این کتاب با این منطق با مخاطبانش روبهرو میشود که با وجود اینکه عقل سلیم معاصر، جفت شدن نظریه اجتماعی و جامعهشناسی تاریخی را به هیچ وجه بدیهی نمیداند و جامعهشناسی اغلب به عنوان یک علم اجتماعی مدرن در نظر گرفته میشود که به مشکلات جامعه معاصر میپردازد با این حال، برخی از مهمترین و تاثیرگذارترین نظریه پردازان اجتماعی، اعم از کلاسیک و معاصر، مانند مارکس و وبر، فوکو و الیاس، به طور قطع از طبقه جامعه شناسان تاریخی بودند و لذا وضعیت بدیهی این شخصیتها به پنهان کردن خصلت گیجکننده پیوندهای نزدیک آشکار شده بین نظریه اجتماعی و جامعهشناسی تاریخی کمک میکند.
نویسنده کتاب در همین رابطه در بخشی از مقدمه خود آورده است: این کتاب هم برنامهای و هم تحلیلی است. برنامهای است، زیرا هدف اصلی آن بازسازی تاریخ اندیشه جامعهشناختی و جهت دهی مجدد نظریه اجتماعی معاصر است. از این نظر، اقدامی که این کتاب بخشی از آن است، هم محافظهکارانه و حتی سنتگرایانه است و هم به شدت نوآورانه است.
کتاب در بخش اول بخش اول تحلیلی رسمی را با تمرکز بر بازسازی کل مسیر زندگی متفکران منتخبش ارائه میدهد و بر بر ویژگیهای آنها، منابع و نیروهای متحرک آنها، تجارب متحرک و لحظات بازتاب و تغییر جهت که آن را نقطهگذاری میکنند، تمرکز میکند و در بخش دوم کتاب به موضوعات محتوایی میپردازد و دیدگاههای مدرن موجود در تأثیرگذارترین آثار جامعهشناسان تاریخی بازتابی را بازسازی میکند، که تقریباً در همه موارد به دورههای اولیه یا میانی آنها تعلق داشته است.
این کتاب البته علیرغم تلاش برای بررسی عمیق و تقابل آثار زندگی و برخی از ایدههای اصلی شش متفکر بزرگ اجتماعی و هدف برنامهریزیاش، محدودیتهای آشکار و عمدهای هم دارد که این محدودیتها تا حدی ناشی از ملاحظات روش شناختی و تا حدودی ناشی از تلاش برای حفظ حجم معقول کتاب است.
کتاب در فصل نخست به معرفی متفکران جامعهشناسی ترکیبی بازتابی میپردازد و در بخش دوم دیدگاههای مدرنیته در حوزه جامعهشناسی را بازگو میکند و در نهایت نیز ضمن مقایسه تضادها و شباهتهای جامعهشناسان به بررسی مدرنیته به عنوان گذار دائمی در جامعهشناسی میپردازد.