بعضی داستانها در دورهای میدرخشند، اقبال عام پیدا میکنند و پرفروش میشوند اما خورشیدشان زود غروب میکند و بعد از چند دهه و گاه حتی چند سال فراموش میشوند.
بعضی داستانها اما مثل «بلندیهای بادگیر» نوشته امیلی برونته در تاریخ ادبیات جای پای خود را سفت میکنند و قرنبهقرن دستبهدست میشوند و نسلهای پیاپی آنها را با اشتیاق میخوانند و همچنین منتقدان ادبی و حرفهایهای ادبیات در هر عصر، حرف تازهای از آنها بیرون میکشند. کتاب بلندیهای بادگیر در زمره کتبی است که بیش از ۱۵۰ سال است خوانندگان بیشماری در نقاط مختلف دنیا آن را میخوانند، انواع نقدها دربارهاش نوشتهاند و آثار مختلف سینمایی و تلویزیونی براساس آن ساختهاند.
بلندیهای بادگیر که با نام اصلی «وادِرینگ هایتس» – به معنای نام مکانی از نظر جغرافیایی که در بلندی واقع شده و بادگیر است – که با عنوان دیگر «عشق هرگز نمیمیرد» نیز به چاپ رسیده است، بارها بهعنوان عاشقانهترین رمان انگلیس برگزیده شده است. این کتاب که شرح دلدادگی کاترین و هیتکلیف را بیان میکند، تصویری واضح، دلنشین و در عین حال تلخی از این دلباختگی و سنگهایی که بر سر راه آن دو است را نشان میدهد. رمان به وضوح اوج تأثیر رفتارهای خوب و بد را طی زمان به تصویر میکشد و انسان را به یاد این بیت «هر چه کنی بهخود کنی/ گر همه نیک و بد کنی» میاندازد.
داستان از این قرار است که آقای ارنشاو در خیابان بچه رهاشدهای به نام هیتکلیف را پیدا میکند و تصمیم میگیرد او را به سرپرستی بگیرد و همراه خود به خانه بیاورد. هیندلی، پسر ارشد خانواده از همان بدو ورود هیتکلیف با او دشمنی میکند و بعد از مرگ پدر هم با تحقیر و توهین با او رفتار میکند. درحالیکه کاترین دختر خانواده از همان کودکی با هیتکلیف رابطهای صمیمانه و عاطفی برقرار کرده و رشتهای از محبت و عشق بین این دو نفر شکل گرفته است. اما هیندلی که از هیتکلیف متنفر است و رفتار پرخاشگرانهای با او دارد سدی در مسیر عشق خواهر خود و هیتکلیف میشود و ملاقات بین آنها را ممنوع میکند.
اوضاع زمانی وخیم میشود که کاترین با مرد ثروتمندی بهنام ادگار ازدواج میکند. هیتکلیف حالا میخواهد انتقام خود را از همه بگیرد.همین تصمیم اتفاقات عجیبی را برای هر دو خانواده رقم میزند.کل داستان از زبان کارگری به نام نلی روایت میشود و دیدهها و شنیدههای اوست که خواننده را به قضاوت و شناخت شخصیتها دعوت میکند و هرجایی از داستان که نلی در آن حضور نداشته روایت را از زبان شخصیتهای دیگر نقل میکند.
در واقع نویسنده از نگاه نلی کارها و اعمال شخصیتها را بررسی میکند. جدال فقر و ثروت، حضور ارواح، عشق و انتقام مضمونهای اصلی داستان هستند. یکی از مضمونهایی که مخاطب در سیر مطالعه داستان به ارزش وجودی آن پی میبرد حفظ کرامت انسانی است زیرا شخصیت اصلی داستان هیتکلیف در ابتدای داستان شخصیت شروری نبوده است.
حتی نویسنده میخواهد به مخاطب نشان دهد او دارای قلبی مهربان است اما به مرور زمان و با رفتارهای تحقیرآمیزی که با او میشود و توهینهای فراوان، کرامت انسانی او خدشهدار میشود و این آغاز کاشت بذر نفرت است؛ بذری که با اتفاقات دیگری که در داستان رخ میدهد تنومند شده و حس انتقام را بهوجود میآورد. گرچه نویسنده تلاش کرده است که به مخاطب نشان دهد انتقام نهتنها باعث آرامش انسان نمیشود که مصداق بارز نمک پاشیدن با دست خود روی زخم است و چه آثار مخربی میتواند بر فرد واطرافیان داشته باشد.
شاید تصور شود فضا و ادبیات رمان در زمان حال نمیگنجد و به نوعی باطل شده، اما نویسنده بهخوبی تأثیرات رفتارهای ستیزهگرانه و خشن را بر روح و روان آدمی به تصویر کشیده است که گویی او در زمان حال زیسته است. این نشان میدهد که فضائل و رذایل به زمان و مکان ارتباطی ندارد.
امیلی برونته، نویسنده انگلیسی است که بلندیهای بادگیر تنها اثر او محسوب میشود. او خواهر کوچکتر شارلوت برونته و خواهر بزرگتر آن برونته بود که آنها نیز امروزه از بزرگترین نویسندگان کلاسیک جهان بهحساب میآیند.
کتاب بلندیهای بادگیر در سال ۱۸۴۷ منتشر شد، اما آن زمان با استقبال فوری خوانندگان روبهرو نشد. یک سال بعد، وقتی امیلی برونته ۳۰ ساله بود بر اثر بیماری سل از دنیا رفت؛ همان بیماریای که چندین شخصیت را در کتاب کشته بود. برخی از منتقدین نیز بر این باورند که حوادث، شخصیتها و فضاهای داستان نشان از بازتاب زندگی شخصی نویسنده در این رمان است، در واقع با نگاهی به زندگی او و شناخت اخلاق و روحیاتش میتوان بازتاب زندگیاش را در رمان بلندیهای بادگیر دید. وجود عناصر طبیعت، مرگ مادر شخصیتهای اصلی در خردسالی، افراد افراطی و… بسیار مشابه زندگی زیسته نویسنده است.
کتاب پر از رگههای مهم اندیشهای است و یکی از آنها شاید این باشد هر کدام از ما احتمالا همان چیزی را خلق میکنیم که به آن اندیشیدهایم.
در پشت جلد کتاب میخوانیم:
کتاب بلندیهای بادگیر روایت عشق است و انتقام، با شخصیتهایی که آمیزه لطافت و خشونتاند، مهر و کین، امید و بیم،… در مکانی که آن هم آمیزهای است از گرما و سرما، روشنایی و تاریکی، تابستان طراوتبخش و زمستان اندوهبار. آیا خفتههای این خاک آرام خوابزدههایی بیقرارند؟
همهشهری آنلاین