احمد طالبینژاد معتقد است که سینمای ایران از سالها پیش آسیبپذیر و دارای بحران بوده و این چرخه همواره معیوب بوده و درست به آن رسیدگی نشده است. در دوره قبل یعنی سینمایی که آقای خزاعی مسئول آن بود این وضعیت پر رنگتر به چشم میآمد.
گفتوگو با احمد طالبینژاد منتقد را در ادامه میخوانید.
وضعیت سینمای ایران را پس از تغییر و تحولات اخیر چگونه ارزیابی میکنید؟
این موضوعی که شما به آن اشاره کردید، مسئله دامنه داری است. واقعیت این است که سینمای ایران از سالها پیش آسیبپذیر و دارای بحران بوده و این چرخه همواره معیوب بوده و درست به آن رسیدگی نشده است. در دوره قبل یعنی سینمایی که آقای خزاعی مسئول آن بود این وضعیت پر رنگتر به چشم میآمد. هرچند به گمان من یکی از معماهای بزرگ صنعت سینما ایران ایشان است و هیچکسی هم نتوانسته که تا امروز روند ترقی با سرعت ایشان را بررسی کند. یکی از افتخارات دوره آقای خزاعی این است که صنعت سینما را از ورشکستگی نجات داده و بحران اقتصادی را از سر گذرانده است. این موضوع تا حدودی درست است اما به چه قیمتی این اتفاق رخ داد؟ به قیمت تغییر ذائقه مردم و از دست رفتن موقعیتهای بهتر برای سینما ایران و سخیف شدن همه چیز.
به جز چند فیلم، باقی فیلمهایی که در این مدت ساخته شده حتما باید چند سکانس رقص در آن گنجانده شود و این موارد باعث شد که سطح سلیقه مردم تا حد بسیار زیادی پایین بیاید و به هیچوجه نمیتوان به این موضوع افتخار کرد.
اکنون افراد جدیدی سکان سینما را به دست گرفتند و واقعیتی که باید بدانند این است که مهار صنعت سینمای ایران در دست وزارت ارشاد و ارکان دیگر این بخش نیست به این خاطر که همه نهادها و ارگانها به خودشان اجازه میدهند که در بخش فرهنگ و هنر دخالت کنند.
برخی از فیلمها بخاطر اشاره اَبروی یک نفر سالها در محاق میماند و از این موارد هم در سینمای ایران کم نداشتهایم برای همین موضوع شما را ارجاع میدهم به فیلم «باشو غریبه کوچک» که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهیهکننده آن بود و آقای خرازی که آن زمان در سمت مدیر یکی از این خبرگزاریها قرار داشت، گفته بود اگر این فیلم نمایش داده شود، خودم را جلوی ساختمان کانون به آتش میکشم، چون خانوادههای شهدا اعتراض میکنند، این فیلم هفت سال در محاق بود و بعد اجازه نمایش گرفت و هیچکس نه تنها اعتراض نکرد، بلکه همه خوشحال بودند که یک فیلم درجه یک از بهرام بیضایی اکران شده است.
الان هم این وضعیت ادامه دارد.
بله، الان نه تنها فیلمهایی داریم که در محاق سانسور فیلمهای دولتی قرار دارند، بلکه فیلمهایی داریم که با سانسور اقتصادی مواجه هستند و هیچ سینمایی حاضر نیست آنها را اکران کند و نهایتا آن را در گروه هنر و تجربه اکران میکنند که در آنجا هم مخاطب ندارد من این موضوع را میدانم که درست است این اتفاق سینما را نجات داده ولی نامش هرچه که هست، رشد و تعالی نیست.
مسئله اصلی این است که آیا همه سینماگران امکان این را داشتند که اثری مانند «فسیل» بسازند؟ خیر، این امتیاز در اختیار همه نبوده است، تنها یک عده خاص هستند که هرچه بسازند مجوزش از قبل صادر شده و در بهترین فصل ممکن اکران میشود این موضوعات را گفتم تا بدانیم مدیران جدید نمیتوانند کاری انجام دهند که متفاوت از پیشینیانشان باشد.
فکر میکنید باتوجه به سابقه رائد فریدزاده، ایشان توانایی نظارت و بهبود نسبی شرایط سینما را به لحاظ اجرایی داشته باشد؟
رسیدگی به کار اجرایی و سروسامان دادن به امور تولید مسئله مهمی است، چون با یک محاسبه سرانگشتی متوجه میشویم که در سالهای گذشته هزینه تولید تا چه اندازه افزایش یافته است و باتوجه به همه موضوعات فکری نمیکنم ایشان بتوانند کاری خارج از چهارچوب گذشتگان انجام دهند.
پس با تمام این شرایط سید عباس صالحی هم جای دخل و تصرف چندانی در امور فرهنگی ندارد درست است؟
سید عباس صالحی پیشتر هم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده است و آدم میانهرویی است اما از زمانی که ایشان آمده وضعیت سانسور کتاب بدتر از دوره آقای رییسی شده است این را هم بر اساس تجربه شخصی میگویم یکی از کتابهای من که مجوز گرفته و فقط خواستیم که چند عکس به آن اضافه کنیم دچار ممیزی دوباره شده . چندین موردِ حذفی را درخواست کردند، در واقع مجوزی که خودشان صادر کردهاند را قبول ندارند و این نشان میدهد که مجدد دیدگاه تنگنظرانهای روی اداره کل کشور حاکم شده است. بنابراین فکر میکنم وزیر ارشاد که اتفاقا مورد وثوق هم هست باید یک فکر اساسیتری انجام دهد.
پس با تمام این شرایط دست محمد مهدی عسگرپور، مجددا برای ریاست بر خانه سینما و حل مشکلات صنفی چندان باز نیست.
اما خانه سینما همچنان جایگاه خودش را حفظ کرده درست است؟
ببینید، در حال حاضر خانهسینما، مانند فارابی شده و عملا جزء امور معیشتی که جزو وظایف اصلیاش است، نمیتواند هیچ کار دیگری انجام دهد و به نظر میرسد که به مرور زمان صنوف هم دچار بحران شوند.
مثلا آیا صنف کارگردانان که هماکنون فریدون جیرانی رییس آن شده است، در این مدت توانسته جلوی ورود بیرویه کارگردانان به عرصه سینما را بگیرد؟
شما در بخش قبلی صحبتتان گفتید اوضاع دست این افراد نیست، با این حال چرا عملکردشان را ناکارآمد تلقی میکنید؟
این موضوع را به لحاظ کار صنفی میسنجم، واقعیت این است که کانون کارگردانان نمیتواند کاری انجام دهد چون عملا جز در این بخش بحث سانسور مطرح نیست، بلکه موضوع سرمایه و قدرت حرف اول را میزند. یعنی یک نفر که سرمایهدارد، خودش را از گرفتن مجوز بینیاز میداند، پول در جیبش است، حالا یا با اجازه، یا بیاجازه فیلمش را میسازد که اتفاقا اغلب این افراد هم با اجازه و بدون حمایت کانون کارگردانان فیلم ساختند.
یعنی شما مخالف ورود سرمایه به صنعت سینمایید؟
نه اتفاقا این موضوع بسیار درست است و چرخ این صنعت با پول میچرخد.
باتوجه به تمام این موضوعات و عدم تجربه فریدون جیرانی در مدیریت ایشان میتواند از پس این وظیفه بر بیاید؟
نه، نمیتواند به دلیل اینکه در گام اول تجربه اجرایی و مدیریتی را در کارنامه خود ندارد و در گام دوم آن طور که لازم است قدرت در دست کانون کارگردانان نیست، بنابراین در این بخش هم نمیتوانیم انتظارات عجیبوغریبی داشته باشیم، واقعیت این است که باید ظرفیت هر بخش را در نظر بگیریم این بحث درباره ظرفیتهایی است که بنا به هر دلیلی یا محدود شدند یا با اشکال مدیریتی همراه هستند.
باتوجه به موضوعات انتخاب منوچهر شاهسواری به عنوان دبیر چهل و دومین جشنواره فیلم فجر را چگونه ارزیابی میکنید؟
من از اینکه منوچهر شاهسواری دبیر جشنواره فیلم فجر شده امیدوار شدم و انتخاب ایشان را موجه میدانم. به این خاطر که در میان آدمهای مدیر فرهنگی برای برگزاری جشنواره، اساسا منوچهر شاهسواری از همه موجهتر است چون تجربه مدیریتی در این حوزه دارد.
ما منوچهر شاهسواری را به عنوان دبیر جشنواره انتخاب مناسبی میدانیم اما واقعا وضعیت جشنواره فیلم فجر چیست؟ ما کمتر از سه ماه دیگر برگزاری جشنواره فیلم فجر را داریم و همچنان رد حضور نهادهای حاکمیتی در جشنواره پر رنگ است و از طرفی هنرمندان هم همچنان با سینما قهرند، باتوجه به این موضوعات آیا منوچهر شاهسواری در چنین شرایطی میتواند مدیریت انجام دهد؟
واقعیت این است که در حال حاضر مردم به رویداد هنری که توسط دولتها برگزار میشوند، نگاه مثبتی ندارند، بنابراین ترجیح میدهند خودشان را کنار بکشند چون فضای اجتماعی و سیاسی بسیار دو قطبی شده و همه عرصههای فرهنگ و هنر تبدیل به جولانگاه آدمهایی شده که به نوعی وابسته هستند و مستقل نیستند.
موضوع هم این است که هنرمند را نمیتوان جایگزین کرد همینطور که نمیتوان برای بهرام بیضایی و علی حاتمی و ناصرتقوایی و مسعود کیمیایی جایگزین پیدا کرد اما الان اینگونه نیست، هرکسی که بتواند فیلم پر فروش بسازد چشموچراغ میشود و دیگران از او الگو میگیرند به همین خاطر هم تاکید دارم که شرایط سینمای ما طبیعی نیست.
در شرایطی که سینمای ما پشت سر گذاشت، محمد خزاعی تا چه اندازه در پیچیدهتر شدن سینما نقش داشت؟
او به تنهایی تصمیم نمیگرفت و اتفاقا به دلیل وابستگیهای سازمانی، حتما با مقامات مسئول بالا دستیهایش هماهنگ میکرد بنابراین قطعا او در سقوط سینمای ایران نقش داشته است.
خبرآنلاین