جلال ستاری از معدود چهرههای ادبی و پژوهشگران معاصر است که به دلیل علاقه و اقدامات علمی و دانشگاهی در حوزه «اسطوره شناسی» نامی آشنا در ادبیات ایران و جهان محسوب میشود. او همچنین موفق به دریافت نشان «هنر و ادب درجه شوالیه» از دولت فرانسه به دلیل فعالیت فرهنگی و علمی شد.
جلال ستاری محقق، اسطورهشناس و اندیشمند از معدود چهرههایی است که سالها در حوزه اسطوره و اسطورهپژوهی تلاش های پیگیری انجام داده و علاوه بر ترجمه آثار متعدد، در این زمینه کتابهایی را نیز نوشته است. وی متولد ۱۴ مرداد ۱۳۱۰ خورشیدی در رشت است. ستاری درباره علاقه به کارهای فرهنگی از دوران کودکی و نوجوانی گفته است: من در دبیرستان دارالفنون درس خواندم و جزو محصلین اعزامی به فرانسه بودم؛ یعنی نخستین دوره بعد از رضاخان بود. در ۱۳۲۸خورشیدی ۱۹ سالم بود، امتحان سختی برای اعزام محصل بود. من هم قبول شدم. در ابتدا هیچ تصوری در اینباره نداشتم. به آنجا رفتم و صحنه وسیعی از فرهنگ و ادب پیش رویم گشوده شد. به سوییس رفتم. جزو محصلین اعزامی بودم که برای رشته تعلیم و تربیت اعزام میشدند و جمعی را هم برای فراگیری طب اعزام کردند؛ از آنجایی که دیپلم ادبی داشتم، برای گرایش تعلیم و تربیت اعزام شدم. این مقوله، مرا با دنیایی از فرهنگ آشنا کرد. این پهنه وسیع به خاطرم خطور هم نمیکرد. نمیدانم در آن سالهای بعد از جنگ هر جناحی میخواست کارش را عرضه کند و مخاطب را صید کند و در این فرایند بود که کارهای خوبی در عرصه هنر و فرهنگ تولید و عرضه میشد، چه بین چپها و چه راستها. آن دوره ۱۰ ـ ۱۲ سالی طول کشید، بعد هم پایان گرفت و دیگر تکرار نشد. خُب کم کم با آن فرهنگ عظیم آشنا شدم، با جریانهای هنری ـ ادبی، سینما، تئاتر و ادبیات آشنایی بیشتری پیدا کردم. تا مدتها مسرور بودم و برای یاد گرفتن هیجان داشتم.
ستاری در سوئیس تحصیل کرد و دکتری گرفت. یکی از استادان معروف او ژان پیاژه بود. او درباره مدت زمان حضور در سوییس و تاثیر آن برخود گفته است: از ۱۹۵۱ تا ۱۹۶۳ میلادی آنجا بودم. ۱۳ سال طول کشید. دوره ملی شدن صنعت نفت اینجا نبودم و هنگامی که برگشتم، عمیقا باورمند بودم که فرهنگ را باید جستوجو کنیم.
او به مانند کارل گوستاو یونگ سوئیسی در رشته روانشناسی تحصیل کرد و مانند او دغدغهای فراتر از روانشناسی فردی داشت و تمرکز خود را بر روانشناسی جمعی و شناخت تأثیر مثبت یا منفی کهن الگوها و اسطورهها و افسانهها در ناخودآگاه جمعی معطوف کرد. ستاری درباره گرایش به اسطوره ها و علاقه به این بخش از فرهنگ ایرانی چنین گفته است:من به اسطوره عمیقا علاقهمندم. باید بگویم علاقهمندیام به اسطوره از دوران دانشجویی شروع شد. خب خیلی چیزها در باب تاریخ، فرهنگ و قصهها خوانده بودم. پی بردم به اینکه اسطوره نخستین جوانه تمدنی بشر است. اسطورهها غالبا مربوط به خلقت بشر هستند. نخستین اسطورهها به خلقت میپردازند؛ اما هرچقدر سخیف و نازل، اولین بذر تفکر بشری هستند. نخستینبار در اسطورهها بشر فکر کرده چرا جهان پدید آمد است. بنابراین اگر بخواهیم به این نکته پی ببریم که چگونه جهان پدید آمده است، فکر کردم باید از اسطورهها آغاز کرد. چرا این به ذهنم آمد؛ برای اینکه یکی از استادانم که روانشناس بزرگی بود، سر کلاس میگفت نمیخواستم روانشناس شوم، میخواستم در باب تکوین معرفت فکر کنم؛ اپیستومولوژی. اگر بخواهم این کار را بکنم، باید از پوزیتیویسم شروع کنم و بگویم که چطور شیء درست شد و پدید آمد. مفهوم زمان و مکان چیست. از کودکی شروع کردم در باب زمان و کودک تا برسم به اینکه چطور این علمی شده است.
جلال ستاری در مقام نویسنده و مترجم تخصصی نزدیک به ۹۰ جلد کتاب در زمینههای افسانهشناسی، ادبیات نمایشی و نقد فرهنگی در طول بیش از ۶۰ سال به رشتهٔ تحریر درآوردهاست. این کتابها بیشتر از کتابهای مرجع و شاخص در زمینههای تخصصی خود هستند. یکی از این آثار مهم ستاری کتاب «هزار و یک شب» است.
این کتاب در ادبیات غرب بیشتر مورد توجه قرار گرفت. ستاری این کتاب را پس از آشنایی با فرهنگ ملل مختلف نگاشته است. او درباره این کتاب که از شاخص ترین آثارش محسوب می شود گفته است: اولین چیزی که به ذهنم آمد، به آن بپردازم، کتاب «هزار و یک شب» بود. در شرایطی که به این کتاب در آن مقطع بسیار توجه میشد، برایم جالب بود بدانم چطور کتابی که برای ما اثر داستان بیسروتهی است، برای آنها منبع پژوهشی بزرگی است و این همه مورد اقبال آنهاست. نخستین ترجمه فرانسوی کتاب «هزار و یک شب» در قرن هجدهم درمیآید، بعد به زبانهای دیگر ترجمه میشود. کنجکاو شدم بدانم این چیست. از آن به بعد در باب قصهها و متلهای ادبیات خودمان فعالیتم را آغاز کردم که یکی از همین کتابهای من، «هزار و یک شب» است. بعدش از این اثر چاپ کاملتری به دست دادم و همینطور ادامه دارد. این راهی برای ورود به دریای عظیم فرهنگ و هنر ایران بود. از همان دبیرستان دارالفنون آغاز شد و تا همین لحظهها ادامه دارد.
دانستن اینکه چه در خود دارد و این کنجکاوی آغاز راه بود، در ادامه چیزهای دیگری را دنبال کردم. اینها علت توجه من به این حوزه بود. تأکید دارم، توجه بود؛ نه شیفتگی. این ۲ را نباید با همدیگر خلط کرد. آنکه شیفته اسطوره است، حرف دیگری است. این شیفتگی گمراهی میآورد؛ آن دیگری میخواهد در اینباره بداند. کم کم پی بردم ما کلا ۲ نوع اسطوره در جهان داریم؛ یکی اسطورههایی که مربوط به کائنات و خلقت آفرینش میشود و معمولا قدیمیترین اسطورهها اینها هستند. اینها کم کم با گسترش علم و راهیابی به علت علمی خلقت جهان، کنار گذاشته شده است.
منبع:ایرنا