زیارت حرم و فاتحه برای اموات
هوا که گرم میشد پایتختنشینها برای گشتوگذار و تفریح به پارکها میرفتند و مناطق خوش و آبوهوای تهران. امامزاده صالح و حضرت عبدالعظیم حسنی نیز بهخاطر فضای سبز و طبیعت زیبایی که داشتند ازجمله گزینههای تهرانیهای قدیم برای زیارت و سیاحت بود. با آمدن ماشین دودی مردم برای رفتن به شاه عبدالعظیم از این وسیله استفاده میکردند. حدادی میگوید: «سال ۱۳۰۶ ماشین دودی آمد و تا سال ۱۳۴۱ هنوز به راه بود. یادم میآید بچه که بودم ۲ بار همراه خانواده با ماشین دودی رفتیم شاه عبدالعظیم و آدمها را یادم میآید که از درو دیوار این ماشین بالا میرفتند. بلیتش هم یک ریال بود از سر خیابان نزدیک منزلمان سوار میشدیم. دولتآباد ۱۰ دقیقه توقف میکرد بعد میرفت بازار عبدالعظیم یک ایستگاهی بود آنجا پیاده میشدیم. مردم ازجمله مادر من وقتی میرفتند برای زیارت عبدالعظیم معمولا سر قبر افراد غریبه میرفتند و برای آنها هم فاتحه میخواندند.»
سوت سوتک و علی ورجه و بچههای خوشحال
حدادی بخشی از خاطرات خوب این سفرها را که در همه این سالها همراهش بوده چنین با ما در میان میگذارد: «زیارت از حرم و لذتبردن از فضای معنوی آن یک طرف قضیه بود و گشتوگذار و خرید در بازار حرم طرف دیگر. میگوید: در بازار قدم به قدم کبابی وجود داشت و خانوادهها معمولا از این کبابها حتما میخوردند. نمیشد به ری بروی و از این کبابهای معروف آن نخوری. بزرگترها هم از بازار ۲ چیز میخریدند ماست کوزهای که خیلی خوشمزه بود و کاهویی که عطر خاصی داشت و با سکنجبین نوش جان میکردند. برای بچهها هم ۲ چیز میخریدند سوت سوتک که به شکل آدمک بود و سوت میزدیم. یا علی ورجه که آدمکی بود که با کشی بسته بودند چیزی شبیه یویو که بچهها با آن بازی میکردند.»
حدادی میگوید: «یکی از جاهای دیگری که مردم میرفتند باغ سنگلج بود که الان مردم به آن پارک شهر میگویند. مردم وسایل برمیداشتند میرفتند آنجا بساط میکردند. دهه ۴۰ وقتی میرفتی پارک شهر گله به گله خانوادهها بودند که نشسته بودند کنار نهر سنگلج که آب بسیار سالم و تمیزی داشت و نکته جالب اینکه خانوادگی همه باهم میرفتند نه یک خانواده. خالهها، داییها همه باهم میرفتند.»
بلیت دوطرفه و شامی که نبود
اما بشنویم از تعارف شاهعبدالعظیمی که حدادی به ماجرای آن چنین میپردازد:« سال ۱۳۰۶ که اولین قطار ایران (ماشین دودی) بین تهران و شهرری آغاز بهکار کرد مردم حسابی از این غول ماشینی ترسیده بودند و جرات سوار شدن به آن را نداشتند. ناصرالدین شاه که همراه عدهای از اشراف سوار ماشین شد ترس مردم فروریخت و بازار سفر به شاه عبدالعظیم، هم برای زیارت و هم برای سیاحت رونق گرفت. ماشین دودی فاصله تهران تا ری را تقریبا در ۳۰ دقیقه میپیمود و مردم به ایستگاههای آن گار میگفتند که به فرانسوی همان گاراژ میشود. بلیتها هم دوسره بود. حدادی میگوید که تعارف شاه عبدالعظیمی هم از همینجا نشات گرفت که مردم ری میدانستند که مسافر چون بلیت برگشت دارد راهی جز بازگشت با قطار ندارد قطعا نمیتواند تعارف شام را بپذیرد، به همین دلیل در تعارف شام پافشاری زیادی میکردند.»