عبدالرضا فریدزاده، هنرمندی که با زیباییشناسی از عمق وجودش، خیابانها را به صحنه نمایش و اشعارش را به آینهای از دردها و زیباییهای جامعه بدل کرد، در سوم اسفندماه ۱۴۰۳ چشم از جهان فرو بست؛ اما میراث هنری و فرهنگیاش همچنان زنده و جاودان باقی خواهد ماند.
عبدالرضا فریدزاده همان که بیش از اسم وی، رسمش به جا ماند، همانی که در شعر و نمایشنامه سکنا گزیده بود و سرانجام سوم اسفندماه ۱۴۰۳ در پی سکته قلبی جسم را واگذار خاک کرد، اما روح را تا همیشه میان اشعار و صحنهها به جا گذاشت. عبدالرضا فریدزاده دبیر بازنشسته آموزش و پرورش، شاعر، نمایشنامه نویس، کارگردان و بازیگر تئاتر که از ابتدای عمر خویش به هنر و تربیت شاگردان پرداخت.
از ورود به دانشگاه تا اجراهای خیابانی
فریدزاده در سال ۱۳۵۵ به دانشکده هنرهای دراماتیک وارد شد و شهرت وی از جایی آغاز شد که به فعالیت در حوزه تئاتر خیابانی با مضامینی اجتماعی پرداخت. هوشمندی او از همین انتخاب گونه اجرا پیداست، بخش عمدهای از جامعه در خیابان است و این هنرمند درد خیابانها را در خیابانها اجرا کرد. خیلی طولی نکشید که در کنار تولید اثر، در راستای احداث «حوزه هنری انقلاب اسلامی ایران» به یکی از پیشگامان بدل شود.
هنرمندی که به فکر بود؛ یکی از پیشگامان حوزه هنری
او تمام عمر را صرف فرهنگ و هنر مرزهای خود کرد که از جمله فعالیتهای او میتوان به همکاری با برنامه «فرهنگ مردم» استاد انجوی شیرازی و نشریات، سپس توقیف تا ۱۳۵۲ و پس از آن توقیف دائم، تدریس در روستاهای مهران و ایلام، فعالیت در مطبوعات، تلاشهای مستمر پیش از انقلاب و پس از انقلاب در مجموعه تئاترشهر و شاید مهمترین گام وی یعنی تلاش مستمر در پی راهاندازی حوزه اندیشه و هنر (حوزه هنری فعلی) بود. شاید این هنرمند پیوسته فکر میکرد که هنرمندان دردمند، نیاز به محلی که در آن بتوان تفکر را صلابت بخشید و ذهنها را غنی ساخت دارند و این احساس نیاز و در پی آن تلاشهای مستمر به محلی بدل شد که کنون در انتهای خیابان سمیه، کمی بالاتر از میدان فردوسی، همیشه یک جایی هست برای رفع این قبیل نیازها، مکانی که امروزه نامش «حوزه هنری انقلاب اسلامی ایران» است و در آن تا همیشه به روی هرکس که هنر را میفهمد و یا هرکس که قصد دارد در مسیر هنر و اندیشه گام بردارد، باز است.
میراثی که به جا ماند
عبدالرضا فریدزاده متونی از خود به جا گذاشت تا امروزه هنردوستان و هنرمندان بتوانند با استفاده از خطی مشی او در مسیر پرتلاطم هنر راه راست را به شکلی سهلتر پیدا کنند، آثاری چون سه مجموعه شعر / چهار مجموعه نمایشنامه شامل ۳۴ نمایشنامه کوتاه و بلند/ خود آموز فن بیان / شش نمایشنامه در مجموعههای مشترک با آثاری از چند نویسنده؛ به نوعی نقشه راه هنرجویان این حوزه است. از بیان جوایز و افتخارات وی در این سیاهه میگذریم زیرا توانمندی او بر هرکس که او را بشناسد پوشیده نخواهد بود و این موضوع به قطع نیازی به بیان و تفسیر، توضیح ندارد. مهمتر از هرچه تاکنون بیان شده، دردمندی فریدزاده است، هنرمندی که از اساس هنر را در جامعه خود دید و جامعه را بدل به صحنه، کتاب، نقش و غزل کرد.
درباب دردمندی هنرمند
صحبتهای متعددی درباب دردمندی هنرمند بیان شده است و گفتهاند آنکه بیش از غیر میفهمد پیوسته درد خواهد کشید، انگار هرکه فهمش بیش، دردش بیشتر. اما شاید بد نباشد در این مبحث نام عبدالرضا فریدزاده را پیوست کنیم، هنرمندی که از مال و ثروت دنیوی هیچ نخواست، معلمی را از میان مشاغل برگزید، همان شغل عاشق پیشهها، صحنه ساخت، کتاب و شعر نوشت تا بدانیم که او از اساس، زیباییشناس بود و این زیباییشناسی تنها به آثار وی بسنده نکرد.
او کوشیده بود تا در حیات خود پیوسته زیبایی را انتخاب کند و شاید این همان عامل کلیدی شد که او هنرمندی دغدغهمند شود و تنها دامنه نگاه خود را به نسل خود کوتاه نکند و بکوشد تا میراثی به جا گذارد برای هر آنکه پس از آن میخواهد در مسیر صحنهها گام بردارد، او از قید و بند شهرت و ثروت و امثالهم گذشت و انگار تنها فکر وی تا انتها این بود که هنگام ترک روح از جسم، میراث من به نواندیشان هنر، چه خواهد بود؟
ایران در تمام پژوهشهای فرهنگی، کشوری والا مقام از حیث فرهنگ بوده است، از حافظ و سعدی تا آخوندزاده و رادی، استاد محمد و فریدزاده همه و همه در طول عمر خود کوشیدند که توشهای از هنر و فرهنگ جمع کنند تا سرانجام هنگام ترک جو کره خاکی، میراثی نامیرا به جا گذارند. هرچه گوییم از درد این فقدان کم نخواهد کرد، زیرا مرگ هنرمند جهان را تاریکتر میکند، جسم فریدزاده را خاک دادیم، اما روح و افکار، آثار وی، کنار ماست و این همان برگ برندهای خواهد بود که نوید آینده هنری بهتری را میدهد.