- سبک زندگی, فرهنگی

4راهکار ویژه نه گفتن !

نه گفتن به کودکان یعنی حد و مرزهای مشخصی را تعیین می کنید. یعنی به آنها می فهمانید چه کارهایی را اجازه دارند انجام دهند و چه کارهایی را نمی توانند انجام دهند و براساس همین حد و مرزها انتظارات شان شکل می گیرد.

 

4 راهکار ویژه برای نه گفتن

راهکار ویژه شماره 1: مصمم باشید

شما به طور اجتناب ناپذیری با افرادی روبرو می شوید که حاضر نیستند جواب “نه” بشنوند. هنگامی که درخواست شان را رد می کنید، اصرار می کنند. آنها می کوشند با زبان بازی درخواست شان را بپذیرید. ممکن است به ترفندهای احساسی دست بزنند یا حتی شما را بترسانند تا مجبور شوید کمکشان کنید.

اول این که بدانید شما نمی توانید مسئول رفتار دیگران باشید. اگر شخصی پس از این که درخواستش را رد کردید، باز هم اصرار کرد، به خود یادآور شوید که اصرار این فرد ربطی به حق انتخاب های شما ندارد. خصلت بعضی از آدم ها این است که حرف شان را تحمیل کنند.

دوم این که اگر در تصمیمتان مردد باشید، احتمالاً فردی که تحمیل کار است، متوجه می شود و اصرار بیشتری می کند. آن فرد متوجه می شود که راهی وجود دارد و مصمم می شود از این حالت شما استفاده کند.

بنا به همین دلایل، اگر تصمیم گرفتید درخواستی را رد کنید، باید نسبت به تصمیم تان راسخ باشید. اگر بنا به دلایل درستی تصمیم خود را می گیرید، نباید تردید به دل راه دهید.

هنگامی که طرف مقابل می خواهد حرفش را تحمیل کند و شما هم می خواهید سر حرفتان باقی بمانید، یکی از راهها این است که متوجه ی تحمیل کردن او شوید.

به عنوان مثال ممکن است بگویید:

«شارون ، میدونم از نه گفتن بدت میاد و دوست داری اصرار کنی . اما امکان نداره تصمیمم رو عوض کنم.»

راهکار دیگر این است که از او سؤالات کنایه داری بپرسید تا مجبور شود درخواستش را توجیه کند. مثلاً می توانید بپرسید:

«از کس دیگه ای هم کمک خواستی؟»
یا :
« چون اصلاً توی این کار مهارت ندارم، برای کمک توی این کار آدم مناسبی نیستم. آیا از کارل یا ژانت که توی این کار تخصص دارن، کمک خواستی؟»

گاهی اوقات حتی بعد از این که کاملاً شفاف مشخص می کنید که درخواست طرف مقابل را رد کرده اید و در این کار مصمم هستید، بازهم اصرار می کند. ممکن است این فرد بکوشد با شما بحث کند. حتی ممکن است دلیل بیاورد که چرا درخواستش را رد کرده اید.

در چنین مواردی، باید جسارت به خرج دهید. از عقب نشینی نترسید. به عنوان مثال، ممکن است پاسخ دهید:

« گوش کن سام. راستش رو بخوای من نمیتونم توی این کار کمکت کنم. و مطمئن باش امکان نداره تصمیم خودم رو عوض کنم.»

شما نباید از چنین پاسخی احساس گناه کنید. اصلاً پاسخ بی ادبانه ای نیست. شما فقط رک و بی پرده هستید و به طرف مقابل می گویید که تلاش هایش برای وادار کردن شما جهت تغییر تصمیمتان بی فایده است.

ممکن است درخواست کننده از صراحت لهجه شما متعجب شود. به خاطر داشته باشید که این حالت او بازتاب درست یا نادرست بودن تصمیم شما نیست. فقط یک واکنش است و شما هیچ کنترل و تسلطی برآن ندارید.

هنگامی که درخواستی را رد می کنید، مصمم بودن تان مزایای ویژه ای دارد. اگر این کار را مدام انجام دهید، اطرافیان به تدریج متوجه می شوند که نمی توانند کنترل تان کنند، شما را بترسانند یا تحت فشار قرار دهند تا تصمیم تان را تغییر بدهید.

راهکار ویژه شماره 2: مؤدب باشید

هنگامی که درخواست کننده پررو و طلبکار می شود، مؤدب بودن کار دشواری است. اگر نشان دهید فرمانبرداری بی چون و چرا نیستید، می توانید با محبت پاسخ او را بدهید. سرکوب کردن چنین حسی بسیار دشوار است. اما این که برداشت دیگران را نسبت به خودتان مدیریت کنید، کار مهمی است. اگر گستاخانه و به دور از ادب پاسخ دهید، ممکن است به کارتان لطمه بزنید و یا به روابط دوستانه تان خدشه دار وارد کنید.

به عنوان مثال، فرض کنید به درخواست یکی از همکارانتان که از شما کمک خواسته بی ادبانه پاسخ می دهید. آن شخص ممکن است شما را فردی غیرحرفه ای تصور کند و نظرش را با سایر کارکنان محل کارتان درمیان بگذارد.

تصور کنید یکی از اقوام شما را به یک میهمانی دعوت می کند و شما هم باگوشه و کنایه دعوتش را رد می کنید. کم ترین پیامد ممکن این است که احساساتش جریحه دار شود. در ضمن در نظر بگیرید که ممکن است این رفتار شما را با آب و تاب بیشتری برای دیگر اعضای فامیل تعریف کند.

فرض کنید یکی از دوستان شما می خواهد در اسباب کشی کمکش کنید. شما از چنین درخواست هایی بدتان می آید چون ازاین کارها خوشتان نمی آید. با عصبانیت واکنش نشان می دهید و با لحنی بی ادبانه و غیرمحترمانه درخواستش را رد می کنید. بدون تردید این کار شما روی دوستی تان تأثیر می گذارد (دست کم تا زمانی که عذرخواهی نکنید).

شما در عین حال می توانید جسور و صمیمی باشید. خصیصه اول (جسارت) به درخواست کننده نشان می دهد که شما در تصمیمتان ثابت قدم هستید. دومین خصیصه (صمیمیت) احترام تان را نسبت به او نشان می دهد که این حالت از واکنش خصم آمیز احتمالی طرف مقابل می کاهد.

علاوه بر این، صمیمی بودن نشان میدهد که شما به خودتان تسلط دارید و مستعد نیستید از کوره در بروید. در واقع حالت وقار و متانتتان را حفظ می کنید و جای هیچ خطا و اشتباهی را باقی نمی گذارید. به عنوان مثال ممکن است بگویید:

« ممنونم که ازم کمک خواستی. متشکرم که بهم اعتماد داری. اما واقعیت اینه که تا ساعت چهار و نیم عصر درگیرم. می تونی اون موقع باهام یه هماهنگی داشته باشی؟»

این روش هرگونه تنش را کاهش می دهد و به این ترتیب از هرگونه عکس العمل ناهنجار می کاهد. شما با روی گشاده تان، متانت و ادب خود را نشان می دهید. و وقتی از او می خواهید کمی دیرتر با او هماهنگی داشته باشید؛ یعنی زمانی که وقت آزاد دارید، به او نشان می دهید که اگر فرصت پیدا کنید تمایل دارید کمکش کنید.

هنگامی که به شخصی “نه” می گویید، صمیمیت و جسارت دست به دست هم میدهند و کارساز می شوند. شما درمی یابید که صمیمیت موجب می شود دیگران شما را فردی محترم، دلسوز و مؤدب بدانند. به این ترتیب، این ویژگی ها آنها را ترغیب می کند تا به پاسخ منفی تان احترام بگذارند.

نه گفتن را بیاموزید (قسمت 4)

راهکار ویژه شماره 3: مبارزه با ترس از دست دادن

ترس از دست دادن بسیاری از ما را تحریک می کند تا حتی هنگامی که زمان، نیرو یا پول کافی در اختیار نداریم با رضایت هرچه تمام تر پاسخ مثبت بدهیم. این احتمال را در نظر میگیریم که ممکن است فرصتی از چنگ مان برود. به همین دلیل هنگامی که می دانیم باید نه بگوییم، پاسخ مثبت میدهیم.

به عنوان مثال، دعوت رفتن به یک میهمانی را تنها به این دلیل می پذیریم که می خواهیم با شخصی که در آنجا حضور دارد، ملاقات کنیم. شانس این که این شخص در آنجا باشد کم است اما نمی خواهیم به هیچ عنوان فرصت ملاقات با او را از دست بدهیم. یا انجام پروژه بزرگی را در محل کارمان قبول می کنیم چون فکر می کنیم ممکن است این کار ترفیعی را نصیب مان کند. در واقع، احتمال این که چنین اتفاقی بیفتد بسیار کم است. اما پاسخ مثبت می دهیم چون نمی خواهیم کوچک ترین شانسی را از دست بدهیم.

طبق نظر روانشناسان، ترس از دست دادن آن قدر جدی است که موجب نگرانی بسیاری از مردم می شود. حتی ممکن است موجب رفتارهای اجباری شود؛ مانند چک کردن هرچند دقیقه یک بار ایمیل یا پیام های فیس بوک.

بسیاری از ما به نوعی با ترس از دست دادن در کشمکش هستیم. مهم ترین موضوع این است که این ترس موجب می شود به سرعت و بدون این که در نظر بگیریم آیا کاری که قرار است انجام دهیم درست است یا خیر، پاسخ مثبت دهیم .

به عنوان مثال، فرض کنید فرصت دارید تا پروژه جدیدی را در ارتباط با کارتان مدیریت کنید. از این رو تمایل دارید پاسخ مثبت دهید چون ممکن است شانس این را پیدا کنید که وضعیت شغلی تان را بهبود بخشید. اما ممکن است هزینه های پنهانی در ارتباط با مدیریت این پروژه وجود داشته باشند.

به عنوان مثال، ممکن است پاسخ مثبت تان به این کار موجب شود به افراد دیگری که ممکن است پیشنهادات کاری بهتری داشته باشند، نه بگویید.

در ضمن توجه کنید در حال حاضر موظف به انجام چه کارهای دیگری هستید. آیا زمان کافی برای انجام پروژه دیگری را دارید؟ اگر ندارید، احتمالاً پذیرش این پروژه اثر منفی و ناخوشایندی بر روی مسئولیت های جاری تان خواهد داشت. پشت گوش انداختن وظایف و انجام کاری که عاقبتش نامعلوم است، احتمالاً به حرفه تان ضرر می رساند تا سود.

به این مطلب توجه کنید که آیا حس از دست دادن موجب می شود که وقتی بهتر است نه بگویید، پاسخ مثبت می دهید؟ اگر این طور است، باید تمرین کنید تا بر خودتان کنترل داشته باشید.

این کار نیاز به زمان و صبر دارد و شاید هم باید کمی شهامت با آن همراه کنید. دفعه بعد که به طور غریزی می خواهید به پیشنهاد، درخواست یا دعوتی پاسخ مثبت دهید، صبر کنید. لحظه ای به خود فرصت دهید تا در موردش فکر کنید. آیا دوست دارید پاسخ مثبت دهید چون احتمال زیادی وجود دارد که انجام آن کار به سود شما باشد؟ یا این که پاسخ مثبت تان فقط برای این است که می ترسید فرصتی را از دست بدهید؟

درست است که بسیاری از فرصت ها به نظرتان خوب می آیند اما ممکن است زمان و نیروی تان به هدر می رود. احتمالاً شما این مسئله را تجربه کرده اید. هنگامی که فرصت طلب درون تان قد عَلَم می کند، حتی اگر پاسخ منفی تان به این معنا باشد که ممکن است موقعیتی را از دست بدهید، شهامت داشته باشید نه بگویید.

انجام این کار در ابتدا دشوار است؛ به خصوص اگر بترسید که مبادا فرصتی را از دست خواهید داد. اما مطمئن باشید که با گذشت زمان و ممارست مداوم برای تان راحت تر می شود. و هنگامی که ترس از دست دادن را با موفقیت مهار کردید، متوجه می شوید درخواست هایی را که دمار از روزگارتان در خواهند آورد، راحت تر رد می کنید.

راهکار ویژه شمارۀ 4: بر اساس طبقه بندی نه بگویید

آیا مدام درخواست های خاصی از شما می شود؟ وقتی با آنها روبرو می شوید، آیا تمایل اولیه تان این است که آنها را رد کنید؟ اگر چنین است، این راهکار به میزان قابل ملاحظه ای در وقت شما صرفه جویی می کند. در ضمن مانع خشم و عصبانیت طرف مقابل می شود زیرا او رد درخواستش را به حساب غرض ورزی شما نمی گذارد. نحوه عملکرد این راهکار چنین است:

فرض کنید همکارانتان مدام از شما می خواهند تا در پروژه هایی که مربوط به حسابداری است کمک شان کنید. چنین پروژه هایی دور از دامنه مسئولیت های کاری شماست. اما همکاران تان می دانند که درس اصلی تان در کالج، حسابداری بوده است و از این رو دانش تان در این رابطه زیاد است.

مشکل اینجاست که آنقدر از شما کمک می خواهند که برآورده کردن این درخواست ها مانع می شود تا به مسئولیت های کاری خود بپردازید.

یک راه حل این است که تصمیم بگیرید دیگر به همکارانتان در رابطه با کارهای حسابداری کمک نکنید. شما تصمیم می گیرید از انجام این گروه از درخواست ها امتناع کنید. با گذشت زمان، همکارانتان متوجه تصمیم تان خواهند شد و به تدریج از شخص دیگری کمک می خواهند.

این راهکار تنها مناسب محیط کار نیست. حتی در زندگی شخصی تان نیز مؤثر است. من از آن استفاده کرده ام.

زندگی گذشته ام را به عنوان یک “مردم شادکن” به خاطر بیاورید. به یاد بیاورید که در دوران تحصیلم در کالج، من کسی بودم که به دیگران برای اسباب کشی ها کمک می کردم. صاحب یک وانت باری بودم و دوست داشتم به هردرخواستی پاسخ مثبت بدهم. این دو عامل موجب شده بود من بهترین گزینه برای این کار بشوم.

با این حال، در برهه ای از زمان تمایلم به انجام این کار از بین رفت. به تدریج احساس کردم زندگی ام وقف این کار شده است. از این رو دیگر درخواست دیگران را برای اسباب کشی قبول نکردم. هرگاه از من درخواست کمک می شد، به سادگی پاسخ می دادم: «من دیگه برای اسباب کشی به کسی کمک نمی کنم.»
زیاد طول نکشید که دیگران از این درخواست دست کشیدند. و مهم تر این که هیچ یک از دوستان واقعی ام را از دست ندادم. در ضمن سوژه تحقیر یا تمسخر دیگران نشدم. فقط خیلی ساده و بی دردسر، از پذیرفتن چنین درخواستی امتناع کردم.

در ضمن شما می توانید در ساعات خاصی از روز درخواست دیگران را رد کنید. حالا برمیگردیم به مثالی که پیش تر زده بودم. فرض کنید شما مایلید همچنان به همکارانتان در رابطه با پروژه هایی که مربوط به حسابداری می شود، کمک کنید. اما تصمیم می گیرید هردرخواستی را که مابین 9 صبح تا ۱۲ ظهر است و بیشترین کارایی را در این ساعات دارید، رد کنید. یا ممکن است تصمیم بگیرید تمام درخواست هایی را که بیش از نیم ساعت وقت تان را در طول هفته کاری می گیرد، رد کنید.

به عنوان مثال ممکن است تمایل داشته باشید تا به دوستتان کمک کنید چندتایی از وسایلش را یرای اسباب کشی بسته بندی کنید. اما تمایل ندارید آن بسته ها را به منزل جدیدش که دو ساعت با آن جا فاصله دارد، ببرید.

وقتی به تدریج درخواست هایی را که حالت خاصی دارند رد می کنید، انتظارات دیگران را تغییر می دهید. همکاران، دوستان و اعضای خانواده تان کم کم متوجه می شوند که شما همیشه چنین درخواست هایی را رد خواهید کرد و آنها هم از چنین درخواست هایی دست می کشند.

در ضمن این راهکار روند “نه گفتن” شما را ساده تر خواهد کرد. دیگر نیازی نیست هردرخواستی را به طور منفرد مورد نظر قرار دهید. اگر آن درخواست با آن چه برای کمک کردن برای خود الگو قرار داده اید در تناقض باشد (به عنوان مثال کمک تان بیشتر از نیم ساعت از وقتتان را بگیرد)، خود به خود آن را رد خواهید کرد و دیگر کسانی که از شما کمک می خواهند تا وقت، توجه، پول یا کمک تان را در اختیارشان بگذارید، فکر نمی کنند که رد درخواست شان جنبه غرض ورزی داشته است. به علاوه، شما درخواست خاصی را رد می کنید نه خود درخواست کننده را.

به درخواست هایی فکر می کنید که مدام در منزل یا محیط کار از شما می شوند. اگر این درخواست ها وقت و زمان شما را بیش از حد می گیرند، سعی کنید آن هایی را که بیشتر از همه وقت گیر هستند، طبقه بندی کنید. بعد تصمیم بگیرید درخواست هایی را که مربوط به چنین طبقه ای هستند، کلاً رد کنید.

به این ترتیب متعجب خواهید شد که به سادگی می توانید بدون احساس گناه از این روش استفاده کنید و “نه بگویید”.

 

 

منبع:newslaw.net

دیدگاهتان را بنویسید