«ویکنت دونیمشده» اولین رمان از سهگانه «نیاکان ما» نوشته ایتالو کالوینو نویسنده شهیر ایتالیایی است. کالوینو در سال ۱۹۵۲ این رمان را نوشت و در کمتر از یک دهه با نوشتن و انتشار «بارُن درختنشین» و «شوالیه ناموجود» این سهگانه را کامل کرد. کالوینو در این سه رمان سه شخصیت از ردههای پایین اشراف اروپایی یعنی ویکنت، بارن و شوالیه را محور قرار داده و …
نه حقِ حقم نه ناحق، نه بدم نه خوبِ مطلق
سیه و سپیدم: ابلق، که به نیک و بد عجینم
حسین منزوی
«ویکنت دونیمشده» اولین رمان از سهگانه «نیاکان ما» نوشته ایتالو کالوینو نویسنده شهیر ایتالیایی است. کالوینو در سال ۱۹۵۲ این رمان را نوشت و در کمتر از یک دهه با نوشتن و انتشار «بارُن درختنشین» و «شوالیه ناموجود» این سهگانه را کامل کرد. کالوینو در این سه رمان سه شخصیت از ردههای پایین اشراف اروپایی یعنی ویکنت، بارن و شوالیه را محور قرار داده و آنها را در موقعیتی عجیب و تا حدودی کمیک قرار می دهد و به خلق آثاری فانتزی دست میزند. «ویکنت دونیمشده» داستان ویکنتی است که در قرن هفدهم در جریان جنگ از وسط به دو نیم تقسیم می شود و داستان شرح زندگی دو نیمه اوست، در «بارن درختنشین» نوجوانی از خانواده اشراف یک روز تصمیم میگیرد بر روی درختها زندگی کند و دیگر پایش را بر روی زمین نگذارد و در طول داستان از همان موضع است که با اتفاقات مهم تاریخی نظیر انقلاب فرانسه روبرو میشود، «شوالیه ناموجود» هم داستان شوالیهای است که در واقع وجود ندارد، به این صورت که یک زره و کلاهخود خالی در زمان شارلمانی –امپراتور بزرگ قرن هشتم میلادی- در ارتش خدمت میکند و موجب فتوحاتی نیز میشود.
و حالا مختصری درباره «ویکنت دونیمشده»؛ همانطور که پیشتر اشاره شد ویکنتی با نام مداردو در جنگ با ترکها و بر اثر شلیک توپ به دو نیمه چپ و راست تقسیم میشود. یک نیمه بد و یک نیمه خوب. رمان داستان زندگی این دو نیمه در آبادیی است که ویکنت پیشتر هم در آن زندگی میکرده و مواجهه او یا بهتر است بگوییم دو نیمهاش با مردم است. در واقع ویکنت وجه خوب مطلق و بد مطلق مردمان آن آبادی و در نگاه کلیتر جهان را آینگی میکند و جالب آنکه در ادامه رمان متوجه میشویم که مردم همانطور که از بد مطلق گریزانند از خوبی محض نیز دل خوشی ندارند و نمیتوانند با آن کنار بیایند.
کالوینو داستانی تکراری را روایت میکند مضمونی که از گذشتههای دور تا به امروز ذهن بسیاری از نویسندهها و متفکران را به خود مشغول کرده است، مثلاً نظامی در منظومه «هفتپیکر» داستان دو جوان به نام خیر و شر را روایت میکند که در بیابانی خشک واقعهای بین آنها رخ میدهد. این داستان مجالی است که نظامی در آن به صورتی نمادین به تقابل خیر و شر بپردازد؛ داستان با این ابیات آغاز میشود:
گفت: «وقتی ز شهر خود دو جوان
سوی شهری دگر شدند روان
هریکی در جوال گوشه خویش
کرده ترتیب راه توشه خویش
نام این خیر و نام آن شر بود
فعل هریک به نام درخور بود…
یا از نویسندگان غربی دنیای مدرن رابرت لوئیس استیونسون در رمان مشهورش «ماجرای عجیب دکتر جکیل و آقای هاید» به همین شکلِ نمادین به تقابل خیر و شر و آن هم خیر و شری که توأمان در وجود آدمیست پرداخته است. ولی آنچه رمان کالوینو را متمایز میکند طنز بیبدیل و در عینحال گزنده اوست، که در سایر آثارش که در سالهای پس از نگارش این کتاب آنها را نوشته است به کمال میرسد.
تا به امروز از این اثر سه ترجمه به فارسی منتشر شده است، یکی با عنوان «ویکنت شقهشده» (که البته ترجمه عنوان چندان دقیق نیست؛ چرا که ویکنت در داستان دقیقا به دو نیم تقسیم می شود) به قلم بهمن محصص در دهه پنجاه شمسی، دیگری در سالهای اخیر با عنوان «ویکنت دونیمشده» به قلم پرویز شهدی، که به احتمال زیاد از متن فرانسه برگردان شده است، و دیگری تازهترین ترجمه با همان عنوانی که در یادداشت آمده به قلم غلامرضا امامی مترجم نامآشنا که آثار زیادی را از ایتالیایی و عربی به فارسی ترجمه کرده است. در این بین ترجمه امامی بهنظر روانتر و خواندنیتر میآید و با ظاهری آراسته توسط نشر هوپا و برج منتشر شده است. امتیاز دیگر این نسخه این است که نقاشیهای امانوئل لوتزاتی تصویرگر مشهور ایتالیایی را هم در خود دارد، در ادامه بخشی از رمان را با شما به اشتراک میگذارم:
نیمهی خوب مداردو گفت: « آه پامهلا! نصفشدن این خوبی را دارد که آدم درمییابد در هر انسانی و هر چیزی، درد ناقص بودن و ناکاملی چه اندازه است. وقتی که کامل بودم، این موضوع را درک نمیکردم. گنگ و گیج از میان دردها و رنجهایی که همهجا وجود داشت میگذشتم، بیآنکه چیزی بفهمم یا در آنها شریک شوم. دردها و رنجهایی که آدم کامل از تصورشان هم ناتوان است. پامهلا! فقط من نصفه نیستم. تو هم نصفه هستی، بقیه هم نصفهاند. حالا من حس همبستگی و برادرانهای دارم، حسی که وقتی کامل بودم، نمیفهمیدمش. حالا این حس من مرا با همهی کمبودها و نقصهای جهان پیوند میدهد. پامهلا! اگر با من بیایی، تو هم یاد میگیری که از رنج دیگران، رنج ببری و با درمان درد دیگران خودت را هم تسکین دهی و مداوا کنی.»