ شکلگرفته در دنیای هنر اعتقاد داشت، لنین صریحا میگفت بیطرفی در امر نوشتن غیرممکن است و از ادبیات جهتدار طبقاتی دفاع میکرد.
در واقع رئالیسم سوسیالیستی تز “هنر برای هنر” و “فرمالیسم” را نفی میکند و هدف هنر را “خلق زیبایی” نمیداند. برخی گفتهاند هدف هنر “تعالیبخشی” است اما این ایده نیز در رئالیسم سوسیالیستی مردود است؛ چراکه تعالی بدون پرداختن به اهداف سوسیالیستی و کمونیستی، مقبول این سبک هنری نیست.
با این حال بسیاری از منتقدان گفتهاند که رئالیسم سوسیالیستی ربطی به آثار مارکس و انگلس ندارد چراکه این دو زیبایی و تعالی ناشی از هنر را فارغ از ملاحظات ایدئولوژیک میستودند. از این منظر، رئالیسم سوسیالیستی نه زادۀ مارکسیسم بلکه دستپخت مارکسیسملنینیسم و استالینیسم است.
در 1932 عضویت در اتحادیۀ نویسندگان شوروی، شرط انتشار آثار ادبی هر نویسندهای بود. این اتحادیه نیز عمیقا متاثر از نگرشی بود که به تدریج رئالیسم سوسیالیستی نام گرفته بود.
در 1934 رئالیسم سوسیالیستی از سوی آندری ژدانف، نظریهپرداز فرهنگی در اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان اسلوب کار فرهنگی تعیین شد. استالین در 1946 ژدانف را به مدیریت سیاست فرهنگی شوروی منصوب کرد.
ژدانف قائل به “هنر درست” و “هنر نادرست” بود و رئالیسم سوسیالیستی را تنها مصداق هنر درست و تنها سبک هنری مورد پذیرش در اتحاد جماهیر شوروی میدانست. به همین دلیل او فعالیت هنرمندانی چون آنا آخماتوا شاعر و نویسندۀ مشهور روسی را محدود کرد و موسیقیدانانی چون شوستاکوویچ و پروکوفیف را مجبور کرد که از آثارشان آشکارا انتقاد کنند؛ چراکه آثار آنها فرمالیستی بود و لاجرم مردود.
اگرچه رئالیسم سوسیالیستی در اصل یک سبک ادبی بود اما بعد از 1934 به عنوان سبکی هنری قلمداد شد که همۀ هنرمندان کمونیست باید به تعهد میداشتند.
این سبک هنری با تراژدی مخالف بود و مقرر میکرد که آدمهای یک اثر هنری یا باید خوب باشند یا بد. در واقع رئالیسم سوسیالیستی “انسان خاکستری” را به رسمیت نمیشناخت.
“رمانتیسیسم انقلابی” در این سبک هنری برجسته بود. همچنین نقاشان در این سبک هنری باید فضاهای کارخانهها و مزرعهها را دستمایۀ کارشان قرار میدادند.
هدف نهایی رئالیسم سوسیالیستی همان چیزی بود که لنین آن را “انسان نوین” مینامید.
عصر ایران