- فیلم و سینما

عاقبت وحشتناک پسری که برای تفریح وارد جنگ شد

فیلم در جبهه غرب خبری نیست بر اساس رمان سال ۱۹۲۹ اِریش ماریا رِمارک به همین نام ساخته شده است.

فیلم در جبهه غرب خبری نیست (All Quiet on the Western Front) بر اساس رمان سال ۱۹۲۹ اِریش ماریا رِمارک به همین نام ساخته شده است. این فیلم حماسی و ضدجنگ را ادوارد برگر آلمانی کارگردانی کرده که در نگارش فیلمنامه هم سهمی داشته است. اولین نمایش جهانی «در جبهه غرب خبری نیست» -که به عنوان نماینده رسمی سینمای آلمان به بخش بهترین فیلم بین‌المللی جوایز آکادمی یا همان اسکار معرفی شده- در جشنواره تورنتو ۲۰۲۲ رقم خورد. فیلم به خاطر وفاداری به پیام ضدجنگ منبع اقتباس خود، مورد تحسین منتقدان قرار گرفته است. با وجود این، «در جبهه غرب خبری نیست» در جوایز فیلم اروپا، ۲ جایزه فنی را برنده شد: بهترین جلوه‌های بصری و بهترین چهره‌پردازی و آرایش مو. همین!

 

این فیلم ماجرای پاول بومر نوجوان و دوستانش آلبرت و مولر است که داوطلبانه در ارتش آلمان نام‌نویسی می‌کنند، چون روی موجی از شور و حرارت وطن‌پرستانه سوار شده‌اند؛ اما شور آن‌ها خیلی زود و با حضور در خط مقدم جبهه و به‌واسطه دیدن واقعیت‌های بی‌رحمانه جنگ از بین می‌رود. باور‌ها و تصور پاول از دشمن و حتی درست و غلط در میدان جنگ، خیلی زود در هم می‌شکند. شمارش معکوس برای صلح موقت آغاز می‌شود، ولی پاول باید به جنگ ادامه دهد تا میل ددمنشانه افسر ارشد خود را تغذیه کند؛ کسی که می‌خواهد در زمان اعلام پایان جنگ، آلمان حمله‌ای دیگر کرده باشد.

 

ساختمان فیلم به گونه‌ای است که برداشت بیننده از جنگ تغییر خواهد کرد؛ اشتباه نشود این برداشت به شکل مثبتی تغییر رویه می‌دهد؛ سینما از ابتدایی‌ترین برداشت‌های فیلم شروع می‌شود. تداعی گردش چرخ خیاطی با چرخ ماشین نظامی، سکانسی که سربازان لباس دیگر کشته‌شدگان در جنگ را به عنوان جیره تحویل می‌گیرند و خوشحال‌اند، آواز خواندن دسته‌ای از سربازان که قرار است به نزدیکی جبهه غربی بروند و…، همانطور که در موسیقی دو میزان کافی‌است تا چگونگی آغاز کننده مشخص شود با تماشای دو پلان از فیلم «در جبهه غربی خبری نیست» می‌توان رشد و نمو سینمایی را انتظار داشت.

عاقبت وحشتناک پسری که برای تفریح وارد جنگ شد

از جهتی دیگر، زبان فیلم به گوش فیلم‌بازها و همچنین مردم کمتر فیلم دیده نوستالژی‌ای ایجاد می‌کند که جنگ جهانی و هیتلر نقش اول آن هستند. داستان فیلم با توجه به آن که اساسِ رمانی به همین نام است میزان همذات‌پنداری بیننده با الگوریتم سینمایی را افزایش خواهد داد. از سویی دیگر کاری که اسپیلبرگ با همه سوابق هنری و حرفه‌ای‌اش می‌خواهد انجام دهد فیلم با یک بیننده امروزی خواهد کرد. آغاز نبرد اسپیلبرگ در «امپراطوری خورشید» نمایان می‌شود و بعد با «فهرست شیندلر» ادامه می‌یابد تا آنکه «نجات سرباز رایان» مستانه جنگ را با بازی تام هنکس روایت می‌کند. در فیلم مورد بحث شکار انسانیت همه آن‌چیزی است که شاید اسپیلبرگ و اسپیلبرگ‌ها وقتی که راوی جنگ می‌شوند می‌خواهند نشان دهند.

انسانی که پناهگاه روی سرش آوار می‌شود چگونه می‌تواند خود پناه دیگری باشد؟ پس تا به اینجا موقعیت در لحظه و با هر ریتم فیلم بخشی از کنتراست انسان با شرایط موجود را نشان می‌دهد که حتی مرگ هم رزم عینکی دوست داشتنی در آن کم‌کم عادی خواهد شد. عادی سازی در سینما توان هرکس نیست؛ باید سینما یک مقوله مشخصا ضد بشری را به گونه‌ای عادی سازی کند که شکل نوین آن برای نسل بعد منزجر کننده شود. کشتن و کشته‌شدن از ابتدایی‌ترین چهره‌هایی است که از جنگ روی پرده نشان داده می‌شود اما در «در جبهه غرب خبری نیست» این دو اُبژه به گونه‌ای عادی سازی می‌شوند که نه تنها خود منزجر کننده هستند و در آن موقعیت عادی، بلکه هرگونه تغییر شکل آن به مدرن و دیگر آلاتی که انسان برای حذف خود استفاده می‌کند، انزجار را به طرز فزاینده‌ای در بیننده رشد می‌دهد.

 

عاقبت وحشتناک پسری که برای تفریح وارد جنگ شد

کتاب اِریش ماریا رِمارک با الهام از تجربه‌های خود نویسنده به عنوان یک سرباز آلمانی در جنگ جهانی اول نوشته شده است. این اثر ادبی به خاطر تصویر واقع‌گرایانه‌اش از ترس‌های جنگ و رنج‌های سربازان در طول جنگ و پس از آن تحسین شده و این فیلم سومین برگردان از این داستان است. فیلم‌های قبلی، یکی نسخه مشهور لوییس مایلستون است که در سال ۱۹۳۰ عرضه شد و اسکار بهترین فیلم را هم برای سازندگانش به ارمغان آورد؛ و دیگری نسخه کم‌تر شناخته‌شده دلبرت مان است که در سال ۱۹۷۹ نمایش داده شد.

 

کارگردان از یک منطقه نظامی و فرودگاهی در شمال پراگ برای فیلمبرداری صحنه‌های جنگی و حضور سربازان در میدان نبرد استفاده کرد. این منطقه گل‌آلود بسیار بزرگ به اندازه ده زمین فوتبال است. فیلیکس گرامِرِر برای رسیدن به بدنی مناسب برای ایفای نقش اصلی فیلم مجبور شد جلیقه‌ای ده کیلویی را تن کند و برای چند ماه، روزی ده کیلومتر بدود. جالب‌تر این‌که اولین تجربه بازیگری او در سینما است. در پشت صحنه‌های منتشرشده از فیلم می‌بینیم که تمام بازیگران با سلاح‌های گرم واقعی تمرین می‌کنند.

نظر منتقدان درباره این فیلم چیست؟   

 

روزنامه آبزِروِر نوشت: فیلم در جبهه غرب خبری نیست با این‌که به اندازه اثر سام مندس با عنوان «۱۹۱۷» – که به‌صورت پلان‌سکانس‌های طولانی طراحی و اجرا شده – پرجلوه نیست و به شیوه خودش هراس‌انگیز و دلخراش است، اما هنر درجه یکی از فیلمسازی را به نمایش می‌گذارد. لحظه‌های زیبای فیلم (مثل جایی که نور خورشید با عبور از میان درختان اسکلتی زمستانی به پرتو‌هایی شورانگیز بدل می‌شوند) تقریبا به اندازه صحنه‌های رنج و عذاب، تکان‌دهنده هستند و می‌توانند هر تماشاگری را به‌هم بریزند.

روزنامه سن فرانسیسکو کرانیکل نیز درباره این فیلم نوشت: بخش‌هایی از فیلم در جبهه غرب خبری نیست هستند که کش آمده‌اند و خسته‌کننده‌اند، هرچند با لحظه‌های هراسناکی قطع می‌شوند، اما این واقعا شکایت کردن از چنین فیلم خوبی نیست. «در جبهه غرب خبری نیست» فقط تا حدی راوی یک داستان است؛ و فراتر و علاوه بر آن، تجربه‌ای است که تماشاگرش را در دنیای خود غوطه‌ور می‌کند؛ و دعوتی است برای قرار دادن خود به جای دیگری، البته که از این سوی امن پرده نقره‌ای و در سالن تاریک سینما.

 

بن کِنیگزبرگ نیز در یادداشتی در روزنامه نیویورک تایمز نوشت: ادوارد برگر کارگردان، ابزار‌های بیش‌تری را در قیاس با لوییس مایلستون در سال ۱۹۳۰ در اختیار دارد که حدود صد سال پیش درگیر چالش‌های اولیه ورود صدا به سینما هم بود؛ با وجود این، مزایایی که در دسترس سازندگان این فیلم بوده‌اند به‌نوعی از تاثیرگذاری آن کاسته‌اند. بزرگ کردن مقیاس کار و صحنه‌پردازی‌های جنگ و چیره‌دستی در اجرای سینمایی به خودنمایی انجامیده است. با این حال، هدف فیلم این است که شما را به‌واسطه نمایش بی‌وقفه بی‌رحمی و ددمنشی از پا دربیاورد و واقعا هم سخت است که تحت تاثیر قرار نگرفت و عذاب نکشید.

عاقبت وحشتناک پسری که برای تفریح وارد جنگ شد

جاستین چنگ، منتقد و رزونامه‌نگار آمریکایی هم درباره تاثیرات این فیلم نوشت: در حالی که دیدن تجملی که فرماندهان بلندپایه و قدرتمند با آن در موقعیت‌های امن خود روزگار می‌گذرانند (چای و شراب و شیرینی‌ها) در تضاد با رژیم‌های گرسنگی مفلوکانه سربازان، آموزنده است، در نهایت اشتباه است که فیلم از بومر و رفقایش جدا می‌شود و ما را از موقعیت و شرایطی جهنم‌گونه – چه از نظر فیزیکی و چه از منظر روان‌شناختی – جدا می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید