کتاب «شمنیسم ایرانی (بررسی ساختارهای شمنی اسطوره و حماسه ایرانی)» اثر سهند آقایی به همت نشر خاموش منتشر و با قیمت ۱۱۵ هزار تومان روانه بازار کتاب شد.
این کتاب به بررسی ساختارهای شمنی اسطوره و حماسه ایرانی میپردازد. میرچا الیاده شمنیسم را برابر با فنّ خلسه دانسته است؛ یعنی شمن جادوپزشکی است که فنون خلسه را میشناسد و نهتنها به درمانِ دیگران بلکه به درمانِ خویش نیز میپردازد و این موضوع به این معنی است که شمن قبل از همه خود را درمان کرده است.
دربارهی شمنگرایی و گستردگی آن در طول تاریخ و در سراسر جهان باید گفت که شمنیسم پدیدهای است که در بخشهای وسیعی از جهان از جمله آسیای مرکزی و شمالی، آسیای جنوب شرقی و اقیانوسیه، آمریکای شمالی و جنوبی قابل ردیابی است؛ همچنین نشانههای بسیاری از شمنیسم در سنتها و اساطیر اقوام هندواروپایی در آسیا و اروپا و همچنین تبت، چین و خاور دور دیده میشود. تحلیل میکنند شمنیسم احتمالا عرفان ابتدایی گروههای نژادی مغول و تاتار بوده است که در اورال و آلتایی و سراسر آسیای مرکزی و سیبری و مغولستان پراکنده بودهاند و حتی اعتقاداتی مشابه بین اسکیموها و سرخپوستان آمریکای شمالی و بومیهای استرالیا و مالزی مشاهده شده است. از منظر تاریخی بحثهایی دربارهی شمنیسم هندی، سامی، ایرانی، آلمانی، چینی و حتی بابلی مطرح بوده است.
در بخشی از کتاب آمده است:
در اسطورهی جمشید آمده است که اهورامزدا او را از زمستانی سخت آگاه کرد. مَرکوس یا ملکوس نام دیویست که این زمستان و طوفان مهیب سه یا هفتساله را در زمان اوشیدر، نخستین موعود زردشتی پدید میآورد (دینکرد هفتم، فصل ۹). این زمستان در متون پهلوی «ملکوسان» نامیده میشود (مینوی خرد، پرسش ۲۶). جم برای آنکه موجودات را حفظ کند به فرمان اهورامزدا وَر یا دژی زیرزمینی (ور جمکرد) میسازد و جفتی از بهترین آفریدگاران و بذرهای بهترین گیاهان را در آن نگاه میدارد. درواقعور پناهگاهی زیرزمینی است که برای نجات هستیهای آغازین ساخته میشود و یک فرجامشناسی کهن ابتدایی (شاید هندواروپایی) را بازتاب میدهد (الیاده، ۱۳۹۴:۴۵۶). در بندهش آمده است: «پس چون هزارهی اوشیدر به سر رسد، ملکوسِ سیجسرشت از تخمهی تور برادروش که مرگ زردشت بود، به پیدایی رسد. به جادودینی و پریکامگی سهمگینبارانی را که ملکوسان خوانند سازد. سه سال به زمستان آن که سردترین است و سه سال به تابستان آن که گرمترین است، با بیشمار برف و تگرگآفرینی نابودگر، آنگونه، همهی مردم مگر اندکی از او نابود شوند. سپس بازآراستن مردم و گوسفند ازور جمکرد باشد که برای این کار به نهفتگی ساخته شده است.» (بندهش، ۱۳۹۰:۱۴۲) در بندهش آمده است که دین زردشتی را کَرشِفت، پرندهای بازگونه (احتمالاً عقاب) به آنجا میبرد (همان، ۸۹). بنابر بندهشن (ص ۱۳۷) محلور جمکرد در پارس است و بنابر مینوی خرد (پرسش ۶۱) در ایرانویچ یعنی آذربایجان. درور جمکرد اوستا را به زبان مرغان برمیخوانند (همان، ۱۰۲). همچنین گریختن فرههای جمشید به شکل پرنده و نیز پیامآوری آن عقاب که زبان آدمیان میدانست و دین را به وَر آورد خود قابل توجه است. درواقع ما آشکارا در زندگی اسطورهای جمشید پدیدهی جادویی-دینی «زبان رمزی-زبان حیوانات» را میبینیم که تماماً شمنی به حساب میآید. همچنین دربارهی زمان گشوده شدن وَر دیدگاههای متنوعی هست؛ چنانکه برخی آن را متعلق به گذشته و برخی متعلق به آینده میدانند (کریستینسن، ۱۳۹۳:۳۶۰-۳۶۴). الیاده مینویسد: «قابل فهم است که چرا یمه [جم] را در این طرح نمایشی اساطیری از پایان جهان وارد کردند: او پادشاه عصر زرین اساطیری بود. درور [جمکرد] نطفههای بشریت آینده نگهداری شد یا به عبارت بهتر «نجات یافت» تا بعد از فاجعهی فرجامشناختی آمادهی تجربهی هستی مینوی آغازها باشند. » (الیاده، ۱۳۹۴:۴۵۶) در کتاب سوم دینکرد (فصل ۲۸۶؛ بهنقل از شاکد، ۱۳۹۳:۲۶۹) آمده است که دیوان «پیمان» را از انسان ربودند و یمه (جمشید) آن را نجات داد. او به شکل دیو به دوزخ میرود و بدون آنکه ساکنان دوزخ او را بشناسند سیزده سال در آنجا میماند. او در دوزخ راز چیره شدن بر دیوان را از ایشان میآموزد و با دانستن همان راز بر تمام آنها غلبه میکند و نمیگذارد افراط و تفریط در جهان مسلط شود.