کارگردان نمایش «پیش از کشتن» میگوید: در موقعیتهای خاص است که انسان دست به اعمالی میزند و این موقعیت است که باعث میشود عمل انسان ضرر یا سود یا حتی خیر جلوه کند. بنابراین این انسان در این موقعیت همان کاری را انجام میدهد که اگر ۲۵۰۰ سال پیش زندگی میکرد، انجام میداد اما وقتی امروز این عمل انجام میشود، شما میتوانید خود را کشف کنید.
نمایش «پیش از کشتن» جدیدترین کار گروه تئاتر «کوآنتوم» است که متن آن را شهرام احمدزاده بر اساس «اورستیا» اثر آیسخولوس نوشته است و دراماتورژی، طراحی و کارگردانی این اثر نیز برعهده آرش دادگر بوده است. نمایش «پیش از کشتن» اسفند سال ۹۹ در جشنواره تئاتر فجر روی صحنه رفت که درحال حاضر با تغییراتی، تا چهارم شهریورماه هر شب ساعت ۱۹:۳۰ در سالن شماره ۲ تئاتر شهرزادروی صحنه میرود. در توضیح این نمایش آمده است: «آگاممنون برای پیروزی در جنگ تروا، مجبور میشود دختر خود، ایفی ژنی را قربانی کند. مادر آن دختر (کلمنتسترا) پس از بازگشت فاتحانه آگاممنون از جنگ ۱۰ ساله، شوهرش را در وان حمام با تبر به قتل میرساند. سالها بعد الکترا و اورست (فرزندان دیگر خانواده) به انتقام قتل پدرشان، مادر خود را به همراه آگیستوس میکُشند. این اثر روایتی است نو و چند زمانی از داستانی کهن».
به بهانهی این اجرا با آرش دادگر؛ سرپرست گروه تئاتر «کوآنتوم» و کارگردان و طراح این اجرا؛ گفتگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
نمایش «پیش از کشتن» خوانشی مدرن از سه نمایشنامهی کلاسیک سهگانهی «اورستیا» است. کمی دربارهی لزوم این نوع خوانش در شرایط امروز که مطالعه اندک شده بگویید.
در دو دههی گذشته گروه «کوآنتوم» تلاش کرده است تا پروژههای خودش را روی بازخوانی، اقتباس و برداشت آزاد از آثار کلاسیک؛ چه یونان باستان، چه عصر شکسپیر و چه رمانها و داستانهای کوتاه پیش ببرد. برنامهی ما این است که چه در ارائهی متن و چه در زمینهی شیوههای اجرایی به راهکارهای جدیدی برسیم. بنابراین متن بهعنوان یک نقشهی راه در نظر گرفته میشد. نقشهای که این توانایی را داشته باشد که بتوان ما را وادار به حرکت کند و روبهجلو پیش ببرد اما اینکه بازخوانی از متون کلاسیک برای تاریخیکردن، بهیاد آوردن، ایجاد مابهازای تاریخی کارکرد دارد؛ دستیافتن یا بهعبارتی دوباره دستیافتن به مسائل مطروحه در این متون، کشف انسان. از سویی دیگر این متون بهدلیل فشردگی بسیار زیادی که دارند، جهانبینی گستردهتری را ارائه میدهند و سوالات بسیار بیشتری در خود دارند. به همین دلیل کالبدشکافی آنها در امروز مجددا انسان را وادار میکند به کشف و پرسش از خود، جهان پیرامون و پدیدههایی که در زیست خود با آنها مواجه شده اما فراموششان کرده دوباره این بازآفرینی صورت بگیرد.
این نمایش حاصل ۶۰۰ ساعت تمرین است و بهصورت کارگاهی آماده اجرا شده. کار کارگاهی نیازمند تیمی خلاق است و البته در کنار کارگردان و نویسندهای است که هم از مختصات اجرای نهایی تا حدی آگاه باشد و هم توانایی این را داشته باشد که دست اعضای گروه را در اتودزنی و بهقول معروف مال خود ساختن نقش بازبگذارد. پروسه تمرین چگونه بود؟
بههیچعنوان در جستوجوی این نیستیم که بخواهیم فقط مسئلهای را مطرح کنیم یا در جامعه نگاه کنیم، ببینیم آیا میتوانیم موضوعی خاص را در متنی کهن قرار دهیم و مابهازایی بهوجود آوریم تا تماشاگر با خود بگوید که مسئله این بود و میخواستید این پیام را به ما برسانید! ما سعی میکنیم طی گفتگوهای بسیار زیاد نویسنده و کارگردان، در مطرحکردن این قضیه انسان را مد نظر قرار دهیم. این انسان در مواجهه با موقعیتهای متفاوت و در شرایط مختلف چه رفتاری از خودش نشان میدهد؟ در هر موقعیت رفتار انسان متفاوت است و به همین دلیل ما با شخصیت و قصه طرف نیستیم بلکه با پیکرهای مواجه هستیم که در آن واحد میتواند با عمل و گفتارش چندین وچند معنا را از خود بروز میدهد و چند هدف را پیگیری کند. به همین خاطر است که اگر بخواهیم امروز آن چیزی را که مسئلهی متن کهن بوده بهصورت دستنخورده بیان کنیم، هیچ اتفاقی را ایجاد نکردهایم و فقط دربارهی یک تاریخ صحبت کردهایم. درنتیجه سعی میکنیم در مناسبات و روابط امروز آن متن را دوباره کشف کنیم. این مناسبات و روابط امروز باعث میشود تماشاگر ما دانایی و داشتههای خود را دوباره مرور کند. مخاطب برخی مسائل را حذف میکند، برخی را توسعه میدهد و حتی شاید با برخی از وجوه مخالف باشد. دقیقا تلاش ما هم همین است؛ تئاتر فقط به آنچه روی صحنه اتفاق میافتد منحصر نمیشود بلکه باید در ذهن مخاطب ایجاد شود و آنچه را در ذهنش تهنشین شده، دوباره جلوی چشمانش بیاورد و دوباره بررسی کند. این بررسی و لمس دوبار ه امری است که برای ما بسیار اهمیت دارد.
یکی از نکاتی که آثار ادبی را جاودانه میکند، تاریخ مصرف نداشتن آن اثر است. «اورستیا» هم طبیعتا مملو است از مابهازاهای امروزی بهعنوانمثال بحث قربانی کردن یا حق اجبار به قربانی شدن برای شخصی دیگر و همچنین بحث انتقام که گویا یک معضل و مسئله ابدیازلی است. پروسهی تبدیل این مضامین همواره پایدار اما کهن به وضعیت امروز به چه صورت بود.
فراموش نکنیم که موتیفهای انسانی؛ همچون انتقام، قربانی کردن، خساست، قتل، گناه و… ازلیابدی هستند و بهنوعی جزء وجودی انسان هستند. بنابراین فقط شکل خود را تغییر میدهد. این شکل و موقعیتی که باعث میشود این موتیف پدیدار شود، مهم است. درواقع این ویژگیها از ازل تا امروز هستند و تا ابد هم وجود خواهند داشت؛ همین انسان را با تمام وجوه خود، چه خوب و چه بد میسازد. این وجوه در موقعیتها خود را نشان میدهند ربطی به نهاد و سرشت آدمها ندارد. در موقعیتهای خاص است که انسان دست به اعمالی میزند و این موقعیت است که باعث میشود عمل انسان ضرر یا سود یا حتی خیر جلوه کند. بنابراین این انسان در این موقعیت همان کاری را انجام میدهد که اگر ۲۵۰۰ سال پیش زندگی میکرد، انجام میداد اما وقتی امروز این عمل انجام میشود، شما میتوانید خود را کشف کنید. اگر من نشان دهم که انسان در ۲۵۰۰ سال پیش چه میکرده، شما اکنونیت خودتان را بهدست نمیآورید. انگار دارید گذشتهی بسیار دوری را فقط مشاهده میکنید که با شما هیچ قرابتی ندارد. پس ما تالاش میکنیم موقعیتی را ایجاد کنیم که امروز شما و مناسبات اجتماعی شما را به یادتان بیاورد.
بازیگران نمایش با لحن امروزی دیالوگ میگفتند که برای ارتباط مخاطب با نمایش و همچنین یافتن گرههای نمایش در زیست فردی خودشان مفید بود. در نمایش شاهد استفاده از شوخیها و تکیهکلامهای معمول در جامعه هم بودیم. چه برنامهای برای پیشگیری از خطر لوث شدن داشتید؟
نمیتوانم بگویم که چطور از خطر لوث شدن جلوگیری کردم چون ممکن است در هر اجرا بازیگر با یک تغییر کوچک در دیالوگش این اتفاق را رقم بزند. البته با برخورد تماشاگر هم دارد. ظرف تماشاگر در هر اجرا متفاوت است. هر تماشاگر با تجربهی زیستهی خود وارد سالن میشود و با خود چیزی میآورد. تلاش میکنیم داراییها و آرایههای تماشاگر را از او بگیریم و به قول معروف گارد او را باز کنیم و به او بگوییم که هر دو دستانی خالی داریم و بیا با دستان خالی کار را شروع کنیم. درنتیجه این خطر همیشگی است و قبل از هر اجرا به بازیگران تذکر داده میشود تا این زیست فردی اتفاق بیفتد نه اینکه ما آن را نمایش دهیم چون خطر در نمایش دادن است. باید زیست فردی روی صحنه صورت گیرد.
در نمایش شاهد تکثیر شخصیتها هستیم. دو آگاممنون، سه الکترا و… معمولا در آثاری از این جنس شاهد هستیم که طراحی لباس و گریم طوری انجام میشود که تشخیص بازیگران از یکدیگر دشوار است اما شما بنا بر این وضعیت که به بازیگران علاوهبر حضور بهعنوان گروه مردم، وجوه مختلف شخصیتها را هم به نمایش میگذاشتند، طوری طراحیها (لباس و گریم) را چیدید که مخاطب همهی بازیگران را تشخیص میداد. درباره وجوهی که این شخصیتها قرار بود در اثر به تصویر بکشند و همچنین تاثیر گریمهای مینیمالیستی و طراحیها بگویید.
این کار حاصل ساعتها تمرین بوده. اینطور نبود که از قبل به همهچیز فکر کنیم و بخواهیم نقشهی راه کامل و آمادهای داشته باشیم. در کار کارگاهی همهچیز ذرهذره کنار هم قرار میگیرند و دچار تغییرات بسیار زیادی میشوند و تکامل پیدا میکند. گاهی این امکان بهوجود میآید که در طول اجرا یا حتی بعد از اجرا این تکامل ادامه پیدا کند و کار همچنان پیش برود. تنها نکتهای که از ابتدا روی آن تاکید داشتیم این بود که همهچیز مینیمال باشد. چون ما میخواهیم چندزمانی را نشان دهیم و باید برای این کار باید یک طراحی اصلی و اولیه را مد نظر قرار دهیم که بتواند در تمام این زمانها کارکردهای متفاوتی را ایجاد کند. همچنین در عین حال که بازیگران در کنار هم در این شرایط کار میکنند، بتوانند فردیت خود را هم ارائه دهند. به همین دلیل بهسمت طرحهای مینیمالیستی رفتیم. بهعنوانمثال در بحث گریم، طرحهای اولیه بسیار سنگینتر بود اما بهمرور به این نتیجه رسیدیم که هر چه مینیمالتر باشد، درستتر پیش میرود. در لباس و آکسسوآر و دکور و موسیقی و نورپردازی و بازیها هم همین اصل را لحاظ کرده بودیم تا به این ترتیب بتوانیم نشانگان بیشتری را به مخاطب نشان دهیم. البته این کار میتواند ضرری هم داشته باشد چون تماشاگر باید تمام دادهها را بهسرعت آنالیز و پردازش کند و حجم این دادهها بسیار زیاد است. ممکن است تماشاگری این کار را انجام ندهد و نتواند نشانگان را درک کند ودرنتیجه اثر با بازخورد منفی مخاطب مواجه شود ولی ما تلاش میکنیم هم خودمان و هم تماشاگر را ارتقا دهیم و به او بگوییم که باید تغییر کند و سرعت عمل، تفکر و پردازشمان را بالاتر ببریم.
در بخشهایی از نمایش ما شاهد تنفسی میان دردها و رنجها بودیم که این بخش را مجری برعهده داشت و در این قسمت از نمایش شاید مابهازاهای امروزی مشکلات و مسائل اجتماعی مشخصتر بودند. در بخش اول، مجری دروغ نمیگفت بلکه سیاهیها را با لحنی دلنشین و مثبتاندیش روایت میکرد و در بخش دوم عنصر قدرت ورود کرد تا دروغ را هم وارد اخبار بکند. ایدهای که به حضور این شخصیت منجر شد و مباحث کلان مطرحشده از سوی او چه بود؟
در بیشتر کارها دوست دارم پلیمیکر داشته باشم؛ یعنی کسی که بتواند صحنه را در دست بگیرد و کارها را به سرانجام برساند اما در این نمایش امکانپذیر نشد که یک نفر تمام کارها را انجام دهد. بنابراین آن یک نفر را تقسیم کردم. مجری که گزارش میکند، مردی که صحنه را تغییر میدهد، شاهد ماجراها است، جاسوسی میکند اما در صحنهای خودش هم متهم میشود که در واقع مامور و گماشتهی سیستم است که تمام این مکانیسم را شکل میدهد و از سوی دیگر آن سربازی که از بیاستعدادی خودش حرف میزند اما در نهایت به معترض تبدیل میشود. همهچیز تقسیم شده است و برنامهای برای تنفس دادن به مخاطب نداریم بلکه ما زندگی را نشان میدهیم در زندگی در سختترین شرایط، لحظاتی هستند که لبخند به لبمان میآید و به اینکه میتوان راه را ادامه داد و تحمل کرد، امیدوار میشویم.
یکی از جذابیتهای بصری صوتی نمایش بخش تعویض صحنهها بود. صحنهها درست جلوی چشم مخاطب و در حضور موسیقی تغییر میکرد و بعد نوبت به تاریکی میرسید و با آمدن نور، صحنه جدید شروع میشد. این امر باعث پیوستگی بیشتر نمایش و شخصیتها شده بود.
یکی از مکانیسمهای گروه ما در دو دههی گذشته، سیالیت در حرکت بود. من بههیچوجه اعتقادی به تعویض صحنه ندارم. همیشه سعی میکنیم یک زمینهی مشخص را داشته باشیم که بتواند در زمانهای متفاوت کارکردها مختلفی را ارائه دهد. به همین خاطر دوست دارم گذر از زمانی به زمان دیگر در دل هم اتفاق بیفتد. همین الان که ما با هم گفتگو میکنیم، در جایی دیگر در همین خیابان آدمها کارهای دیگری انجام میدهند؛ درواقع جهان متوقف نشده است. در آن واحد چندین جهان متفاوت از انسانها وجود دارد و این، خود زندگی است. تئاتر رندگی است یا حداقل چیزی شبیه زندگی است یا به بیان بهتر فشردهشدهی زندگی است. به این خاطر معتقدم همهچیز باید در دل همدیگر انجام بگیرد. عنصر کمککننده به حرکت و سیالیت، کارکرد جسمانی درست حضور بازیگر در موقیت است که موسیقی و نور بسیار کمککننده و مکملهای بسیار قویای هستند.
در بخشهایی از نمایش شاهد بودیم که صدای ضبطشدهی بازیگران پخش میشد.
این وجه جزء ایدههای اجرایی است. این ایدهها به ذهن کارگردان میرسند تا با آنها هم به اثر تنوع ببخشد و هم این جهان را گستردهتر کند تا از تکساحتی بودن در بیاید. من دوست دارم جهان و صحنهام چندساحتی باشد. نمیخواهم تماشاگر فقط این صحنه را ببیند بلکه میخواهم آمبیانس را ببیند و جهان را گستردهتر ببیند. درواقع تلاش برای تخیل بیشتر است و در این تخیل امکانات بصری و صوتی و ماشینری میتواند تخیل بزرگتری را خلق کنند. البته بخشی از این امکانات را نداریم و درنتیجه سعی میکنیم از حداقل امکانات برداشت حداکثری کنیم.
گروه «کوآنتوم» در آینده چه برنامهای دارد؟
گروه تئاتر «کوآنتوم» همیشه سعی میکند رو به جلو حرکت کند و از قلههای متفاوتی بالا برود. قصد فتح قلهها نیست چون طی مسیر است که ما چیزهایی را بهدست میآوریم و با پدیدههایی آشنا میشویم و تغییر میکنیم. مسئله رسیدن به سرمنزل نیست بلکه صعود اهمیت دارد. به همین خاطر دو یا سه پروژه جدید داریم اما شرایط تولید بسیار دشوار شده است و حمایت از گروههای تجربی به صفر مطلق رسیده است و حتی از کار آنها ممانعت به عمل میآید. دلسردی شدیدی میان گروهها جوان و تجربی که سعی میکنند دستاورد داشته باشند، رواج پیدا کرده است. امیدواریم بتوانیم ادامه دهیم.
ایلنا