- فرهنگی

ششم ربیع الاول سالروز ولادت خداوندگار شعر و سخن، مولوی بلخی

مولوی در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هـ. ق در شهر بلخ به دنیا آمد؛ وی یکی از افتخارات ایران و عالمی بزرگ و ربانی است که آثارش پس از گذشت صد‌ها سال، هنوز ورد زبان هاست.

جلال‌الدین محمد بلخی در سال ۵۸۶ هجری شمسی در بلخ به دنیا آمد. نام او محمد و لقبش در دوران حیات جلال‌الدین و گاهی خداوندگار و مولانا خداوندگار بوده و لقب مولوی در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن نهم) برای وی به کار رفته است.
 
زندگی‌نامه
مولوی در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هـ. ق در شهر بلخ به دنیا آمد؛ و علت شهرت او به “رومی” و “مولانا روم” طول اقامت وی در شهر قونیه که اقامتگاه اکثر عمر و مدفن اوست، می‌باشد. 
لیکن وی همواره خویش را از مردم خراسان شمرده و اهل شهر خود را دوست می‌داشت. 
پدر مولانا معروف به “بهاءالدین ولد” و ملقب به “سلطان العلماء” از افاضل روزگار و علامه زمان بود و مشهور است که مادر بهاءالدین، از خاندان خوارزمشاهیان بوده است.
از آنجا که بهاءالدین ولد از بزرگان صوفیه به شمار می‌رفت و مردم به واسطه عظمت مقام او، به او اقبال فراوانی داشتند سلطان محمد خوارزمشاه – حاکم وقت – از این مسئله نگران بود و همین امر سبب شد که بهاءالدین به ناچار تصمیم به هجرت از وطن خود گرفت.
 
سفر مولانا به بلخ
مشهور است که پس از حرکت وی از بلخ، هنگامی که به نیشابور رسید، میان او و شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، ملاقاتی اتفاق افتاد؛ در آن هنگام جلال الدین کوچک بود، اما شیخ عطار کتاب اسرارنامه خود را به او هدیه کرد و به بهاءالدین ولد گفت: “زود باشد که این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند”.
 پس از آن بهاءالدین به قصد حج، از راه بغداد به مکه رفت و سپس نه سال در ملطیه اقامت کرد. 
تا این که به دعوت سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی که عارف مشرب بود، به قونیه رفت و با خانواده خود در آنجا مقیم شد.
بهاءالدین در سال ۶۲۸ هجری قمری در قونیه رحلت کرد و جلال الدین که در آن زمان ۲۴ ساله بود به جای پدر نشست. 
 
ترمذی شاگر مولوی
در سال ۶۲۹ سید برهان الدین ترمذی – که از شاگردان بهاءالدین بود – به قونیه آمد و مولانا در خدمت او، چندین سال به ریاضت و مجاهده نفس مشغول شد و سپس به اجازه وی به ارشاد و دستگیری از مردم پرداخت.
 
 
ملاقات مولانا با شمس تبریزی
تا این که در سال ۶۴۲ هـ. ق، شمس الدین تبریزی – که خود از عارفان والامقام بود – به قونیه آمد و طی ملاقاتی که بین او و مولانا اتفاق افتاد، شور و انقلابی عظیم در دل او به پا کرد.
به طوری که مولانا از تدریس و وعظ و ارشاد دست برداشت و به شدت مرید شمس شد. 
اما مریدان مولانا که به دلیل این مسئله، نسبت به شمس دشمنی پیدا کرده بودند به آزار و اذیت وی مشغول شدند و شمس که از آزار و دشمنی آنان در رنج و سختی بود، قونیه را ترک کرد که البته پس از یکسال در ۶۴۴ هـ. ق با جستجو و اصرار فراوان مولانا به قونیه بازگشت، اما باز مریدان و این بار حتی خانواده و خویشان مولانا، بدگویی از شمس را آغاز کرده او را ساحر و مولانا را دیوانه نامیدند.
 
غیبت شمس از مولانا
 به همین علت در سال ۶۴۵ هـ. ق شمس به کلی غایب شد و مولانا دیگر هیچگاه نتوانست موفق به دیدار وی شود.
سرانجام مولانا بیمار شد و هر چه طبیبان برای مداوای او کوشش کردند، سودی نداشت تا این که در روز پنجم جمادی الاول سال ۶۷۲ هـ. ق دار فانی را وداع گفت. 
اهل قونیه از کوچک و بزرگ و حتی مسیحی و یهودی در تشییع جنازه او شرکت کردند. 
شیخ صدرالدین قونوی (از بزرگترین شاگردان محی الدین عربی) بر جنازه مولانا نماز خواند و از شدت درد و بیخودی از هوش رفت.
مولانا در نزدیکی قبر پدر خود سلطان العلماء، در قونیه به خاک سپرده شد.
 
آثار مولوی
اشعار وی به دو بخش تقسیم می‌شود: نخست منظومه معروف است که از مشهورترین کتاب‌های زبان فارسی است و آن را “مثنوی معنوی” نامیده است. 
این کتاب که معتبرترین نسخه‌های آن شامل ۲۵۶۳۲ بیت است، به شش دفتر تقسیم شده و آن را بعضی “صیقل الارواح” نیز نامیده اند.
دفاتر شش گانه آن هم به یک سیاق و مجموعه‌ای از افکار عرفانی و اخلاقی است که در ضمن آیات و احکام و امثال و حکایت‌های بسیار در آن آمده است و آن را به خواهش یکی از شاگردان خود معروف به حسام الدین چلبی (متوفی ۶۸۳ هـ. ق) به نظم درآورده است. 
از آنجا که مولانا بسیار مجذوب سنایی و عطار بوده، هنگامی که شور و وجدی داشته به وزن و سیاق منظومه‌های آنان، اشعاری را می‌سروده و حسام الدین آن‌ها را می‌نوشته است.
قسمت دوم اشعار او مجموعه بسیار قطوری است شامل نزدیک صدهزار بیت غزلیات و رباعیات، که در پایان اغلب غزلیات، نام “شمس الدین تبریزی” را برده و به همین جهت به “کلیات شمس تبریزی” یا “کلیات شمس” معروف است. البته گاهی نیز در غزلیات، “خاموش” و “خموش” نیز تخلص کرده است.
از دیگر آثار مولانا “مجموعه مکاتیب” او و “مجالس سبعه” شامل مواعظ اوست.
همچنین پسر مولانا به نام “بهاءالدین احمد” و معروف به “سلطان ولد” که جانشین او نیز شد، مطالبی را که از پدر خود شنیده بود در کتابی گرد آورد و نام آن را “فیه ما فیه” نهاد
 
 
شمس الحق تبریزی تو روشنی روزی و اندر پی روز تو من، چون شب سیارم
مولانا جلال‌الدین در آستانه ۴۰ سالگی، به‌عنوان عالمی وارسته و دانشمندی سرآمد و مشهور، شاگردان فراوانی را تربیت کرد و مریدان بسیاری در اطراف خود داشت. سال ۶۴۲ هجری قمری (۶۲۳ شمسی) اتفاقی شگرف و ارتباطی روحانی، دگرگونی عجیبی در احوالات او پدید آورد. به طوری‌که مجلس درس و وعظ را رها کرده و به شعر و دف و سماع و شوریدگی روی آورد.
 
«شمس‌الدین محمد ملک داد تبریزی» معروف به «شمس تبریزی» پیری دوره‌گرد، گمنام و ژنده‌پوش، به قونیه رسید و با مولانا برخورد کرد. شمس سوالی را مطرح و با جوابی که خود می‌دهد، مولانا جلال‌الدین را مدهوش و بیهوش می‌کند. ۴۰ روز مداوم این دو در حجره‌ای به بحث می‌نشینند و تاثیر احوال عرفانی شمس، از مولوی دانشمند، انسان دیگری می‌سازد.
مولانای عارف و واعظ بعد از دیدار شمس، به تغزل شاعرانه و سماع عاشقانه می‌رسد
در این تولد دوباره، دنیای شاعرانه و سماع عاشقانه به سراغ مولانا می‌آید و رابطه این دو عارف، به مراد و مریدی می‌رسد. ارتباطی که به مذاق شاگردان حضرت مولانا خوش نیامده و آزار‌های آن‌ها، شمس را به ترک قونیه و عزیمت به دمشق وا می‌دارد. مولانا آشفته از دوری یار، فرزند خود «سلطان ولد» را به‌دنبال او می‌فرستد، ولی در بازگشت شمس، آزار‌ها هم از سر گرفته و با تهدید به مرگ هم همراه می‌شود. این بار شمس برای همیشه می‌رود و سرگشتگی و پریشانی ناشی از فراق او، تا ابد با مولانا باقی می‌ماند. عشق و حیرانی بار دیگر ملای رومی را متحول کرده و این بار او شمس را در وجود خود می‌یابد و به عشق والاتری در ورای این هستی می‌رسد.
 
 
چرا مولانا را رومی می‌دانند؟
دکتر زهره تائبی عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه فردوسی مشهد مولانا رومی هم می‌گویند معتقد است مولوی در جهان غرب به وسیله ترکیه شناخته شده است به گفته وی شاید یکی از موضوعات مهم در رابطه با مولانا لقب رومی بودن مولانا است؛ اینکه مولانا در بلخ به دنیا می‌آید، در ایران شعر می‌نویسد، سپس به روم می‌رود و آنجا می‌میرد. 
 
چرا مولانا را رومی می‌دانند بجای اینکه از وی تصور یک شاعر ایرانی را داشته باشند؟
عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه فردوسی مشهد ادامه داد: مولانا در دنیای انگلیسی بیشتر با رومی شناخته می‌شود. کریم زمانی در این رابطه گفته است که برخی از ایرانی‌ها اکراه دارند از رومی خواندن مولانا. در یکی از همایش‌ها استادی می‌گوید که هربار نام رومی می‌آید انگار به قلب من خنجری زده‌اند. این درحالی است که همه به قونیه می‌روند و به دنبال حس معنوی در آنجا هستند دلیل آن هم این است که ترک‌ها به اندازه کافی به این مطلب پرداخته‌اند و مولانا را شناسانده‌اند و ما کاری نکرده‌ایم، مولوی در جهان غرب به وسیله ترکیه شناخته شده است.
 
 
درگذشت مولانا
سرانجام چراغ عمر شاعر و عارف نامدار پارسی گوی، در ۵ جمادی‌الآخر سال ۶۷۲ هجری قمری (۲۶ آذر سال ۶۵۲ شمسی) و در سن ۶۶ سالگی، خاموش می‌شود و جسمش در شهر محل اقامتش، قونیه آرام می‌گیرد.
شب وفات او را شب عروس (عرس) می‌نامند که به مضمون عروج و وصال حق به کار رفته و منظور از آن رسیدن مولانا به معبود و معشوق حقیقی است. هرساله در سالروز درگذشت مولانا مراسمی به‌مدت ۱۰ شب (۱۷ تا ۲۷ آذرماه) در قونیه برگزار شده و پیروان او، آیین سماع را به تقلید از مولانا و مریدانش اجرا می‌کنند.
 
آرامگاه مولانا کجاست؟
آرامگاه مولانا در جنوب شرقی شهر قونیه پایتخت فرهنگی کشور ترکیه و در کهن‌ترین مکان این شهر، بر تپه‌ای به ارتفاع ۱،۰۱۶ متر واقع شده است. جایی که قدمت زیستگاه انسان در آن، به ۷،۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح می‌رسد. 
مزار و حرم حضرت مولانا، امروزه به‌عنوان نماد شهر و مهم‌ترین و پربازدیدترین جاذبه توریستی قونیه معرفی می‌شود.
 مکانی که نزد همگان با هر آیین و قومیتی، مقدس شمرده شده و با گنبد مخروطی سبز و فیروزه‌ای و معماری چشم‌نوازش، از شاخص‌ترین مکان‌های دیدنی ترکیه نیز به حساب می‌آید.
 
شهر کهن و تاریخی قونیه در فاصله ۲۲۵ کیلومتری از آنکارا پایتخت کشور ترکیه قرار دارد.

دیدگاهتان را بنویسید