در کتاب «تاریخ بیهقی، تألیف ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی»، مقدمه، تصحیح، تعلیقات، توضیحات و فهرستها محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی دربار بیهقی آمده است: ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر و مورّخ دوره غزنوی مؤلف تاریخ بیهقی، که به تصریح ابوالحسن بیهقی در تاریخ بیهقی، در دِهِ حارثآباد بیهق، واقع در دو فرسنگی جنوب سبزوار، ولادت یافت. تاریخ تولّد او، در تاریخ بیهق و متن تاریخ بیهقی، که دو منبع اصلی برای ترجمۀ حال وی به شمار میرود، ذکر نشده، امّا از آنجا که بیهقی، در ذکر واقعهای مربوط به سال ۴۰۰ ق، خود را به تصریح پانزدهساله و جایی دیگر، ضمن شرح وقایع سال ۴۰۲ ق، شانزدهساله معرّفی کرده است، میتوان گفت که سال ولادت در حدود ۳۵۸ ق بوده است.
از خانواده، روزگار طفولیّت و نوجوانی او جز این اطّلاعی نداریم که پدرش از مردم بیهق (سبزوار کنونی) بوده و حسین نام داشته است. بیهقی یک بار با لقب احترامآمیز «خواجه» از پدر خود یاد کرده است و دور نیست که پدرش نیز شغل دیوانی داشته است.
از قراین پیداست که او ابتدا در سبزوار و بعد هم مدّتی در نیشابور به تحصیل علم و فراگرفتن دبیری مشغول بوده تا اینکه در ادب سرآمد شده و سرانجام در ۲۷ سالگی به خدمت دیوان رسالت محمودی، به ریاست بونصر مشکان، درآمده است.
بونصر، پیش از مرگ (۴۳۱ ق)، به مسعود سفارش کرده بود که بیهقی را جانشین او کند، امّا مسعود ریاست دیوان رسالت را به بوسهل زوزنی داد و بیهقی را به مقام نیابت او منصوب کرد و بیهقی، چون «لختی حال شرارت و زَعارت» در وی دیده بود، رقعهای به سلطان نوشت در معنی استعفا از دبیری و خواست که به کار دیگری مشغول شود، امّا سلطان استعفای او را نپذیرفت و به بوسهل سفارش کرد که «او دبیر پدرم بوده است و معتمد، وی را نیکو دار، اگر شکایتی کند، همداستان نباشم». بدین ترتیب تا مسعود بود کار بیهقی بر نظام بود.
مسعود، پس از شکست از سلاجقه در دندانقان (۴۳۱ ق)، زمانی بر بوسهل خشم گرفت و در ذوالحجّه همان سال او را به بُست فرستاد. در آن زمان بیهقی، به خلیفتی و نایبی بوسهل، عملاً ریاست دیوان رسالت را برعهده داشت. مسعود در سال ۴۳۲ ق در پی شورش غلامانش کشته شد و کارها از لونی دیگر گشت.
با این حال بیهقی، طیّ نُه سال حکومتِ امیر محمّد و مودودبن مسعود (۴۴۱ ـ ۴۳۲ ق)، همچنان در دیوان رسالت محترم بود، امّا پس از مودود و طیّ مدّت کوتاهِ دست به دست شدن حکومت میان چند امیر دیگر غزنوی، و به ویژه کمی بعد از آغاز سلطنت عبدالرّشید به سال ۴۴۱ ق، حال وی رو در تباهی نهاد، زیرا او به عنوان رئیس دیوان رسالت، از رفتار نامناسب غلامی سرکش به نام «تومان» یا «نویان»، اظهار ناخشنودی میکرد، و تومان بدان سبب نزد امیر از وی سعایت کرد و سرانجام هم اجازه یافت که وی را فرو گیرد و خانهاش را غارت کند؛ در این غارت مقداری از اسناد تاریخی و یادداشتهایی که فراهم آورده بود از دست رفت. در جریان این حادثه، بیهقی در قلعهای مقیّد ماند و متعاقب آن قاضی غزنی، به قول ابوالحسن بیهقی، «او را از جهت مُهرزنی» از قلعه به حبس خود برد.
با جلوس فرّخزادبن مسعود، بیهقی از حبس رهید و مشاور و معتمد او شد، و به نوشته ابوالحسن بیهقی زمانی دبیر او نیز بود. امّا از اواخر سلطنت او انزوا گزید و در غزنین به تصنیف تاریخ خویش پرداخت (۴۴۸ ق)، لکن از اشارات بیهقی به دوران سلطنت فرّخزاد برنمیآید که وی در دستگاه او برکار بوده است، بلکه همواره تصریح دارد که به کار نگارشِ تاریخ اشتغال داشته و در انزوا میزیسته است.
در میانه کار وی بود که فرّخزاد به سال ۴۵۱ ق درگذشت و برادرش، ابراهیم بن مسعود، بر تخت نشست و واپسین سالهای عمر بیهقی همه در روزگار امیری وی گذشت. بیهقی از این پس تمامی وقت خود را به تألیف کتاب خویش اشتغال داشت و سرانجام در ماه صفر ۴۷۰ ق در غزنه درگذشت، بیآنکه از گورجای وی اثری برجای باشد یا حتّی ذکری از آن در جایی بیاید.
همچنین یاحقی و سیدی در این کتاب درباره تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی آوردهاند: بیتردید مهمترین و شاخصترین اثر ابوالفضل بیهقی تاریخ گرانسنگ مسعودی معروف به تاریخ بیهقی است که در قلمرو نثر فارسی در زمره دو سه اثر شاخص و طراز اول قرار میگیرد.
از میان آثار ادبی فارسی به سادگی نمیتوان یکی را برگزید و با تاریخ بیهقی سنجید. امّا شاهنامه فردوسی، به دلایلی، با این کتاب قابل مقایسه است.
گذشته از مشابهتهای آشکار میان زمان، زندگانی و شخصیّت صاحبان آن دو، برخی همانندیهای دیگر محتوا و چگونگی پیدایش آن دو اثر را به هم نزدیک میکند، به خصوص دغدغههای هر دو در انعکاس اوضاع نامساعد سیاسی ـ فرهنگی و چشمانداز نگرانکنندهای که ایران با آن مواجه بوده است، بسیار شبیه یکدیگر است و حدس عنایت ویژه بیهقی به اثر سترگ فردوسی را تقویت میکند.
هر دو پیش از شروع به تألیف درصدد گردآوری اطّلاعات و فراهم آوردن مقدّمات کار خویش بودهاند. قضا را هر دو در سنّ ۶۵ سالگی سلطان وقت را مخاطب ساخته و از او برای تثبیت اثر خویش چشم یاری داشتهاند و هر دو در حدود ۸۵ سال زیستند و در عمری چنان کرامند تنها یک اثر خلق کردند و تا واپسین لحظههای حیات به تکمیل آن مشغول بودند.
گذشته از این، غرض اصلی پدیدآورندگان این دو اثر روایت اوج و حضیض دورهای از تاریخ باشکوه ایران بوده است، با این تفاوت که یکی تاریخ گذشته را برگزیده و به زمان حال پیوند داده است و دیگری روزگار نزدیک به خود را مبنای کار ساخته و حسرتهای گذشته را در آینه آن دیده است. همین ویژگی تاریخ بیهقی را آینه گویایی از مسائل گوناگون دربار غزنه و جامعه عصر پنجم قمری ایران معرّفی میکند.