مروری اجمالی بر تولیدات سینمایی ایران برای مخاطبان کودک و نوجوان که روایت قهرمانیهای دختر نوجوانی باشد، نشان میدهد که دست ما در این زمینه خالی است و شاید این پرسش مطرح شود که چرا این گروه سنی و این جنسیت مهم است؟ به این دلیل که هماکنون تولیدات خارجی زیادی با همین محوریت خوراک فرهنگی غالب دختران در سن بلوغ ما شده که در صورت عدم تهیه خوراکی سالم و جایگزین کردنش با محتواهای در دسترس و گردش برای سلیقه دختران، آسیبهایی متوجه این گروه سنی میشود که یا جبرانناپذیر است یا جبران آن هزینه فردی و اجتماعی گزافی خواهد داشت.
گرچه سینمای ایران در به تصویر کشیدن دختران قهرمان در فیلمها توفیقاتی داشته مانند شخصیت «گلنار» در فیلمی به همین نام به کارگردانی مرحوم کامبوزیا پرتوی اما با فرض محبوبیتی مقطعی برای این قهرمان بهدلیل نبود پیوست فرهنگی روشن پیرامون ضرورت آفرینش چنین قهرمانهایی در سینمای ایران، عملا به دست فراموشی سپرده شده و شاید نسل جدید دختران، نه این قهرمان سینمایی را بشناسند، نه دغدغههای مشترکی با او داشته باشند. در دوران مختلف فیلمسازانی مانند رضا میرکریمی با فیلم «دختر»، رسول صدرعاملی با فیلمهای «من ترانه ۱۵سال دارم» و «دختری با کفشهای کتانی»، مجید مجیدی با کارگردانی فیلم «بچههای آسمان» و در نسل جدیدتر سینمای ایران؛ نرگس آبیار با فیلم «نفس» در تلاش برای خلق دخترانی قهرمان در سینما با دغدغههای بومی و ملی بودند اما این میزان تولید در مقابل لشکر قهرمانان سینمای هالیوود ناچیز است.
با بررسی فیلمهای سینمایی یا انیمیشنهای ایرانی حتی یک قهرمان یا شخصیت جذاب دخترانه وجود ندارد که در ذهن این گروههای سنی، ماندگار شده باشد و وقتی از دختران نوجوان بپرسیم، دخترِ قهرمان سینمایی تو در میان تولیدات ایرانی کدام شخصیت است؟ احتمالا حتی یک دختر نوجوانِ قهرمان ایرانی و به یادماندنی در فیلم یا انیمیشنهای تولید داخل در ذهن نخواهد داشت! حق هم دارد. در عوض زندگینامه کیپاپها و قهرمانهای انیمهها و انیمیشنهای خارجی را با جزئیات برایمان کالبدشکافی میکند! در چنین وضعیتی چطور میتوانیم با قهرمانهای سینمایی خارجی که ایدهها و فرهنگ غالب خود را القا میکنند، با دست خالی رقابت کنیم؟
خوشبختانه در ادبیات کشور، نوشتن داستانهایی با محوریت دخترانِ نوجوان و ساختن تصویری متناسب با فرهنگ ایرانی-اسلامی از آنها، طرح چالشها و دغدغههای این گروه سنی در قصهها و کتابها، آموزش مهارتهای فردی و اجتماعی به دختران از طریق ادبیات و… در مقایسه با دستاوردهای سینمایی با محوریت دختران قهرمان در سن بلوغ شرایط مطلوبتری دارد. درواقع میتوان گفت نسبتا آب در کوزه است و ما گرد جهان میگردییم یا آنچه از یک قهرمان سینمایی در ادبیات خود داریم ز بیگانه تمنا میکنیم.میدانیم خاصیت داستانها این است که به دلیل همذاتپنداری خواننده با شخصیت اصلی و قهرمان قصه، بهخصوص اگر آن قصه برای نوجوانان نوشته شده باشد، در آموزش موضوعاتی که این گروه سنی به آن نیاز دارند، نقش موثری ایفا میکند و بدون القای حس نصیحت یا هر نوع پند و اندرز، چگونگی مواجهه با بحرانها و عبور از آن را به نوجوان بیاموزند.
همین حالا رمان «هستی» از نویسنده نامدار ایرانی؛ فرهاد حسنزاده که داستان یک دختر ۱۲ ساله اهل آبادان را به رشته تحریر درآورده، در بازار کتاب هست که بار دراماتیک و امکان روایت سینمایی بالایی دارد.
از دیگر تولیدات ادبی به زبان فارسی که با ایدهای متفاوت به مسأله حجاب و چالشهای مرتبط با آن که ممکن است ذهن دختران در سن بلوغ که حجاب بر آنها واجب شده را درگیر کند پرداخته، نوشته کلر ژوبرت نویسنده فرانسوی و مسلمان حوزه کودک و نوجوان است. ژوبرت در کتاب «لینالونا» ماجرای دوستی یک دختر خردسال با آدم کوچولویی به اسم لینالونا را روایت میکند.این داستان فانتزی به زبانی کودکانه از مسأله حجاب میگوید. همچنین سپیده نیکرو با رمان هفت جلدی «دنیا» تلاش کرده مشکلات کودکان دختران در خانه و مدرسه را به زبان طنز بیان کند. موضوعاتی خاص از قبیل اهمیت فردیت، رأیگیری و قضاوت گروهی، مشکلات فرهنگی، وسواس و … در این داستانها مورد تاکید قرار گرفته که با وجود ظرفیت تبدیل به اثر سینمایی یا انیمیشن به نظر مورد غفلت سینماگران قرار گرفته است.این داستانها در حقیقت مشت نمونه خروار هستند، زیرا در ادبیات دینی و ادبیات کلاسیک ایرانی مثل شاهنامه، ما شخصیتهای شاخصی از این دست کم نداریم که قهرمان اصلی قصه دختر نوجوانی است که خصوصیات منحصر به فرد خود را دارد و در برخورد با مسائل راهکارهای خلاقانهای ابداع میکند که با به تصویر کشیده شدن در فیلم و انیمیشن، میتواند الگوی مناسبی برای دختران ایرانی باشد که هم موجب سرگرمی بیننده شود هم آموزنده و هم در رقابت با نمونههای خارجی قابلیت دفاع داشته باشد.
در صورتی که سینماگران، اقدام به نمایشی کردن این آثار ادبی کنند، آن آثار نویسندگانی که سابقه خوشی دارند، نهفقط میتوان از محتوای متناسب با فرهنگ ملی و مذهبی آسوده خاطر بود، بلکه اعتبار این اساتید ادبی و ترکیب آن با ذوق و استعداد سینماگران ایرانی، احتمالا نتایجی خوب خواهد داشت و سینمای ایران به کمک ادبیات، شاهد ظهور قهرمانانی دلنشین برای مخاطب و در این گزارش با تاکید بر دختران نوجوان خواهد بود.
دختران نوجوان با دنبال کردن قصه قهرمانان هم سن و سال خود در سینما با چالشهایی مشابه مانند دغدغههای مربوط به ارتباط با دیگر همسالان، جنس مخالف، حجاب، رفتار با پدر و مادر و سایر بزرگترها، ایفای نقش مادری در آینده و… آشنا و خیالشان راحت میشود که در این مشکلات و بحرانهای مربوط به دوران بلوغ و هزاران پرسشی که در سر دارند، تنها نیستند و وقتی دختر قهرمان فیلم میتواند با هر مشقتی درنهایت از سختیها عبور کند و تجربههای جدید نیز به دست آورد، دختران نوجوان ما هم امیدوار میشوند آنها نیز آینده روشنی خواهد داشت و بعد از هر سختی، آسانی از راه میرسد.ایجاد اعتماد به نفس و هویت بخشی به روح و ذهن دختران نوجوان از طریق سینما نهفقط موجب نشاط و شادابی آنها خواهد شد بلکه در جهانی که نوجوانان در معرض جذابیتهای غیر قابل انکار قهرمانهای سینمایی غربی قرار دارند، از سردرگم
زمانی که تصاویر دختران نوجوان و قهرمان فیلمهای سینمایی ایران غالبا در مواجهه یا مقابله با مردان معنا مییابد، به صورتی که مخاطب احساس میکند این دختران بدون تقابل با مردان، هویت یا نقشآفرینی خاصی نخواهند داشت و هر پیروزی یا شکستی دختران قهرمان قصه به دست میآورند، حاصل جنگ و مبارزهای است که با مردان زندگی خود داشتهاند، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم دختران نوجوان با قهرمانان هم سال خود در سینما ارتباط بگیرند و با این شخصیتهای محوری همذاتپنداری کنند.در حقیقت آثاری که با محوریت دخترانگی و نوجوانی تاکنون در سینمای ایران روایت شده بیش از آنکه تلاش کند قدرت تاثیرگذاری و تحولآفرینی دختران را بدون اتکا به مردان یا مبارزه با آنها نمایش دهد، بیشتر این احساس را در دختران آن هم دختران در سن بلوغ ایجاد میکند که قرار است به زودی با جهان مردسالارانهای مواجه شوید که یا باید در رینگ، به مصاف مردان زندگی و جهان خود بروید و در صورت دلاوری به اندازه کافی، پیروز این رزمگاه جنسیتی باشید یا به خودی خود و با حذف مردان از مقابل خود، هویتی برای شما باقی نمیماند!به نظر نهایت خلاقیت سینماگران ایرانی برای گفتن قصهای دراماتیک به دختران نوجوان کشور، تاکنون همین قدر ضعیف و سطحی بوده است و از راه سومی که دختران را بدون جنگ و مداخله مردان، قهرمان زندگی خودشان نشان دهد غافل شدهایم؛ چنین تصویری از یک دختر نوجوان در سینما که از قضا قرار است قهرمان فیلم یا انیمیشنی باشد، اتفاقا بیش از هر چیز در ناخودآگاه مخاطب او را ضعیف و آسیبپذیر و متکی به دیگران جلوه میدهد، آنقدر متکی به دیگران که اگر مردی را شکست ندهد، دیگر راهی برای قهرمان شدن برایش باقی نمیماند.
شاید همین قصور سینمایی موجب شده دختران نوجوان ایرانی برای یافتن قهرمانهای سینمایی خود، سراغ تولیدات سینمایی کشورهای غربی بروند و حتی در سالهای اخیر قهرمانانشان را در سینمای هالیوود یا حتی چهرههای سینمایی و موسیقی کرهای جستوجو کند. گواه این مدعا نیز افزایش میل یادگیری زبان کرهای در سنین نوجوانانی است که طبق آمارهای غیررسمی نسبت یادگیری این زبان در میان نوجوانان پسر و دختر، ۲۰ به ۸۰ است.
در بررسی قهرمانهای سینمایی غربی محبوب دختران نوجوان که در رده ج، د و ه که شامل دختران هشت تا ۱۵ سال میشود، آثاری مثل کیتی، سیندرلا، سفیدبرفی و باربی با آن جهان دخترانه و لطیفشان یا راپونزل، فروزن و… را میبینیم که گرچه برخی از ابعاد زندگی انسانی آنها میتواند برای نوجوان ایرانی مفید باشد، اما نباید فراموش کنیم که موضوع چنین شخصیتهایی با فرهنگ کشورهای غربی سنخیت و نزدیکی دارند و نسبتی با فرهنگ ایرانی ندارد و میتواند دختران ایرانی را در یک دوگانگی فرهنگی قرار دهد. از سوی دیگر در سالهای اخیر در همین کشورهای غربی نیز در مورد آسیبهایی که این قهرمانان بر هویت و شخصیت نوجوانان گذاشتهاند مباحثی مطرح شده اما سرمایه و تجارتی که از فروش این نوع سینما و قهرمانسازیهای آنها حاصل میشود و میل کاسبان این فضای فرهنگی، اجازه نمیدهد جلوی چرخه باطل تولیدی قهرمانهای هالیوودی گرفته شود.بههر حال در محبوبیت و فراگیری این قهرمانهای صورتی شکی نیست؛ اینکه اهداف تعریفشده برای این قهرمانها با فرهنگ ما تناسب ندارد نیز پرواضح است و اتفاقا خانوادههای آگاه نیز علاقه ندارند این شخصیتها که سبک زندگی متفاوتی را به دختران نوجوان معرفی میکنند، قهرمان زندگی فرزندانشان باشند ولی با علم به همه این موارد، باز هم میبینیم که این فیلمها و شخصیتهای سینمایی برای مخاطبان اصلی آن یعنی نوجوانان جذابیت دارد. دلیل اصلی چنین اقبالی، خلأهایی است که کسی به فکر پر کردن آن نیست؛ رسیدن به تولیداتی هموزن با قهرمانهای روز، دنیا را تسخیر کرده است.
نمیتوان انتظار داشت وقتی جهان را از زاویه دید دختران در حال بلوغ با تمام امیال و آرزوهایشان نمیبینیم و حتی اجازه نمیدهیم دختران نوجوان در فیلمهای سینمایی که یک جهان غیرواقعی است، با آزمون و خطا درس زندگی بگیرند؛ آنها را بهسوی سایر رسانههای جدیدی سوق میدهیم که سؤالات ذهنیشان را از گوشیهای همراه پیدا کنند. برخورد محافظهکارانه خانوادهها هم درخصوص موضوعات مربوط به بلوغ جنسی و جسمی، تحولات و نیازمندیهای روحی در این دوره سنی هم گاهی آنقدر دست به عصا میشود که نتیجهای در خور بهدنبال ندارد. این درحالی است که محتواسازی براساس فرهنگ و عرف جامعه، یکی از اصلیترین کارکردهای رسانههای هنری و سینمایی است و درست در همین نقطه است که در رقابت با جادوی رنگ و روایت هالیوود و قهرمانهای بیپروای آن، مغلوب میشویم و نوجوان را با ابرقهرمانی مانند «دختر کفشدوزکی» تنها میگذاریم تا او را از نوجوانی به جهان بزرگسالی هُل دهد.
قهرمانان هالیوودی موجب بلوغ زودرس میشوند
سینمای ما نیاز دارد که از ادبیات غنی کشور، آن بخشهایی که میتواند برای دختران نوجوان ما هویتساز باشد کمک بگیرد. لازم است کارشناسان مربوط درخصوص طراحی قهرمانهایی که در سینمای امروز حرفی برای گفتن دارند وارد عمل شوند. یکی از آسیبهای مورد تاکید درخصوص قهرمانهای دختر در تولیدات غربی این است که فیلم، قصه سادهای برای سن کودکی دارد در حالیکه شخصیت محوری و قهرمان فیلم یا انیمیشن، مثلا دختر نوجوان قهرمانی است که نه فقط اندام زنانهای دارد بلکه در عمل نیز به دغدغههای بزرگسالان مانند ارتباط با جنس مخالف یا مبارزه با چالشهای اجتماعی و… میپردازد! چنین ملغمهای بهگفته کارشناسان، منجر به بلوغ زودرس در کودکان و نوجوانانی میشود که تبعات خاص خود را در حال و آینده فرد خواهد داشت. تمامی این نکات باید در خلق دختر قهرمان ایرانی که بتواند مخاطبان را به خود جلب کند مورد توجه قرار بگیرد تا شاید اگر بهنگام عمل کنیم، تازه به گردِ پای قهرمانهای سینمایی خارجی که همین حالا هم حسابی در دل نوجوانان ما جا خوش کردهاند، برسیم.