- هنر

نقاشی جیغ و هر آنچه باید درباره آن بدانید

ادوارد مونک خالق تابلو جیغ

ادوارد مونک یک نقاش نروژی بود که در سال ۱۸۶۳ به دنیا آمد و در سال ۱۹۴۴ از دنیا رفت. او یکی از برجسته‌ترین نقاشان سبک اکسپرسیونیسم بود. مونک در طول عمر خود از اختلالات روانی در رنج بود که در مطالب قبلی به این موضوع پرداخته شد. تابلو جیغ معروف‌ترین اثر مونک است که آن را در سال ۱۸۹۳ کشیده است.

تصویر ادوارد مونک در سال 1921

تصویر ادوارد مونک در سال ۱۹۲۱

درباره نقاشی جیغ

نقاشی جیغ یکی از شاهکارهای هنری بشریت محسوب می‌شود که  توسط ادوارد مونک یا مونش نقاش اکسپرسیونیست نروژی کشیده شده است. به عقیده منتقدان هنری این نقاشی شباهت‌های بسیاری با نقاشی شب پر ستاره ون‌گوگ دارد زیرا هر دو نقاشی با استفاده از رنگ‌های مبالغه آمیز و تصاویر و شکل‌های ساده نقاشی شده‌اند. همچنین هر دو هنرمند در طول عمر خود با جنون و نوعی اختلال روانی درگیر بودند اما با این حال این دو نقاشی را که از شاهکارهای هنری هستند به تصویر کشیدند.

تابلو شب پر ستاره

تابلو شب پرستاره اثر ون‌گوگ سال ۱۸۸۹

ادوارد مونک نقاشی جیغ را در سال ۱۸۹۳ در طول یک دوره انتقالی منحصر به فرد در تاریخ هنر نقاشی کرده است. جیغ پس از پایان دوره واقع‌گرایی، هنگامی که هنرمندان می‌خواستند از نشان دادن مهارت‌های فنی خود در نقاشی اجتناب کنند نقاشی شده است. این نقاشی دقیقاً قبل از شروع سبک اکسپرسیونیسم کشیده شده است و در واقع به نوعی شروع کنننده این سبک است. نقاشان اکسپرسیونیست عقیده داشتند که به جای نقاشی کردن واقع گرایانه امور روزانه و اشیاء، باید تلاش شود که احساسات و هیجانات را در قالب نقاشی نشان داد.

تابلو جیغ اثر ادوارد مونش

تابلو جیغ اثر ادوارد مونش سال ۱۸۹۳

آن چیزی که ادوارد مونک را به یک هنرمند متفاوت تبدیل می‌کند این است که او سعی می‌کرد به صورتی صادقانه احساسات درونی خود حتی آن‌هایی که زشت و نامناسب بودند و همچنین اضطراب‌هایش را به مخاطبان خود نشان دهد. این هدف مونک به صورتی برجسته در نقاشی جیغ او دیده می‌شود که در آن او بیشتر از اصول فنی و نمایش زیبایی که هدف نهایی هنر است، درصدد انتقال معانی شخصی خویش است.

بنابراین این نقاشی به نوعی نشان دهنده اضطراب خود نقاش است. مونک در توصیفش از این نقاشی به موارد جالبی اشاره می‌کند. این نقاشی یک غروب معمولی در نروژ را نشان می‌دهد که او به همراه برخی از دوستانش در حال قدم زدن در کنار یک آبدره هستند. اگرچه در ابتدا ممکن است اینطور به نظر برسد که مونک  در حال نشان دادن یک قدم زنی لذتبخش و آمیخته با صدای آب است، اما در واقع مونک در حال نشان دادن بحران‌های شخصی خود است. او در این باره چنین می‌گوید:

من و دوستانم یک روز عصر در حال قدم زدن در یک جاده بودیم؛ ناگهان آسمان همانند خون سرخ شد. من ایستادم و در حالی که به شدت خسته بودم به سمت نرده‌ها خم شدم. زبانه‌های آتش و خون سطح آبی آبدره را در بر گرفت. دوستانم به قدم زنی ادامه دادند و من از آن‌ها عقب افتادم، در حالی که از ترس می‌لرزیدم. در این لحظه من صدای جیغ بیکران طبیعت را شنیدم.

 همانگونه که در تابلو جیغ مشاهده می‌شود، در پس زمینه تصویر ما دوفرد را می‌بینیم که در حال قدم زدن هستند (احتمالاً دوستان مونک). به عبارت دیگر این تلفیق تنهایی مونک و تصویر دوستانش در پس زمینه نشان دهنده احساس انزاو و ترسی است که مونک در گفته‌هایش نیز به آن اشاره کرده است. سبک ادوارد مونش در تابلو جیغ در برخی دیگر از آثار او تکرار شده‌اند که در زیر یک نمونه از آن را می‌بینید.

این تابلو در ماه مه ۲۰۱۲ در حراجی ساتبی در نیویورک به قیمت ۱۱۹ میلیون و ۹۲۲ هزار و پانصد دلار فروش رفت که رکورد تازه ای در حراج آثار هنری بود. این نسخه هرگز در بریتانیا به نمایش گذاشته نشد و تنها چند دهه پیش در نشنال گالری واشنگتن در منظر دید عموم قرار گرفت. به علاوه، این اثر در زمان حراجش، تنها نسخه‌ای بود که در اختیار موزه‌ها و گالری‌ها نبود بلکه صاحب آن تاجری نروژی به نام پیتر اولسن بود که پدرش توماس اولسن، از همسایگان و حامیان ادوارد مونک بود.آخرین نسخه از “جیغ” که مونک با رنگ روغن در سال ۱۹۱۰ روی تخته نقاشی کرد، هم اکنون در موزه مونک در اسلو نگه داری می شود. این تابلو در سال ۲۰۰۴ از موزه اسلو به سرقت رفت اما در سال ۲۰۰۶ از دست سارقان نجات پیدا کرد و به موزه بازگردانده شد. در جریان این سرقت گوشه پایینی تابلو، اندکی خسارت دید اما به کل اثر صدمه ای وارد نشد.به علاوه مونک در سال ۱۸۹۵ تصویر لیتوگرافی از این نقاشی خلق کرد که در واقع پیش درآمدی بر تکثیر انبوه این اثر شگفت‌انگیز در سال‌های آینده بود.

“جیغ “با ریشه‌هایی سُرخ

جیغ که از شاخص ترین آثار جنبش اکسپرسیونیسم در تاریخ هنر معاصر است،با کمپوزیسیون گیرا و چشمگیر خود، که دربردارنده اضطراب‌ها و کابوسهای روحی انسان مدرن است، بر آثار بسیاری از نقاشان مدرنیست قرن بیستم همچون اندی وارهول و جکسن پولاک تاثیر گذاشته است.

درباره ریشه های تابلو “جیغ” و منابع الهام آن بسیار نوشته شده و تفسیرهای متعددی از آن ارائه شده است. ادوارد مونک می گوید: این تجربه درست هنگام غروب آفتاب در اکبرگ (منطقه ای در شرق اسلو)، به سراغ او آمده: “ایستادم و به نرده‌ها تکیه دادم ،تا حد مرگ خسته بودم. ابرهای روی آبراهه فیورد انگار خون میگریستند دوستانم رفتند اما من ماندم، لرزان با زخمی باز در سینه‌ام مستاصل و مضطرب بودم،در این هنگام صدای جیغی مهیب شنیدم که از دل طبیعت گذشت”.

اکبرگ در شرق اسلو واقع است و تنها نقطه‌ای است که میتوان از آنجا شهری را دید که مونک از آن متنفر بود. شهری که در امتداد آب گسترده بود. در آن لحظه او همچون مسیح بود که از فراز تپه ها به شهری که در زیر پایش گسترده بود نگاه کرد، هنگامی که شیطان او را وسوسه می کرد.

 
Related image

“جیغ” و روایت اضطراب انسان مدرن

مونک می گفت: “من نه آنچه می بینم ،بلکه آنچه را که دیده ام نقاشی می کنم”او در اغلب آثارش، خود را در حالی که مرزهای جنسیت اش را در هم شکسته به تصویر می کشد و همواره در تلاش است تا از قالبی که دستی دیگر برایش ترسیم کرده رها شود.

چیزی که در تمام این نقاشی ها مشترک است، نگاه روایتگرانۀ آنهاست که همیشه خبر از حادثه ای هراس آور دارند که در شرف وقوع است. در تعداد زیادی از آثار او، یک جفت چشم به بیرون از قاب خیره شده و به روح بیننده چنگ میزنند.

پریان دریایی نیز در آثار مونک زیبا نیستند و به ستوه آمده اند. حتی آب دریا نیز بر تن آنان به سان مایعی لزج و وصله ای ناجور جلوه می کند.
مونک در “جیغ” از چیزی هراسان است که مخاطباش با هر جنسیتی، با هر بار دیدن آن، لرزه بر اندامش میافتد و احساس می کند این خود اوست که فریاد میکشد و تا ابد محکوم به سرگشتگی است.
 

مونک در سال ۱۸۸۹ نوشت:”ما باید انسانهایی زنده را که نفس میکشند ،احساس میکنند، رنج می برند و دوست دارند، نقاشی کنیم

چهرۀ درون تابلوی “جیغ”، هویت جنسی مشخصی ندارد. او هراسیده و مضطرب با دهانی باز و دستهایی که گوش هایش را پوشانده، در بستری ترسیم شده که او را در خود نمی پذیرد. تمام اجزا و کمپوزسیون تابلو، با وجود اینکه در راستای یک نقطۀ مرکزی در تصویر، با فیگور اصلی یعنی انسان مستاصل و عاصیِ جهان اثر همگرایی دارند اما به گونه ای غریب و مصرانه می کوشند تا از او دور شوند. در “جیغ”، مفهوم یگانگی انسان با جهان، به واسطۀ دردها و رنج هایش بیش از پیش از ذهنها زدوده می شود.

رنگها نیز در این نقاشی آرام و قرار ندارند و میخواهند هر لحظه بر یکدیگر پیشی بگیرند و با هم در تضاد باشند. در واقع، هر رنگ با گذاردن رنگ بعدی نفی میشود. آنها به دلیل انتقال سریع احساس آنیِ نقاش، مجال به هم پیوستن و ترکیب شدن بر پالت نقاشی را ندارند و پیوندشان به گونه ای نا آشنا و نا آرام در بطن حادثه که بوم نقاشی است، شکل میگیرد که این مهم بر اضطراب درونی اثر می افزاید. این امر، در واقع مصداقیست از هنر مدرن که همواره خود در حال نفی وجود خویش است.

مونک در سال ۱۸۸۹ در دفتر یادداشتش نوشت:

“ما باید از نقاشی فضاهای داخلی با مردانی که روزنامه میخوانند و زنانی که پیراهن می بافند، باز ایستیم. ما باید انسانهایی زنده را که نفس میکشند ،احساس میکنند ،رنج می برند و دوست دارند، نقاشی کنیم. من باید یک سلسله از این پرده ها بکشم و آنچه که در این پرده ها باید بارز باشد، چیز هایی مقدس است.”

 جایی که مونک بر آن ایستاده بود، درست در مقابل کشتارگاه اصلی و دیوانه خانه شهر بود که لورا(خواهرش) در آنجا زندانی بود و مونک احتمالا به دیدنش می رفت. صدای جیغی که مونک شنید میتواند، صدای نعره حیواناتی باشد که در کشتارگاه سلاخی میشدند و یا صدای دیوانگان تیمارستان که از درد، نعره و فریاد می کشیدند.”

سو پریدو، رمان نویس و زندگی نامه نویس انگلیسی که مادر خوانده وی دوست نزدیک مونک بوده و مونک پرترهای هم از او کشیده بود، در کتاب زندگی نامه ادوارد مونک با عنوان “در پسِ تابلوی جیغ”، در مورد منابع الهام مونک برای خلق این اثر، چنین می نویسد:

“جایی که مونک بر آن ایستاده بود، درست در مقابل کشتارگاه اصلی و دیوانه خانه شهر بود که لورا(خواهرش) در آنجا زندانی بود و مونک احتمالا به دیدنش می رفت. صدای جیغی که مونک شنید میتواند، صدای نعره حیواناتی باشد که در کشتارگاه سلاخی میشدند و یا صدای دیوانگان تیمارستان که از درد، نعره و فریاد می کشیدند.”
 

به نوشته سو پریدو، اگر هر سلف پرتره(خودنگاره) ای، بازتاب روح نقاش باشد، تابلوی “جیغ”، پرتره روحی است که عریان در برابر ما و از قابل رویت ترین نقطه ممکن دیده میشود. این اثر، تصویر معکوس نقاش است و آن سویه پنهان مردمک چشمی است که مونک از درون آن به خود نگریسته است. مونک خود گفته است که “ما ارواح را نقاشی میکنیم.”به گفته این محقق، “جیغ”، تصویر تنگنای انسان مدرن است، تجسم بصری فریاد نیچه است که میگفت: “خدا مرده است و ما چیزی نداریم که جایگزین او کنیم.”برخی معتقدند که مونک، ایده جیغ را از مفهوم “بیم” در نزد شوپنهاور وام گرفته است اما مونک گفته است که او تنها در واپسین سالهای عمر خویش با اندیشه های شوپنهاور آشنا شده است.

نظر دیگر این است که “جیغ”، نقطه آغاز بنیادی خلاقیت هنری مونک است.این ترس و کابوس است که منبع و ضرورت همه الهام های خلاقانه است.

اگوست استریندبرگ، نمایشنامه نویس هم عصر مونک و دوست نزدیک او، در تفسیر تابلوی “جیغ” گفته است: “فریاد ترس همانند طبیعت، از خشم سرخ میشود و آماده حرف زدن با مخلوقات کوچک سرگردان در برابر طوفان و رعد است. آنها بدون توسل به هرگونه شبیه سازی، خود را در جایگاه خدایی میبینند.”

مونک خود در مورد این اثر گفته است: “من سال ها دچار جنون بودم، وحشت جنون در من خیز برداشته بود. شما با نقاشی جیغ من آشنایید. … طبیعت در خون من فریاد می کشید، من در نقطه شکست قرار داشتم. شما با نقاشی های من آشنایید. همه آنها را دیده اید و می دانید که آنها به تمامی آنچه هستند که بر من گذشته است. پس از آن بود که دیگر امیدم را به این که دوباره عشق بورزم، از دست دادم.”

اما آنچه که به طور یقین می توان در مورد این اثر گفت این است که تابلوی “جیغ”، به طور نمادین و سخاوتمندانه ای، خواستهای مونک را برآورده میسازد چرا که قابلیت تفسیرها و خوانش های متعدد و نامحدود را برای همیشه دارد.

 

فاران مرتضایی وحید

 

زندگی نامه ادوارد مونک خالق تابلوی جیغ. منبع کلیپ:clipo

 

دیدگاهتان را بنویسید