درباره پیوندهای فکری سعدی و فردوسی و البته تأثیرپذیری اولی از دومی زیاد نوشتهاند. شاعر شیرازی در آثارش چندبار به صراحت از سخنور توسی و منظومه او یاد کرده است که از آن میان این دو بیت در «بوستان» از همه مشهورترند: «چه خوش گفت فردوسی پاک زاد/ که رحمت بر آن تربت پاک باد// میازار موری که دانه کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است». سعدی در موضعی دیگر، در «گلستان»، از «شاهنامه» همچون «عبرت نامه» سخن گفته است:
باری، به مجلس او [= یکی از ملوک عجم]در کتاب «شاهنامه» همی خواندند در زوال مملکت ضحاک و عهد فریدون. وزیر مَلک را پرسید: هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و ملک و حشم نداشت، چگونه بر او مملکت مقرر شد؟ گفت: آن چنان که شنیدی، خَلقی بر او به تعصب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت. گفت:ای مَلک! چو گردآمدن خلقی موجب پادشاهی است، تو مر خلق را پریشان برای چه میکنی؟ مگر سر پادشاهی کردن نداری؟!
چنین نگاهی به اثر فردوسی در مواضعی دیگر از آثار سعدی نیز به چشم میخورد. گویی او «شاهنامه» و داستانهای آن را منبع مثالی پندآموزی، به ویژه برای حکمرانی، میدانسته است. سعدی یک جا در قطعات میپرسد: «نوشیروان کجا شد و دارا و یزدگرد/ گُردان شاهنامه و خانان و قیصران؟» و جایی دیگر، در قصاید، به حاکم محلی یادآور میشود که «اینکه در شهنامهها آوردهاند/ رستم و رویینه تن اسفندیار// تا بدانند این خداوندان ملک/ کز بسی خلق است دنیا یادگار».
اما گذشته از آنچه آمد و آشکار بود، پژوهشگران نمونههایی فراوان از تأثیر ضمنی فردوسی و «شاهنامه» بر اندیشه و شعر سعدی به دست دادهاند که جز با غور در اندیشهها و آثار این دو شاعر بزرگ زبان فارسی آشکار نمیگردد: یکی به تأثرات روان شناختی شیخ اجل از حکیم توس اشاره کرده است و دیگری به اثرپذیریهای زبان شناختی افصح المتکلمین از زنده کننده زبان فارسی. مثال بسیار است. اینجا، محض نمونه، از سه تن سخن شناس جملاتی دراین باره نقل کردهایم:
قدمعلی سرّامی، شاعر، و نویسنده کتاب «از رنگ گل تا رنج خار: شکل شناسی قصههای شاهنامه»:
سعدی در جایهای مختلف از «شاهنامه» فردوسی تأثیر گرفته و در اخلاق کاملا تحت تأثیر «شاهنامه» فردوسی است. یکی از نشانههای تأثیر سعدی از فردوسی حرمت گذاشتن سعدی به زبان فارسی و ایران است. سعدی در قصاید مدحیه هم از فردوسی تأثیر پذیرفته و با فردیت نیز پیرو وی است. علاوه بر این، سعدی به طور نورمیتولوژیکال ([برگرفته از]دانشی با عنوان «نورمیتولوژی» که ارتباط دگردیسی و تکوین اسطورهها با مغز و اعصاب انسان نیز ازجمله مباحث طرح شده در آن است) از فردوسی متأثر بوده است.
سعید بیابانکی، شاعر و نویسنده کتاب «شاهنامه» (از مجموعه «قصههای شیرین ایرانی»):
همان قدر که فردوسی را باید احیاگر زبان شیرین پارسی بدانیم، سعدی نیز نقشی مهم و شگرف در حفظ و انتقال زبان مادری ما داشته است. معتقدم که فردوسی فونداسیون شعر پارسی را بنا کرده و به قول معمارها سفت کاری زبان را او انجام داده، اما نازک کاری را سعدی انجام داده است. شاید اگر فردوسی و سعدی نبودند، چیزی به نام «زبان فارسی» وجود نداشت. زبان مادری شیرین ما که این قدر شیواست، مدیون کل ادبیات و شاعران است، اما از همه بیشتر، [مدیون]فردوسی است و در وهله بعدی سعدی.
مهری بهفر، پژوهشگر و مؤلف کتاب «شاهنامه فردوسی: تصحیح انتقادی و شرح یکایک ابیات»:
من هیچ وقت نتوانستم «بوستان» سعدی را بخوانم و از درون آن فردوسی را نبینم و رابطه بینامتنی و جهان مرتبط این دو را در حین خواندن متن از یاد ببرم؛ و البته این دیدن متنی از درون متنی دیگر، جز لذت و کشف، آرام آرام چیزهای دیگری هم از جنس پیوند دنیاها و سرشت معناها و حسیات میان نویسندگانی که محبوب آدماند، آشکار میکند؛ و از این راه دریافتم در هر شاعر و نویسندهای که در قرون بعد از این دو سر برآورد و در دسته محبوبان من جای گرفت، قدری فردوسی و سعدی هست.
شهرآرانیوز