از مدرسه آغاز شد
اولینبار که سروکارش به دستگاه ضبط صدا افتاد، در دبیرستان شرف بود به مدیریت آقای میرهادی. به پیشنهاد مدیر مدرسه، با دوستش داستانهایی را ضبط کردند تا بچهها صبحها قبل از خوردن زنگ مدرسه گوش دهند و کمتر شیطنت کنند. حولوحوش سال ۱۳۴۳ ـ ۱۳۴۲ در دانشکده با محمدعلی زرندی، دوبلور نورمن ویزدوم، آشنا شد و به دعوت او پایش به دوبله باز شد. مظفری کمرو بود و به گفته خودش اولین بار که زرندی نقش یکخطی سربازی را برای گفتن به او سپرد، با مصیبت از پس کار برآمد. در عوض، زرندی از کارش خیلی رضایت داشت و از اینکه مظفری تپق نمیزد تعجب کرده بود. در آن زمان تپق نزدن دوبلور نعمتی بود. آنوقتها همهچیز دستی بود و اگر دوبلور تپق میزد، باید از اول شروع میکردند و کار به درازا میکشید و دوبلورِ خطاکار باید نگاه سنگین همکارانش را هم تاب میآورد. مظفری آنقدر خوب بود که خودش در مستند «نامههای شنیدنی» ساخته ابوالفضل توکلی میگوید: «بچه میگفتند یه زاغوله اومده، این خیلی باهوشه. کارش خیلی خوبه، این خوب میشه.» راست میگفتند.
صدایی پرشور و نجیب
در شروع کارش، در سریالهایی مثل «بارون» با بازی تونی کرتیس به جای او حرف زد و به خوبی از پس کار برآمد. وقتی نقش گوییهای مظفری در سالهای نخست کارش را گوش میدهید، ناخودآگاه یاد چنگیز جلیلوند میافتید. در این سالها، تقلید نه بلکه تأثیر از جلیلوند، به عنوان یکی از غولهای دوبله، بر کار مظفری کاملا مشخص است. حتی در «هارپر» (جک اسمایت، ۱۹۶۶) به جای پل نیومن حرف زد که دوبلور ثابتش جلیلوند بود و اتفاقا صدایش به نیومن هم میآمد، اما در آن سالها رسم بود صدای هر دوبلوری که روی هنرپیشهای مینشست، در همه فیلمها به جایش میگفت، مگر اینکه اتفاقی میافتاد و دوبلور ثابت نیومن هم جلیلوند بود. با این حال، مظفری در فیلمهایی مثل «داستان عشق» (آرتور هیلر، ۱۹۷۰) به جای رایان اونیل حرف زد که کاملا در بیان حالات و احساسات و هیجانهای این بازیگر خوشچهره موفق بود. نجابت و شرم و حیا به همراه شور و هیجانی که در بازی اونیل دیده میشد، در رنگ و جنس صدای مظفری نمود داشت.

پیر شدن با کلینت ایستوود
خیلی از شروع کارش در دوبله نمیگذشت که مظفری به مدیریت دوبلاژ رسید. این اتفاق باب میل همکاران قدیمیترش نبود، اما در نهایت کارش را آغاز کرد. آشنایی با ادبیات فارسی و همینطور دقت و فکر و تمرکزی که در مدیریت دوبلاژ داشت، باعث میشد دیالوگها را طوری بنویسد که هم ادایشان در اتاق دوبله برای دوبلور راحت باشد و هم مخاطب به سرعت با فیلم رابطه بگیرد. مثل هر حرفهای دیگری در دوبله فارسی، روی «لیپ سینک» یعنی تطابق صدا با حرکات لب و دهان بازیگر حساسیت داشت و تمام تلاشش را میکرد که همان حس و حال کلمات در زبان اصلی به زبان فارسی منتقل شود. در مقام دوبلور هم، وقتی در باکس (اتاقک دوبله) مینشست، جان و روحش با نقش یکی میشد. همین ویژگی باعث شد که به گوینده ثابت کلینت ایستوود تبدیل شود و هرچه به سمت پیری رفت، صدای صاف و بیخش و باصلابتش، مثل خود ایستوود، خشدار و گرفته شود. به جای برد پیت و جکی چان هم آنقدر خوب حرف میزد که حالا به زبان فارسی نمیتوانیم صدای دیگری جز صدای مظفری برایشان تصور کنیم.

به جای بازیگران ایرانی
در فیلمها و سریالهای ایرانی، در چند فیلم به جای مجید مظفری حرف زد. مثلا در «آوار» (سیروس الوند، ۱۳۶۴)، سعید مظفری به جای مجید مظفری حرف زد و جلال مقامی به جای فرامرز قریبیان. با جلال مقام زیاد نقش روبهروی هم گفتند. در سریال «پدرسالار» که مقامی مدیر دوبلاژ بود، مظفری به جای محمود پاکنیت حرف زد. این اواخر در سریال «بازی تاجوتخت» به جای شخصیت جِیمی لنیستر و در سریال «مردگان متحرک» به جای شخصیت ریک گرایمز حرف زد.