- فرهنگی

نگاهی به قصه مردمان چهارباغ

«چهارباغ را باید مظهر مدرنیسم در شهر اصفهان دانست. چهارباغ خیابانی بود که مردم در آن از نو خود را پیدا می‌کردند و به دنبال خدمات و جنس‌های مدرن می‌رفتند. این خیابان، تاریخ گسترده‌ای دارد و می‌توان انواع داستان، ناداستان و روایت‌ها را در باب آن نوشت.»

این بخشی از دیدگاه نویسندگان معاصری است که دربارۀ چهارباغ نوشته‌اند، خیابانی که قرن‌ها از زندگیِ پرشگفت در آن می‌گذرد؛ خیابانی پوینده و پایدار که شکوهمندی‌اش، کاستی‌هایش و هرچه از تلخی و شیرینی در تاریخ پهناورش یافتنی است، به داستان زندگانی رهگذران و آدم‌ها و مردمانش نیز وارد شده است. کم نیستند نویسندگانی که جهانِ این خیابان را به دنیای نوشته‌های خود راه بدهند و از خاطرات و داستان‌هایشان دربارۀ چهارباغ بنویسند.

یکی از این اهالی قلم، علی خدایی است که با «آدم‌های چهارباغ» میان تاریخ این خیابان و قلمرو ادبیات داستانی پلی زیبا و مستحکم می‌زند. همین اثر خدایی، انگیزه‌ای می‌شود تا مهرداد خورسندی نیز در نخستین کتاب داستانی‌اش، حکایت چهارباغ را از نگاهی نو روایت کند و نامش را هم «قصۀ مردمان چهارباغ» بگذارد. با نظر به اهمیت این خیابان پر رمزوراز در ادبیات داستانی اصفهان و البته ایران‌زمین، ایسنا با هر دو نویسنده گفت‌وگو کرده که در ادامۀ می‌خوانید.

 

آدم‌های سازمان آب و فاضلاب

مهرداد خورسندی، نویسندۀ کتاب «قصۀ مردمان چهارباغ» در خصوص جهان پرقصه، رازناک و خاطره‌انگیز چهارباغ بیان کرد: چهارباغ خیابانی درخور اعتناست که بخشی از حافظۀ جمعی ما ایرانیان و مخصوصاً مردم اصفهان را شکل می‌دهد. حتی می‌توان گفت چهارباغ، خیابانی بین‌المللی است و باید از این منظر به آن نگاه کرد. هرکس یک بار در این خیابان قدم زده و گشت‌وگذاری کرده است، می‌تواند روزها از جاذبه و صمیمت و صفای این خیابان تعریف کند.

این کارشناس رسانه با تأکید بر این که در دنیای خاطره‌نویسی و تاریخ‌نگاری، خیابان چهارباغ حائز اهمیت و منابعی متعدد و غنی دربارۀ آن یافتنی است، چنین اظهار کرد: در کنار تاریخ‌ها و خاطرات، یک اثر داستانیِ خواندنی هم داریم که اواخر دهۀ ۹۰ شمسی منتشر شد. «آدم‌های چهارباغ» همان کتاب داستان محسوب می‌شود که نامش آشناست. علی خدایی در این کتاب با مهارت و زیبایی گرد زمانه را از چهرۀ آدم‌های چهارباغ کنار می‌زند. شخصیت‌ها و اتفاقات کوچک و بزرگی در کتاب «آدم‌های چهارباغ» جان می‌گیرند که بسیار ارزشمند است. این آدم‌ها از معروف‌ترین تا کوچه‌بازاری‌ و گمنام‌ترینشان ما را و به‌خصوص جوانان شهر را با گوشه‌هایی از تاریخ این مکان دلنشین آشنا می‌کنند. برای نسل‌های قدیمی‌تر نیز تجدید خاطره است.

او ادامه داد: من وقتی این کتاب را خواندم، لذت بردم و برایم ستودنی بود که خدایی، دست به خلق چنین اثری زده و من به اندیشه و قلم نگارنده‌اش غبطه خوردم. از همان زمان گفتم ای‌کاش «آدم‌های چهارباغ» بیشتری داشتیم تا داستان‌های این خیابان پرماجرا در تاریخ ادبیات اصفهان و ایران ماندگار شود. هرکس بر اساس تجربیات خودش جهان چهارباغ را به دنیای محبوب ادبیات و داستان وارد کند.

خورسندی که خود پس از علی خدایی در نگارش داستان آدم‌های چهارباغ پیشگام شده است و امید دارد دیگران هم ادامه دهند، شرح داد: من نیز کوشیدم از نگاه خودم و تحت‌تأثیر شغلم در شرکت آب و فاضلاب اصفهان به قلمرو گستردۀ چهارباغ پا بگذارم. درواقع، بارقه‌های نگارش یک اثر دربارۀ چهارباغ به همان «آدم‌های چهارباغ» خدایی برمی‌گردد.

این پژوشگر تاریخ شفاهی افزود: پیش از صحبت دربارۀ کتاب داستانم با عنوان «قصۀ مردمان چهارباغ» باید کمی از اثر پژوهشی‌ام بگویم که کاری مشترک با عبدالمهدی رجایی است. این کتاب که در سال ۱۳۹۹ چاپ شد، «تاریخ آب و فاضلاب اصفهان» نام دارد و در نوع خود بی‌نظیر است. کمتر سازمان این‌چنینی را می‌توان یافت که ۶۰۰ صفحه تاریخ مکتوب داشته باشد. این کتاب برآمده از مطالعۀ دقیق اسناد مختلف و همچنین ساعت‌ها گفت‌وگوی هدفمند با پیشکسوتان این عرصه اعم از زن و مرد است. این مصاحبه‌شوندگان در حوزه‌های مختلف سیاسی یا فرهنگی سالیان دراز نقش‌آفرینی کرده‌اند.

 

خانۀ نزدیک «سینما چهارباغ» 

او با تأکید بر این نکته که بن‌مایه‌های «قصۀ مردمان چهارباغ» برگرفته از داده‌های مستند «تاریخ آب و فاضلاب اصفهان» است، خاطرنشان کرد: پیدایی کتاب داستانم با بهره‌مندی از داده‌های «تاریخ آب و فاضلاب اصفهان» به این موضوع برمی‌گردد که بنیان آن سازمان در شهر از همین خیابان چهارباغ آغاز شد. اگر دقیق‌تر بخواهم بگویم داستان آب و فاضلاب اصفهان در خانه‌ای استیجاری در کوچۀ نبش «سینما چهارباغ» پدید می‌آید.

خورسندی با نظر به آغاز داستانش توضیح داد: «قصۀ مردمان چهارباغ» از روزی شروع می‌شود که نخست‌وزیر آن سال‌های کشور، یعنی امیرعباس هویدا و دیگر مقامات برای افتتاح شیرهای فشاری در روبه‌روی مسجدجامع عباسی یا مسجد شاه به اصفهان می‌آیند. در همین مراسم، مردی جوان حدوداً ۳۵ساله که ابلاغی هم از طرف دولت به همراه دارد، حضور پیدا می‌کند. این شخص کسی جز امیرسعید موسوی حجازی نیست. او سازمان آب و فاضلاب اصفهان را در خرداد ۱۳۴۵ تأسیس می‌کند و نخستین رئیس آن می‌شود. در همان خانۀ نزدیک «سینما چهارباغ» سازمان را برپا و کارمند هم استخدام می‌کند. کتاب من با تولد همین سازمان به کوشش این جوان آغاز می‌شود و تاریخ آن در ۳۳ داستان و هر بار از یک جنبه روی کاغذ می‌آید. این داستان‌ها تا سال ۱۳۵۶ که موسوی حجازی معاون آب وزارت نیروی ایران شد، ادامه می‌باید.

این نویسنده دربارۀ اولین مجموعه‌داستان خود که پیوندی ناگسستنی با خیابان تاریخی و دلپذیر چهارباغ دارد، اظهار کرد: شخصیت‌های داستانی این کتاب الهام‌یافته از آدم‌هایی است که در تاریخ یادشده به هر طریقی در سازمان آب و فاضلاب کار می‌کردند یا به هر مناسبتی با این سازمان مرتبط می‌شوند. گاهی به مناسبتی خاص یا به‌مقتضای حال‌وهوای داستان شخصیت‌های فرهنگی و اجتماعی و مذهبی اصفهان نیز به دل این داستان‌ها راه پیدا می‌کنند. امیرقلی امینی، رضا ارحام صدر، حسین غزالی اصفهانی، رضا جهانگیری و سلطان العلما از آن جمله‌اند.

این داستان‌نویس از زاویه‎‌ای دیگر نیز به مجموعه‌داستانش نگاه کرد و گفت: وقتی «قصۀ مردمان چهارباغ» را در دست می‌گیریم، هم‌زمان با واردشدن به ادارۀ آب و فاضلاب شهر، با توجه به تحولات شهری اصفهان و توسعه‌اش در آن تاریخ، با سرگذشت شماری دیگر از نهادها و سازمان‌های تازه‌تأسیس نیز آشنا می‌شویم. برای نمونه در داستانی بر تاریخ جمعیت شیر و خورشید اصفهان گذر می‌کنیم و اصلاً می‌خوانیم که مؤسس آن در اصفهان چه کسی بوده است. البته نباید فراموش کرد که این کتابِ داستان است و ضمن اثرپذیری از وقایع تاریخی و مستندات دقیق، تخیل هم در آن نقش دارد.

خورسندی یادآور شد: اینجا باید از دوستم میرشمس تشکر کنم، او از روزنامه‌نگاران پیشکسوت شهر ماست. شاید عموم مردم او را نشناسد، اما بزرگان محافل مطبوعاتی ما کاملاً با میرشمس آشنا هستند. او در آن دهه با نام «الف. میم. شمس» در روزنامه‌های مختلف اصفهان مطلب چاپ می‌کرد. میرشمس فعالیت تئاتر هم داشت و در جایگاه یکی از نخستین کارمندان ادارۀ آب و فاضلاب اصفهان استخدام می‌شود. رد او را در بیشتر ماجراهای داستان می‌بینیم. او بارها تجربیات و داستان‌هایش را تعریف کرد و حتی تصاویر و اسناد مختلفی را در اختیارم گذاشت.

این روزنامه‌نگار بیان کرد: موسوی حجازی نیز که عمری با عزت دارد و همچنان در قید حیات‌ است،‌ داستان‌هایم را بازخوانی کرد و نظر و نکته‌های خود را به من گفت. استاد علی خدایی نیز قبل از انتشار، کتاب را خواند و صحبت‌ها و مهر تأیید او بر این اثر بود که امید و انگیزۀ مرا برای چاپ «قصۀ مردمان چهارباغ» دوچندان کرد.

 

چهارباغ که می‌رفتیم…

علی خدایی، نویسندۀ کتاب «آدم‌های چهارباغ» نیز گفت‌وگو دربارۀ خیابان تاریخی و پرداستان چهارباغ را آغاز کرد: خیابان چهارباغ اصفهان را شاید بتوانم با استانبول – نادری تهران در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ شمسی مقایسه کنم. این خیابان مکان محبوبی برای جمع‌شدن دوستداران هنر و آدم‌های اهل نوشتن و سرودن بود. برای جنگ‌زده‌ها نیز جاذبه داشت. مشابه چنین خیابانی در اصفهان هم داریم که همان چهارباغ است. اما میان این دو فرقی اساسی وجود دارد. چهارباغ اصفهان نه در دوران معاصر، بلکه در دورۀ صفویه پایه‌ریزی می‌شود.

نویسندۀ کتاب «آدم‌های چهارباغ» ادامه داد: قدیمی‌ترین نقاشی‌های به‌جای‌مانده از خیابان چهارباغ به زیبایی موقعیت و برخی جزئیات آن را نشان می‌دهند. یک نمونۀ آن نقاشی مدرسۀ چهارباغ است که ما در کنارش قهوه‌خانه‌ می‌بینیم. به جز نقاشی‌ها و عکس‌های متعدد، ما نوشته‌های گوناگونی دربارۀ خیابان چهارباغ داریم. خاطرات الفت در مجلۀ «دانشگاه» و خاطره‌هایی از کسایی نمونۀ آن است. هر خاطره‌ای نکته‌های مخصوص به خودش دارد، مثلاْ الفت روایت می‌کند که در زمان او خیابان برای جوان‌ها جاذبه‌ داشت.

 این چهارباغ‌نویس شهرمان با اشاره به رضا فرخفال که او هم نوشته‌ای دربارۀ این خیابان دارد، گفت: فرخفال سعی می‌کند به این سؤال پاسخ بدهد که چرا چهارباغ مهم است؟ این اهمیت را می‌توان در ظهور مدرنسیم اصفهان در این خیابان دانست. اولین پاساژها و فروشگاه‌های لباس مدرن، هتل‌های جدید، آرایشگاه و پیراشگاه امروزی، خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های مدرن،‌ سینما و نمونه‌های متعدد دیگر همگی در این خیابان پیدا شدند. چرخ خیاطی سینگر که هنوز کنار کتاب‌فروشی آقای سپاهانی نشان آن را می‌بینیم، یکی از نمونه‌های آن مدرنیسم است. چهارباغ را باید مظهر مدرنیسم در شهر اصفهان دانست.

خدایی با تأمل در این نکته که چهارباغ در ذهن و خاطر هم‌سن‌وسال‌های او و مسن‌ترها متفاوت از چهارباغی است که جوان‌های امروز می‌بینند، توضیح داد: وقتی نسل‌های قبل دربارۀ چهارباغ حرف می‌زنند، می‌گویند «چهارباغ که می‌رفتیم… .» مکان محبوبی برای جوان‌ها بود. چهارباغ خیابانی بود که مردم در آن از نو خود را پیدا می‌کردند. به دنبال خدمات و جنس‌های مدرن می‌رفتند.

این نویسنده چهارباغ را محل تلاقی فرهنگ‌های گوناگون نیز دانست و تعریف کرد: خوزستانی‌های آسیب‌دیده از جنگ نیز به این خیابان رو کردند. جذب آن‌ها به چهارباغ مثل هر گروه دیگری، پیامدهای خودش را داشت. برای نمونه، ما اولین فلافلی‌ها را در همین چهارباغ می‌بینیم. در «ناداستان» نوشتاری با عنوان «غذاهای چهارباغ» دارم که در آن به همین موضوع خوراکی‌ها نگاه می‌کنم. راه‌داشتن چهارباغ به رودخانه نیز که پیاده‌روی را دلنشین می‌کرد، در شهرت و کشش این خیابان اثر داشت. بر اساس همین تاریخ گسترده، می‌توان انواع داستان، ناداستان و روایت‌ را در باب چهارباغ نوشت. هرکس می‌تواند چهارباغ خود را پیدا کند.

 

«چهارباغ را باید مظهر مدرنیسم در شهر اصفهان دانست. چهارباغ خیابانی بود که مردم در آن از نو خود را پیدا می‌کردند و به دنبال خدمات و جنس‌های مدرن می‌رفتند. این خیابان، تاریخ گسترده‌ای دارد و می‌توان انواع داستان، ناداستان و روایت‌ها را در باب آن نوشت.»

این بخشی از دیدگاه نویسندگان معاصری است که دربارۀ چهارباغ نوشته‌اند، خیابانی که قرن‌ها از زندگیِ پرشگفت در آن می‌گذرد؛ خیابانی پوینده و پایدار که شکوهمندی‌اش، کاستی‌هایش و هرچه از تلخی و شیرینی در تاریخ پهناورش یافتنی است، به داستان زندگانی رهگذران و آدم‌ها و مردمانش نیز وارد شده است. کم نیستند نویسندگانی که جهانِ این خیابان را به دنیای نوشته‌های خود راه بدهند و از خاطرات و داستان‌هایشان دربارۀ چهارباغ بنویسند.

یکی از این اهالی قلم، علی خدایی است که با «آدم‌های چهارباغ» میان تاریخ این خیابان و قلمرو ادبیات داستانی پلی زیبا و مستحکم می‌زند. همین اثر خدایی، انگیزه‌ای می‌شود تا مهرداد خورسندی نیز در نخستین کتاب داستانی‌اش، حکایت چهارباغ را از نگاهی نو روایت کند و نامش را هم «قصۀ مردمان چهارباغ» بگذارد. با نظر به اهمیت این خیابان پر رمزوراز در ادبیات داستانی اصفهان و البته ایران‌زمین، ایسنا با هر دو نویسنده گفت‌وگو کرده که در ادامۀ می‌خوانید.

 

آدم‌های سازمان آب و فاضلاب

مهرداد خورسندی، نویسندۀ کتاب «قصۀ مردمان چهارباغ» در خصوص جهان پرقصه، رازناک و خاطره‌انگیز چهارباغ بیان کرد: چهارباغ خیابانی درخور اعتناست که بخشی از حافظۀ جمعی ما ایرانیان و مخصوصاً مردم اصفهان را شکل می‌دهد. حتی می‌توان گفت چهارباغ، خیابانی بین‌المللی است و باید از این منظر به آن نگاه کرد. هرکس یک بار در این خیابان قدم زده و گشت‌وگذاری کرده است، می‌تواند روزها از جاذبه و صمیمت و صفای این خیابان تعریف کند.

این کارشناس رسانه با تأکید بر این که در دنیای خاطره‌نویسی و تاریخ‌نگاری، خیابان چهارباغ حائز اهمیت و منابعی متعدد و غنی دربارۀ آن یافتنی است، چنین اظهار کرد: در کنار تاریخ‌ها و خاطرات، یک اثر داستانیِ خواندنی هم داریم که اواخر دهۀ ۹۰ شمسی منتشر شد. «آدم‌های چهارباغ» همان کتاب داستان محسوب می‌شود که نامش آشناست. علی خدایی در این کتاب با مهارت و زیبایی گرد زمانه را از چهرۀ آدم‌های چهارباغ کنار می‌زند. شخصیت‌ها و اتفاقات کوچک و بزرگی در کتاب «آدم‌های چهارباغ» جان می‌گیرند که بسیار ارزشمند است. این آدم‌ها از معروف‌ترین تا کوچه‌بازاری‌ و گمنام‌ترینشان ما را و به‌خصوص جوانان شهر را با گوشه‌هایی از تاریخ این مکان دلنشین آشنا می‌کنند. برای نسل‌های قدیمی‌تر نیز تجدید خاطره است.

او ادامه داد: من وقتی این کتاب را خواندم، لذت بردم و برایم ستودنی بود که خدایی، دست به خلق چنین اثری زده و من به اندیشه و قلم نگارنده‌اش غبطه خوردم. از همان زمان گفتم ای‌کاش «آدم‌های چهارباغ» بیشتری داشتیم تا داستان‌های این خیابان پرماجرا در تاریخ ادبیات اصفهان و ایران ماندگار شود. هرکس بر اساس تجربیات خودش جهان چهارباغ را به دنیای محبوب ادبیات و داستان وارد کند.

خورسندی که خود پس از علی خدایی در نگارش داستان آدم‌های چهارباغ پیشگام شده است و امید دارد دیگران هم ادامه دهند، شرح داد: من نیز کوشیدم از نگاه خودم و تحت‌تأثیر شغلم در شرکت آب و فاضلاب اصفهان به قلمرو گستردۀ چهارباغ پا بگذارم. درواقع، بارقه‌های نگارش یک اثر دربارۀ چهارباغ به همان «آدم‌های چهارباغ» خدایی برمی‌گردد.

این پژوشگر تاریخ شفاهی افزود: پیش از صحبت دربارۀ کتاب داستانم با عنوان «قصۀ مردمان چهارباغ» باید کمی از اثر پژوهشی‌ام بگویم که کاری مشترک با عبدالمهدی رجایی است. این کتاب که در سال ۱۳۹۹ چاپ شد، «تاریخ آب و فاضلاب اصفهان» نام دارد و در نوع خود بی‌نظیر است. کمتر سازمان این‌چنینی را می‌توان یافت که ۶۰۰ صفحه تاریخ مکتوب داشته باشد. این کتاب برآمده از مطالعۀ دقیق اسناد مختلف و همچنین ساعت‌ها گفت‌وگوی هدفمند با پیشکسوتان این عرصه اعم از زن و مرد است. این مصاحبه‌شوندگان در حوزه‌های مختلف سیاسی یا فرهنگی سالیان دراز نقش‌آفرینی کرده‌اند.

خانۀ نزدیک «سینما چهارباغ» 

او با تأکید بر این نکته که بن‌مایه‌های «قصۀ مردمان چهارباغ» برگرفته از داده‌های مستند «تاریخ آب و فاضلاب اصفهان» است، خاطرنشان کرد: پیدایی کتاب داستانم با بهره‌مندی از داده‌های «تاریخ آب و فاضلاب اصفهان» به این موضوع برمی‌گردد که بنیان آن سازمان در شهر از همین خیابان چهارباغ آغاز شد. اگر دقیق‌تر بخواهم بگویم داستان آب و فاضلاب اصفهان در خانه‌ای استیجاری در کوچۀ نبش «سینما چهارباغ» پدید می‌آید.

خورسندی با نظر به آغاز داستانش توضیح داد: «قصۀ مردمان چهارباغ» از روزی شروع می‌شود که نخست‌وزیر آن سال‌های کشور، یعنی امیرعباس هویدا و دیگر مقامات برای افتتاح شیرهای فشاری در روبه‌روی مسجدجامع عباسی یا مسجد شاه به اصفهان می‌آیند. در همین مراسم، مردی جوان حدوداً ۳۵ساله که ابلاغی هم از طرف دولت به همراه دارد، حضور پیدا می‌کند. این شخص کسی جز امیرسعید موسوی حجازی نیست. او سازمان آب و فاضلاب اصفهان را در خرداد ۱۳۴۵ تأسیس می‌کند و نخستین رئیس آن می‌شود. در همان خانۀ نزدیک «سینما چهارباغ» سازمان را برپا و کارمند هم استخدام می‌کند. کتاب من با تولد همین سازمان به کوشش این جوان آغاز می‌شود و تاریخ آن در ۳۳ داستان و هر بار از یک جنبه روی کاغذ می‌آید. این داستان‌ها تا سال ۱۳۵۶ که موسوی حجازی معاون آب وزارت نیروی ایران شد، ادامه می‌باید.

این نویسنده دربارۀ اولین مجموعه‌داستان خود که پیوندی ناگسستنی با خیابان تاریخی و دلپذیر چهارباغ دارد، اظهار کرد: شخصیت‌های داستانی این کتاب الهام‌یافته از آدم‌هایی است که در تاریخ یادشده به هر طریقی در سازمان آب و فاضلاب کار می‌کردند یا به هر مناسبتی با این سازمان مرتبط می‌شوند. گاهی به مناسبتی خاص یا به‌مقتضای حال‌وهوای داستان شخصیت‌های فرهنگی و اجتماعی و مذهبی اصفهان نیز به دل این داستان‌ها راه پیدا می‌کنند. امیرقلی امینی، رضا ارحام صدر، حسین غزالی اصفهانی، رضا جهانگیری و سلطان العلما از آن جمله‌اند.

این داستان‌نویس از زاویه‎‌ای دیگر نیز به مجموعه‌داستانش نگاه کرد و گفت: وقتی «قصۀ مردمان چهارباغ» را در دست می‌گیریم، هم‌زمان با واردشدن به ادارۀ آب و فاضلاب شهر، با توجه به تحولات شهری اصفهان و توسعه‌اش در آن تاریخ، با سرگذشت شماری دیگر از نهادها و سازمان‌های تازه‌تأسیس نیز آشنا می‌شویم. برای نمونه در داستانی بر تاریخ جمعیت شیر و خورشید اصفهان گذر می‌کنیم و اصلاً می‌خوانیم که مؤسس آن در اصفهان چه کسی بوده است. البته نباید فراموش کرد که این کتابِ داستان است و ضمن اثرپذیری از وقایع تاریخی و مستندات دقیق، تخیل هم در آن نقش دارد.

خورسندی یادآور شد: اینجا باید از دوستم میرشمس تشکر کنم، او از روزنامه‌نگاران پیشکسوت شهر ماست. شاید عموم مردم او را نشناسد، اما بزرگان محافل مطبوعاتی ما کاملاً با میرشمس آشنا هستند. او در آن دهه با نام «الف. میم. شمس» در روزنامه‌های مختلف اصفهان مطلب چاپ می‌کرد. میرشمس فعالیت تئاتر هم داشت و در جایگاه یکی از نخستین کارمندان ادارۀ آب و فاضلاب اصفهان استخدام می‌شود. رد او را در بیشتر ماجراهای داستان می‌بینیم. او بارها تجربیات و داستان‌هایش را تعریف کرد و حتی تصاویر و اسناد مختلفی را در اختیارم گذاشت.

این روزنامه‌نگار بیان کرد: موسوی حجازی نیز که عمری با عزت دارد و همچنان در قید حیات‌ است،‌ داستان‌هایم را بازخوانی کرد و نظر و نکته‌های خود را به من گفت. استاد علی خدایی نیز قبل از انتشار، کتاب را خواند و صحبت‌ها و مهر تأیید او بر این اثر بود که امید و انگیزۀ مرا برای چاپ «قصۀ مردمان چهارباغ» دوچندان کرد.

 

چهارباغ که می‌رفتیم…

علی خدایی، نویسندۀ کتاب «آدم‌های چهارباغ» نیز گفت‌وگو دربارۀ خیابان تاریخی و پرداستان چهارباغ را آغاز کرد: خیابان چهارباغ اصفهان را شاید بتوانم با استانبول – نادری تهران در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ شمسی مقایسه کنم. این خیابان مکان محبوبی برای جمع‌شدن دوستداران هنر و آدم‌های اهل نوشتن و سرودن بود. برای جنگ‌زده‌ها نیز جاذبه داشت. مشابه چنین خیابانی در اصفهان هم داریم که همان چهارباغ است. اما میان این دو فرقی اساسی وجود دارد. چهارباغ اصفهان نه در دوران معاصر، بلکه در دورۀ صفویه پایه‌ریزی می‌شود.

نویسندۀ کتاب «آدم‌های چهارباغ» ادامه داد: قدیمی‌ترین نقاشی‌های به‌جای‌مانده از خیابان چهارباغ به زیبایی موقعیت و برخی جزئیات آن را نشان می‌دهند. یک نمونۀ آن نقاشی مدرسۀ چهارباغ است که ما در کنارش قهوه‌خانه‌ می‌بینیم. به جز نقاشی‌ها و عکس‌های متعدد، ما نوشته‌های گوناگونی دربارۀ خیابان چهارباغ داریم. خاطرات الفت در مجلۀ «دانشگاه» و خاطره‌هایی از کسایی نمونۀ آن است. هر خاطره‌ای نکته‌های مخصوص به خودش دارد، مثلاْ الفت روایت می‌کند که در زمان او خیابان برای جوان‌ها جاذبه‌ داشت.

 این چهارباغ‌نویس شهرمان با اشاره به رضا فرخفال که او هم نوشته‌ای دربارۀ این خیابان دارد، گفت: فرخفال سعی می‌کند به این سؤال پاسخ بدهد که چرا چهارباغ مهم است؟ این اهمیت را می‌توان در ظهور مدرنسیم اصفهان در این خیابان دانست. اولین پاساژها و فروشگاه‌های لباس مدرن، هتل‌های جدید، آرایشگاه و پیراشگاه امروزی، خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های مدرن،‌ سینما و نمونه‌های متعدد دیگر همگی در این خیابان پیدا شدند. چرخ خیاطی سینگر که هنوز کنار کتاب‌فروشی آقای سپاهانی نشان آن را می‌بینیم، یکی از نمونه‌های آن مدرنیسم است. چهارباغ را باید مظهر مدرنیسم در شهر اصفهان دانست.

خدایی با تأمل در این نکته که چهارباغ در ذهن و خاطر هم‌سن‌وسال‌های او و مسن‌ترها متفاوت از چهارباغی است که جوان‌های امروز می‌بینند، توضیح داد: وقتی نسل‌های قبل دربارۀ چهارباغ حرف می‌زنند، می‌گویند «چهارباغ که می‌رفتیم… .» مکان محبوبی برای جوان‌ها بود. چهارباغ خیابانی بود که مردم در آن از نو خود را پیدا می‌کردند. به دنبال خدمات و جنس‌های مدرن می‌رفتند.

این نویسنده چهارباغ را محل تلاقی فرهنگ‌های گوناگون نیز دانست و تعریف کرد: خوزستانی‌های آسیب‌دیده از جنگ نیز به این خیابان رو کردند. جذب آن‌ها به چهارباغ مثل هر گروه دیگری، پیامدهای خودش را داشت. برای نمونه، ما اولین فلافلی‌ها را در همین چهارباغ می‌بینیم. در «ناداستان» نوشتاری با عنوان «غذاهای چهارباغ» دارم که در آن به همین موضوع خوراکی‌ها نگاه می‌کنم. راه‌داشتن چهارباغ به رودخانه نیز که پیاده‌روی را دلنشین می‌کرد، در شهرت و کشش این خیابان اثر داشت. بر اساس همین تاریخ گسترده، می‌توان انواع داستان، ناداستان و روایت‌ را در باب چهارباغ نوشت. هرکس می‌تواند چهارباغ خود را پیدا کند.

 

ایسنا