- فیلم و سینما

10 شخصیت «خاندان اژدها» که مشابه «بازی تاج و تخت» هستند

در خاندان اژدها، شاهد داستان پر پیچ و خم درگیری‌ها، شورش‌ها و مبارزات داخلی هستیم که سرانجام منجر به جنگی سهمگین به نام رقص اژدهایان می‌شود. داستان بیشتر بر دوران حکومت ویسریس اول تمرکز دارد. به نظر می‌رسد که با رسیدن ویسریس اول به تاج و تخت دوران صلح و آرامش بر وستروس برقرار می‌شود. اما در پس این آرامش، سایه‌های تاریکی در حال شکل‌گیری هستند.

جدید‌ترین اثر فانتزی دنیای نغمه یخ و آتش سریال مهیجی به نام خاندان اژدها است که بر اساس کتاب آتش خون نوشته‌ی جرج ار ار مارتین ساخته شده است. این سریال به وقایع ۲۰۰ سال قبل قبل داستان بازی تاج و تخت می‌پردازد و بر محوریت خاندان تارگرین‌ها جریان دارد. این خاندان، با قدرت و اژدهایان خود، وستروس را به تسخیر درآورده و قرن‌ها سلطه بی‌چون و چرا را بر هفت اقلیم  به دست داشتند؛ اما این قدرت به سادگی حفظ نشد. در خاندان اژدها، شاهد داستان پر پیچ و خم درگیری‌ها، شورش‌ها و مبارزات داخلی هستیم که سرانجام منجر به جنگی سهمگین به نام رقص اژدهایان می‌شود.

داستان بیشتر بر دوران حکومت ویسریس اول تمرکز دارد. به نظر می‌رسد که با رسیدن ویسریس اول به تاج و تخت دوران صلح و آرامش بر وستروس برقرار می‌شود. اما در پس این آرامش، سایه‌های تاریکی در حال شکل‌گیری هستند. مسئله جانشینی پادشاه به یک موضوع بسیار پیچیده و پرتنش تبدیل می‌شود و همین مسئله، درگیری‌هایی را بین اعضای خاندان تارگرین و متحدان آن‌ها به وجود می‌آورد.

ویسریس اول تلاش می‌کند تا دخترش رینیرا را به عنوان وارث خود معرفی کند؛ اما با تولد فرزندان دیگر، مسئله جانشینی پیچیده‌تر می‌شود. در نهایت، این تنش‌ها به نزاعی خونین میان طرفداران دو جناح اصلی منجر می‌شود حامیان رینیرا تارگرین و طرفداران اگان دوم. این جنگ داخلی نه‌تنها خاندان تارگرین را ضعیف می‌کند، بلکه وستروس را نیز به آشوب و ویرانی می‌کشاند. در این مقاله ما قصد داریم به بررسی شباهت‌های خاندان اژدها و بازی تاج و تخت بپردازیم.

 

۱۰. کریس‌ تون کول و جیمی لنیستر

4

 

سر کریستون کول در سریال خاندان اژدها شباهت‌های عمیقی با جیمی لنیستر در بازی تاج و تخت دارد. هر دو این شخصیت‌ها در مقام شوالیه‌های گارد پادشاهی هستند که با چالش‌های شدید و پیچیده‌ای روبرو می‌شوند که در مرکز آن، قسم‌ها و تعهدات سنگینی نهفته است. در دنیای وستروس، وفاداری به سوگند و رعایت اصول اخلاقی از مهم‌ترین ارزش‌هاست و قسم‌هایی که شوالیه‌ها می‌خورند نشانه‌ای از عزت و احترام بی‌چون‌وچرای آن‌ها به شمار می‌رود. اما گاهی عشق و عواطف، مسیری متفاوت را برای آن‌ها رقم می‌زند.

 

کریستون کول و جیمی لنیستر هر دو، به خاطر عشق، قسم‌هایی را که به عنوان شوالیه خورده بودند می‌شکنند. کریستون به‌خاطر احساسات عمیق خود نسبت به رینیرا تارگرین، مسیری تاریک و پرمخاطره را در پیش می‌گیرد در حالی که جیمی نیز به عشق ممنوعه‌اش به سرسی لنیستر (خواهر خود)  وفادار می‌ماند و حتی به خاطر او دست به خیانت و قتل نیز دست می‌زند. در نهایت، این انتخاب‌های احساسی و شخصی، هر دو شخصیت را به نقطه‌ای می‌رساند که مسیر زندگی و اعتبار آن‌ها برای همیشه تغییر می‌کند.

 

کریستون که به‌عنوان یک شوالیه گارد پادشاهی مسئولیت محافظت و وفاداری را بر دوش دارد با وسوسه عشق به رینیرا، دچار تناقض شخصیتی می‌شود. از سوی دیگر، جیمی لنیستر نه تنها با سرسی رابطه‌ای ممنوعه دارد؛ بلکه حتی به قتل پادشاه دیوانه دست می‌زند؛ کسی که سوگند خورده بود از او محافظت کند. این اقدام جیمی در نهایت او را به لقب شاه‌کش ملقب می‌کند. لقبی که اعتبار و احترام او را در میان مردم از بین می‌برد و شخصیت او را به طور کلی تغییر می‌دهد.

۹. آلیسنت‌ های‌تاور و سرسی لنیستر

5

آلیسنت های‌تاور در کتاب آتش و خون، به‌شکلی بسیار بی‌رحم و جاه‌طلب به تصویر کشیده شده است، به‌طوری که شباهت او به سرسی لنیستر غیرقابل‌ انکار است. اما در سریال خاندان اژدها تصویری متفاوت و همدلانه‌تر از او به نمایش می‌گذارد به‌گونه‌ای که مخاطبان می‌توانند احساسات و انگیزه‌هایش را بهتر درک کنند. با این‌ حال، لحظاتی در فصل اول سریال هست که آلیسنت کینه و جاه‌طلبی خاصی را به نمایش می‌گذارد که یادآور سرسی است.

شباهت‌های میان آلیسنت و سرسی از چندین جهت قابل‌ توجه است. هر دوی آن‌ها در سنین جوانی وارد ازدواج‌های سلطنتی شدند و مجبور بودند کنار پادشاهان پیر زندگی کنند که آن‌ها را به‌عنوان مهره‌ای در سیاست‌های خود می‌دید. از طرفی، هر دو زنده ماندند تا شاهد مرگ همسرانشان باشند و پس از آن، زندگی خود را وقف حفظ قدرت برای فرزندانشان کردند. این قدرت‌طلبی بی‌وقفه و تلاش برای حفاظت از نسل خود در دنیای خطرناک وستروس، شباهتی واضح میان آلیسنت و سرسی را نمایان می‌کند.

ماجرا اینجا جالب‌تر می‌شود؛ هر دو پادشاه، یعنی ویسریس و رابرت براتیون، پیش از مرگ تصمیماتی برای جانشینی گرفته بودند که با خواسته‌ی همسرانشان در تضاد بود. ویسریس، آینده وستروس را در وارثی می‌دید که دخترش رینیرا باشد؛ اما آلیسنت، برای حفظ قدرت، تلاش کرد پسرش اگان دوم را به جای او بر تخت بنشاند. به همین ترتیب، رابرت براتیون در آخرین لحظات، ند استارک را به‌عنوان محافظ قلمرو انتخاب کرد تا به‌نوعی ثبات برای تربیت جافری فراهم کند. اما سرسی با اعدام ند و حذف او از میدان، موفق شد جافری را به‌عنوان شاه بعدی معرفی کند و کنترل  قدرت را در دست بگیرد.

۸. اگان تارگرین و جفری براتیون

6

فرزند‌های سرسی و آلیسنت نیز شباهت‌های بسیاری باهم دارند. جافری براتیون به عنوان یکی از منفورترین شرورهای تاریخ تلویزیون شناخته می‌شود و بسیاری او را یکی از بد جنس‌ترین شخصیت‌های بازی تاج و تخت می‌دانند. او فردی کاملا نامناسب برای قدرت و حاکمیت بر وستروس است؛ زیرا نه تنها نابالغ و بی‌ثبات است، بلکه به طرز بی‌رحمانه‌ای سادیستی و به معنی واقعی کلمه شرور است.

اگان تارگرین در سریال خاندان اژدها به شخصیت جافری شباهت دارد؛ اما در فصل دوم سعی شده تا او کمی او را خوش دل نشان دهند. با این حال، اگان دوم هنوز به نوعی پادشاهی تبدیل شده که به تایید مداوم از جانب اطرافیانش نیاز دارد، در بحث‌های سیاسی و جنگی زود خسته می‌شود و مهم‌تر از همه، سابقه‌ای در بدرفتاری با زنان به شیوه‌هایی بسیار ناپسند و نفرت انگیز دارد.

با همه‌ی این، تفاوت‌های مهمی نیز میان این دو شخصیت وجود دارد. اگون دوم عشق و علاقه واقعی به فرزندان خود نشان می‌دهد، به نظر می‌رسد که به مردم عادی وستروس توجه دارد و برخلاف جافری، حاضر است در میدان نبرد نیز خطر کند و بجنگد. این‌ها ویژگی‌هایی هستند که برای جافری غیرقابل تصور است و باعث می‌شود اگان دوم نسبت به جافری شخصیتی پیچیده‌تر و انسانی‌تر به نظر برسد.

۷. اتو های‌تاور و تایوین لنیستر

7

اوتو های‌تاور را اغلب تماشاگران ترکیبی از تایوین لنیستر و لیتل‌فینگر می‌دانند. در فصل اول سریال خاندان اژدها، او گاهی نقشی مشابه لیتل‌فینگر ایفا می‌کند؛ چون به‌دنبال این است که دخترش را به تخت سلطنتی بنشاند و از طریق نوه‌هایش، خاندان های‌تاور را بر تخت وستروس ببیند. اما اوتو بیشتر به تایوین شباهت دارد، با این تفاوت که اقتدار و قدرت فرمانروایی تایوین را ندارد. تایوین هرگز اجازه نمی‌داد کسی او را از مقام دست پادشاهی کنار بگذارد، اما اوتو چنین نفوذی را فاقد است.

آنچه اوتو و تایوین را به هم شبیه می‌کند تعهد بی‌حد و مرزشان به بقای خاندانشان است. با این‌که هر دو گاهی در گرداب احساسات گرفتار می‌شوند؛ اما تنها هدفشان حفظ نام و قدرت خانواده‌شان است. برخلاف لیتل‌فینگر که دسیسه‌ها و نقشه‌های تو در تویی برای به‌دست آوردن کامل قدرت در ذهن دارد، اوتو تقریبا به وضوح نیت‌هایش را نشان می‌دهد. حتی در برخی موارد می‌توان گفت که شاید برخی اقداماتش به نفع قلمرو باشد، اما در اعماق، او به شدت برای ارتقای جایگاه خاندان های‌تاور می‌جنگد و برای رسیدن به این هدف، در سیاست‌ورزی و حیله‌گری چیزی کم نمی‌گذارد.

۶. ویسریس تارگرین و رابرت براتیون

8

از لحاظ شخصیت و ظاهر، ویسریس تارگرین و رابرت براتیون بسیار متفاوت هستند؛ یکی مرد جنگ و دیگری پادشاهی که از میدان‌های نبرد به دور مانده است. رابرت، با قدرت و شهرتی که از جنگ‌ها و شورش‌هایی مانند قیام رابرت و شورش گری‌جوی کسب کرده به‌عنوان فرمانروایی معرفی می‌شود که تاج‌وتختش را مدیون شمشیرش است. در سوی دیگر، ویسریس، پادشاهی است که دوران حکومتش را در آرامش و بدون حضور در میدان نبرد گذراند، فرصتی برای اثبات خود نداشت و ترجیح می‌داد از ماجراجویی‌های خونین دور بماند.

با وجود این تفاوت‌ها، داستان‌های آن‌ها به‌طرز شگفت‌انگیزی با یکدیگر هم‌پوشانی دارند. ویسریس و رابرت هر دو به‌عنوان شخصیت‌هایی با نقص‌های زیاد در داستان‌هایشان ظاهر می‌شوند؛ پادشاهانی که بینندگان امیدوارند روزی دست به اقداماتی جسورانه بزنند، اما هرگز به‌خوبی از پس آن برنمی‌آیند. هر دو پادشاهی که شاید اراده خوبی داشتند، اما به دلایل مختلف هرگز آن‌طور که باید وارد عمل نشدند.

این بی‌عملی، مرگشان را به نقطه عطفی برای آشفتگی در قلمروهایشان تبدیل می‌کند؛ جایی که پس از مرگ آن‌ها، دو خاندان طماع و جاه‌طلب، های‌تاورها و لنیسترها، از فرصت استفاده کرده و قدرت را در کینگز لندینگ به دست می‌گیرند. مرگ آن‌ها آغازگر نزاع و آشوبی است که هر دو پادشاهی را به لرزه درمی‌آورد. در نهایت، ویسریس و رابرت پادشاهانی هستند که شاید نیت‌های بزرگی داشتند، اما ناتوانی‌شان در اجرای آن نیت‌ها به سقوط و هرج‌ومرج ختم شد.

۵. میساریا و واریس

9

شباهت‌های میساریا و واریس تنها محدود به نقش آن‌ها به‌عنوان دسیسه‌گرانی زیرک نیست. هر دو در بدو ورود به وستروس هیچ جایگاهی نداشتند و از پایین‌ترین طبقات جامعه وارد این دنیای بزرگ و پیچیده شدند. هر دو آن‌ها اهل شهرهایی در اسوس هستند جایی که دوران کودکی و زندگی ابتدایی‌شان پر از رنج و ستم بود و از همان جا ریشه‌های تلخی و کینه‌شان نسبت به ظلم شکل گرفت.

واریس، قربانی جادوگری شیطانی شد که او را در میر اخته کرد، و این رویداد تلخ و دردناک برای همیشه زندگی‌اش را تغییر داد و او را از مردانگی محرم کرد. در همین حال، میساریا هم زخم و جراحتی بر پیکرش از دوران گذشته با خود به یادگار دارد، زخمی که از خشونت پدرش به او وارد شده و همیشه به او یادآوری می‌کند که چطور باید برای بقا مبارزه کند.

این دو شخصیت، از زخم‌های گذشته و تجربیات تلخ خود درس‌هایی آموختند که به آن‌ها کمک کرد تا در مسیر بقای خودشان به قهرمانانی برای مردم عادی بدل شوند و مهارت‌های بقا و دسیسه‌گری را در کینگز لندینگ به‌کار گیرند. با استفاده از این مهارت‌ها، میساریا و واریس به تدریج جایگاه‌هایی حیاتی برای خود ساختند و نقشی مهم در ساختار اطلاعاتی و سیاسی شهر به دست آوردند، طوری که پادشاهان و نجیب‌زادگان نیز نمی‌توانستند از توانایی‌های آن‌ها چشم‌پوشی کنند.

۴. جیسریس ولاریون و جان اسنو

10

در سریال خاندان اژدها، جیسریس ولاریون با چهره‌ای شبیه به جان اسنو از بازی تاج و تخت، با موهای فر و درخشان مشابه‌هم هستندو سفرش به دیوار در شمال، بی‌تردید یادآور شخصیت افسانه‌ای جان اسنو است. اما شباهت‌های این دو تنها به ظاهرشان محدود نمی‌شود؛ داستان زندگی آن‌ها در امتداد خطوطی موازی از درد، اشتیاق به اثبات خود، و تمایل به افتخار به هم پیوند خورده است.

جان اسنو، یک وارث حقیقی تاج و تخت تارگرین‌ها در وستروس است؛ اما به تصور دیگران و خود، فرزند نا مشروع ند استارک است. او به‌عنوان فردی بیرون از دایره وارثین مشروع، از حقیقت ریشه‌های خود بی‌خبر است و با این حس طردشدگی بزرگ می‌شود. در سوی دیگر، جیسریس ولاریون نیز به‌عنوان فرزند نامشروع وارث تاج و تخت است اما او به‌عنوان پادشاه آینده هفت پادشاهی به رسمیت شناخته شده با وجود این که خون او از نظر بیولوژیکی حقانیتی ندارد دقیقا برعکس جان اسنو.

این شخصیت‌ها، در عین تفاوت‌ها، هر دو از نظر روحی به هم شبیه هستند. هر دو شخصیت، با بار سنگین این که هیچ‌گاه به اندازه کافی خوب نیستند زندگی می‌کنند و از همان ابتدا برای یافتن جایگاه خود در دنیایی که با آن‌ها به سختی کنار می‌آید، می‌جنگند. جان اسنو که در وینترفل هرگز پذیرفته نشده، در نهایت به نگهبانان شب می‌پیوندد، جایی که می‌تواند معنای جدیدی برای خود و زندگی‌اش بیابد و با فداکاری‌هایش نشان دهد که جایگاهش بیش از یک فرزند نامشروع ساده است.

۳. آلیس ریورز و ملیساندره

11

در فصل دوم سریال خاندان اژدها، آلیس ریورز با ورود شگفت‌انگیز و حضوری خیره کننده به داستان، فضایی اسرارآمیز و جادویی به سریال بخشیده است که بی‌شک مخاطبان را به یاد ملسیاندره از بازی تاج و تخت می‌اندازد. او با پیشگویی‌های مرموز و نگاهی پرمعنا، نقش محوری‌اش در هدایت دیمون را به سوی سرنوشت پیش‌گویی‌شده او به نمایش می‌گذارد.

تغییراتی که در نسخه تلویزیونی به رویای اگان داده شده شباهت آلیس به ملسیاندره را دوچندان کرده و او را به عنوان راهنمای دیمون در مسیر این تقدیر تاریخی قرار می‌دهد. همان‌طور که ملسیاندره استنیس را از طریق رویاهایش به عنوان نجات‌دهنده شب طولانی می‌بیند، آلیس نیز دیمون را قهرمانی می‌پندارد که باید نقشی کلیدی در تحقق رویای اگان ایفا کند.

در خط داستانی هارن‌هال در این فصل، آلیس با صبر و زیرکی، دیمون را با تصاویر و رویاها به سمت بازگشت به نزد رینیرا هدایت می‌کند. دیمون، زمانی که بالاخره عمق رویای اگان را درک می‌کند متوجه می‌شود که باید وفاداری‌اش را به همسرش اعلام کرده و در پیروزی او در جنگ سهم داشته باشد. برخلاف پیشگویی‌های مبهم و ناپایدار ملسیاندره که تصویری واضح از آینده به او نشان نمی‌داد آلیس با وضوح بیشتری دیمون را در مسیر تحقق این رویا هدایت می‌کند و نقش یک مشاور با اراده و اسرارآمیز را برای او ایفا می‌کند.

۲. لریس استرانگ و لیتل فینگر

12

شخصیت لیتل‌فینگر در بازی تاج و تخت نمونه‌ی کامل یک دسیسه‌گر زیرک است. او مردی است که با هر حرکت خود به دنبال هدفی بلندمدت و نهایی است یعنی نشستن بر تخت آهنین و دست یافتن به قدرت مطلق. برخلاف بسیاری از دیگران در وستروس که به روش‌های جنگی و تسلط مستقیم متوسل می‌شوند، لیتل‌فینگر از طریق نقشه‌چینی و سیاست به قدرت نزدیک می‌شود و همیشه یک قدم جلوتر از رقبای خود قرار می‌گیرد. از همین رو، شخصیت او نمادی از جاه‌طلبی، محاسبه‌گری، و توانایی بی‌رحمانه در بازی تاج و تخت است.

در سریال خاندان اژدها لریس استرانگ نیز شباهت‌هایی با لیتل‌فینگر دارد؛ اما به نظر نمی‌رسد که همان انگیزه‌ی بلندپروازانه‌ی نشستن بر تخت آهنین را داشته باشد. با این وجود، او در میان کاراکترهای این سریال به فردی باهوش و  سیاست‌مدار است. لریس در واقع به‌طور دقیق به نظارت و دسیسه‌چینی‌های کوچکی که جایگاهش را در قدرت تثبیت کنند، می‌پردازد. او نقشه‌های پیچیده‌اش را به شیوه‌ای دقیق و ماهرانه اجرا می‌کند، اما به نوعی آرام‌تر و کمتر جاه‌طلب به نظر می‌رسد.

۱ . رینیرا تارگرین و دنریس تارگرین

13

از همان ابتدای خاندان اژدها که رینیرا را بر اژدهایش نشان داده می‌شود آشکار است که این شخصیت با هدف بازآفرینی شکوهمند افسانه‌ای دنریس تارگرین خلق شده است. همان‌طور که دنریس طی هشت فصل از بازی تاج و تخت به نماد قدرت و استقلال تبدیل شد رینیرا نیز با شروع داستانش، به قهرمانی تبدیل می‌شود که تماشاگران را شیفته خود می‌کند. این شباهت‌ها نه تنها در رفتار و شخصیت این دو زن، بلکه در نحوه مقابله آن‌ها با جامعه مردسالار اطرافشان نیز به‌وضوح دیده می‌شود.

رینیرا، مانند دنریس، زنی است که در برابر نابرابری‌های جامعه می‌ایستد و در تلاش است تا نقش‌های سنتی جنسیتی را از میان بردارد و خود را به عنوان یک رهبر حقیقی مطرح کند. در همین حال، دنریس تارگرین به یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های تاریخ تلویزیون تبدیل شد. داستان او از یک دختر بی‌پناه تا زنی توانمند و بانفوذ که به دنبال عدالت و آزادی است، دل‌های بسیاری را به خود جلب کرد.

دنریس در طول سفر خود، نه تنها با توطئه‌های سیاسی و جنگ‌های خونین مواجه می‌شود، بلکه با خودش نیز به مبارزه برمی‌خیزد. او قوی و بی‌رحم است، اما همزمان مهربانی و دلسوزی خاص خود را نیز دارد؛ این تضاد در شخصیت او، دنریس را به یکی از جذاب‌ترین کاراکترها در بازی تاج و تخت تبدیل کرده است.