- فیلم و سینما

اولین فیلمی که آمریکایی‌ها پس از کرونا دیدند

«یکجای ساکت ۲» اولین فیلمی بود که بسیاری ازآمریکایی‌ها پس از شیوع کرونا، بسته‌شدن سینماها و سپس واکسیناسیون عمومی و بازشدن سینماها در سالن‌های سینما دیدند.

خیلی‌ها در آمریکا اولین فیلمی که پس از شیوع کرونا، بسته‌شدن سینماها و پس از واکسیناسیون عمومی، چند ماه پیش در سالن‌های سینما دیدند، «یک جای ساکت ۲» بود. نوعی شاعرانگی هم در این قضایا هست چون درست مثل کرونا، دنباله این فیلم ژانر وحشت از جایی داستان را پی گرفته که یک سال از حادثه خطرناکی که بشریت را مورد تهدید قرار داده بود، گذشته بود.

قسمت نخست «یک مکان ساکت» سال ۲۰۱۸ روی پرده رفت و بازیگرانی همچون «امیلی بلانت»، «میلیسنت سیموندز» و «جان کرازینسکی» در آن به ایفای نقش پرداخته بودند. این فیلم ترسناک و مهیج، داستان خانواده «ابوت» را به تصویر می‌کشید و در حالی که فقط ۱۷ میلیون دلار هزینه ساخت آن شده بود، توانست بیش از ۳۴۰ میلیون دلار در سینماهای جهان بفروشد.

حالا در شماره دوم فیلم و پس از یک سال تأخیر در نمایش عمومی آن، جان کرازینسکی همچنان کارگردانی را بر عهده دارد و مانند نسخه نخست توانسته رضایت مخاطبان را جل کند. امتیاز فیلم اول در سایت IMDB با فیلم دوم تفات چندانی ندارد و هر دو بیش از ۷ امتیاز (از ۱۰) کسب کرده‌اند. با این تفاوت که نسخه دوم فروش کمتری در جهان داشته و نزدیک به ۳۰۰ میلیون دلار فروخته است که از اصلی‌ترین دلایل آن را می‌توان شیوع کرونا و بسته بودن برخی سینماها دانست.

در شماره دوم فیلم «یک جای ساکت»، خانواده ابوت (یا آنچه که از اعضایش باقی مانده است) را با پیوند و اتحادی محکم‌تر، باز می‌یابیم. آنها خبر تهاجم مرگبار به کره زمین را شنیده و بیش از همسایه‌های خود جدی‌اش گرفته‌اند. باورکردنی نیست فیلم اصلی که بلافاصله به اثری کلاسیک تبدیل شد و حالا دنباله‌اش توسط «مایکل بی» تهیه شده باشد؛ فیلمسازی که تجربه فیلمسازی را به دو ساعت صداهای گوشخراش تقلیل داد.

گرچه کرازینسکی درست عکس او عمل کرده: هر چه کمتر، بیشتر؛ با ایما و اشاره تهدیدی را توصیف کردن، می‌تواند ترسناک‌تر از نشان دادنش باشد و هیچ تهدیدی وحشتناک‌تر از سکوت و ظلمت نیست. اینجا سروصدا وقتی بالا می‌گیرد که هیولاها حمله می‌کنند، بنابراین در حالی که خانواده ابوت محتاطانه سعی دارند صدایی ازشان بلند نشود تا قومی شنوایی بسیار حساس هیولاها شناسایی‌شان نکند، بخش اعظم فیلم در وضعیت پرتعلیقی بین سکوت و پچ پچ می‌گذرد.

 

ماجراهای یک جای ساکت اصلی، زمانی آغاز می‌شد که چند ماهی از دوران عادی جدید گذشته بود؛ دورانی که عنان زنجیره غذایی دیگر دست آدم‌ها نیست. ماجراهای این یکی به عقب برگشته و از جایی شروع می‌شود که موجودات بیگانه تازه پا بر روی کره زمین گذاشته‌اند. این حرکت هوشمندانه‌ای برای دور زدن محدودیتی است که شخصیت فیلم اصلی برای سازندگان دنباله ایجاد کرده بود؛ چون در آنجا جان سالم به در نمی‌برد.

گریه نوزادی که ممکن است به قیمت جان تمام شود!

با فلش‌بک زدن به آن حمله اولیه، کارگردان می‌تواند نشان دهد چطور کل خانواده ابوت به اشغالگران جدید زمین واکنش نشان دادند، مدتی را با پدر مرحوم خانواده بگذارند، و در این بین، برخوردهای وحشتناکی را به تصویر بکشد؛ مثل آنجا که اِولین ابوت (امیلی بلانت) از برخورد با اتوبوسی پرسرعت جان سالم به در می‌برد. بعد فلش فوروارد به ۴۷۴ روز بعد، بازمانده‌های خانواده – مادر (اولین)، دختر زبر و زرنگ (ریگن)، برادر کوچک (مارکوس) و بچه شیرخواری که صدای گریه‌اش امکان دارد به قیمت جانشان تمام شود- حال باید مزرعه را ترک کنند و در جایی دیگر که با شعله های آتش علامت گذاری شده، پناه بگیرند.

با آنکه آشکارا کرازینسکی از اسپیلبرگ و استیون کینگ تأثیر گرفته ولی در اینجا تأثراتی هم از سریال «مردگان متحرک»، «نشانه‌ها (۲۰۰۲)» و اصولا ژانر زامبی حس می‌شود. راه حل این است که دولا دولا راه بروی و به سبک فیلم «آلامو» از خودت دفاع کنی، یا دل به دریا بزنی و امیدوار باشی چیزی از بقایای تمدن بشری را در پیرامونت پیدا کنی.

 

 

مجله «دنیای تصویر» ادامه ماجرا را اینچنین نقل می‌کند: اولین فردی که خانواده ابوت ملاقات می‌کنند، امت (کیلین مورفی) دوستی قدیمی است که در یک کارخانه فولادسازی متروکه پنهان شده. آنها او را مجاب می کنند تا کمکشان کند (داستان به شمایلی پدرگونه، فداکار و حمایتگر، نیاز داشته است). با آنکه فیلم دو قهرمان زن هم دارد، ولی امت را نیز به عنوان پشتیبان همراهشان می‌کند. اما ایده اصلی مقابله با بیگانه‌ها، قبل از هر کس دیگر به ذهن ریگن می‌رسد: او که به ایمپلنت شنوایی مسلح است، پیشنهاد می‌دهد ایستگاهی رادیویی پیدا کنند و از آنجا با استفاده از ایمپلنت خود، علامتی صوتی مخابره کنند که هیولاها را یک بار برای همیشه شکست دهد. اما رساندن خود به ایستگاه رادیویی خطری مضاعف در بردارد: واکنش آدم های دیگر روشن نیست و هیولاهایی هم در آن دور و بر می‌پلکند که هر کجا می‌روند، ردپای صوتی‌شان را می‌گیرند.

 

 

در عنوان بندی، کرازینسکی با جمله «فیلمی از…» معرفی شده، حال آنکه فیلم به شدت وامدار طراحی، فیلمبرداری، نورپردازی، جلوه‌های ویژه، صداسازی، صداپردازی و صداگذاری‌اش است که بسیاری‌شان در مرحله پس از تولید، ساخته و پرداخته شده‌اند. فیلم اصلی ۱۸۸ میلیون دلار فقط در آمریکا فروخت و شاید نتیجه گرفتند که فقط کافی است کرازینسکی با افزودن صحنه‌هایی به اینجا و آنجا، فیلمنامه دومی را بنویسد و کارگردانی کند. اما به جای پر کردن حفره‌های فیلمنامه (چرا به جز دختر جوان خانواده کس دیگری به فکر نقطه ضعف‌های موجودات بیگانه نیفتاده یا چرا این موجودات با وجود داشتن چنان دندان‌های ترسناکی هر چیز و همه چیز را می‌خورند؟) فیلم روی این موضوع شرط بسته که اگر علاقه‌ای به دیدن این فیلم دارید، پس مثل یک بچه خوب، منطق و چون و چرا را کنار می‌گذارید. ولی راستش، چون و چرا می‌کنیم؛ چرا هیولاهایی که صداهای خود را از فاصله دور می‌شنوند، صدای نفس کشیدن با ضربان قلب در چند سانتی‌متری نمی‌شنوند؟ یا وقتی بالاخره تصمیم می‌گیرند بچه‌ای را در فضای باز به جایی دیگ کنند، مخاطب هاج و واج می‌ماند که خب چرا همان اول این کار را نکردند؟!

فارس

دیدگاهتان را بنویسید