فیلم «بیمادر» این روزها روی پردهی سینماهاست. فیلمی که باید آن را دید. نه بهخاطر کیفیت بالای آن؛ بلکه به خاطر شناخت ویژگیهای یک فیلم بد!
میگویند برای فهمیدن فیلمهای خوب باید فیلمهای بد را دید. از همین ابتدا باید دانست که نقد فیلمها و دیگر آثار هنری نه از باب ابراز خشم از نقاط ضعف آن یا هدر رفتن وقت بیننده، بلکه برای شناخت هرچه بیشتر فیلمهای بد است. با شناخت ویژگیهای فیلم بد میتوان فیلم خوب را بهتر تشخیص داد. یعنی علاوه بر این که میتوانیم بگوییم فیلم خوب چه ویژگیهایی دارد، میتوانیم توضیح دهیم که یک اثر هنری خوب واجد چه ویژگیهایی «نیست». فیلم «بیمادر» بهترین فرصت است تا از طریق آن ویژگیهای یک فیلم بد تمام عیار را بشناسیم!
سیدمرتضی فاطمی که پیش از این در قامت تهیهکننده و مجری تلویزیون او را دیده بودیم، این بار با کارگردانی و نویسندگی یک فیلم سینمایی برگشته است. فیلمی که در جشنوارهی سیونهم فجر به نمایش درآمد و البته انتقادات تندی را نیز از طرف ناقدان به دنبال داشت. حالا که این اثر از هجدهم مردادماه به اکران عمومی رسیده و به فروش نزدیک به سه میلیاردتومانی دست یافته است بد نیست نگاهی به آن بیندازیم.
محمدتقی فهیم در برنامهی تلویزیونی «هفت» این فیلم را «آسیبی به بدنهی سینمای ایران» توصیف کرد. او همچنین با بیان اینکه این فیلم «سرمایههای بازیگری را نابود کرده است» گفت این اثر یک فیلم «هدررفتهی تمامقد» است. منتقدین دیگر نیز البته چیزی بهتر از این عبارات برای توصیف «بیمادر» بهکار نبردند. اما «بیمادر» چه ویژگیهایی دارد که اینگونه انتقادها را برانگیخته است؟
ظرفیتی که هدر رفت
این فیلم داستان یک زن از طبقات پایین اجتماعی را روایت میکند که برای تأمین هزینهی درمان فرزندش تن به اجارهی رحم به یکی از خانوادههای مرفه میدهد. گذشته از اینکه میترا حجار و امیر آقایی که نقش زن و شوهر را بازی میکنند نتوانستهاند بازی قابل قبولی را ارائه دهند، فیلم ظرفیت دراماتیک بالایی دارد که از آن استفاده نشده و به قولی هدر رفته است. اگرچه در قسمتهایی از اثر شاهد صحنههایی احساسی بودیم که حتی گاهی اشکی هم در چشم مخاطب حلقه میزد اما این امر هرگز در خدمت اصل داستان قرار نگرفته بود.
شغل مرد که «روانشناسی» و «روانکاوی» است ظریفت بالایی برای ایجاد گرههای جذاب در فیلم است. اما در سادهترین و ابتداییترین حالت ممکن، مرد قصه عاشق دختری میشود که رحم او را اجاره کرده است. روانکاو کارکشتهای که عمر خود را در این زمینه گذاشته است به همین راحتی با همسر خود دچار طلاق عاطفی میشود؛ بیآنکه روند این تغییر به تصویر کشیده شود. با نمایش دادن کشمکشهای درونی روانکار قصه میشد به شدت بر جذابیت داستانی فیلم افزود و آن را از حالت یکنواخت و معمولی درآورد.
البته میتوان حدس زد که اثر به دنبال بیان چه چیزی بوده است. یک زن که از امکانات مادی زندگی برخوردار نیست و مجبور است برای تأمین هزینه عمل فرزندش رحم خود را اجاره دهد، وارد خانوادهای مرفه و اصطلاحاً «لاکچری» میشود و مرد این خانواده با وجود برخورداری از شرایط مادی به او دل میدهد. شاید بتوانیم حدس بزنیم که سازندگان فیلم میخواستهاند ویژگیهای احساسی زن را در مقابل شرایط خلأ احساسی مرد قرار دهند و بگویند که حتی شرایط عالی مادی نیز نمیتواند این خلأ را پر کند. اما فراموش نکنیم که این تنها حدس ماست و باید دانست که بیان فیلم هرگز در انتقال این محتوا گویا و شیوا نبوده است.
همهی این اتفاقات در شرایطی میافتد که مرد قصه خود روانکاو است و به بیماران خود راهحلهای روانشناسانه میدهد. اما وقتی که خودش با این موضوع مواجه میشود جا میزند. فیلم حتی چگونگی این جا زدن را نیز به تصویر نکشیده و فرآیند آن را توضیح نداده است. نتیجه اینکه شاهد یک داستان معمولی هستیم که اتفاق یقهگیری در آن نمیافتد. علاوه بر این، عدم نمایش درگیریهای درونی روانکاو قصه به نوعی خیانت و بیاخلاقی را نیز نرمالیزه کرده است. انگار فیلم نوعی تقلید ناشیانه از فیلمهای هالیوودی است.
آشفتگی
اولین ساختهی سیدمرتضی فاطمی به شدت آشفته است. هیچکدام از شخصیتها به خوبی جا نیفتادهاند. چه آن که در جنوب شهر زندگی میکند و زندگی فقیرانهای دارد و چه آن که جزء طبقات بالای اجتماعی است. شخصیتی که پژمان جمشیدی عهدهدار ایفای آن است تنها چهرهای کاریکاتوری از یک مرد متعصب است. البته مردی که حتی در این تعصب نیز ثابت نمانده است و در نقاط دیگر فیلم ناگهان رفتارش عوض میشود. بیآنکه جریان این تغییر به نمایش در آید. چنین شخصیتهایی البته در سینمای ایران تقریباً تکراری شدهاند. این تکرار باعث شده است که هرچقدر هم بازیگر نقش خود را به خوبی ایفا کند، در پسزمینهی ذهن مخاطب این شخصیتها تکراری بهنظر آیند و بیننده چیز جدیدی از فیلم برداشت نکند.
شخصیت دیگر فیلم با بازی امر آقایی نیز در بهترین حالت یک کاریکاتور است. او بر اساس داستان فیلم یک روانکاو کارکشته است که حتی در این مورد کتابهای متعدد نوشته و کنفرانسها و سخنرانیهای متعددی برگزار میکند. اما هرگز رفتاری شبیه به شخصیتش ندارد. نحوهی ادای سخنرانی و محتوای آن چیزی نیست که مخاطب باور کند که دارد یک روانکاو کارکشته را میبیند. جملات کلیشهای و شعاری متعدد و رفتار بسیار غیرقابل باور از دیگر ویژگیهای کاراکتر و بازی امیر آقایی است. این البته ممکن است به فیلمنامهی نامناسب نیز برگردد. شخصیت همسر روانکاو قصهی ما با بازی «میترا حجار» نیز از همین قضیه رنج میبرد. بازی ضعیف و غیرقابل باور میترا حجار در این اثر نیز مزید بر ساختار آشفتهی فیلم است.
آشفتگی قصه به اینجا ختم نمیشود. شخصیت کودک فیلم یعنی «عرفان» نیز هرگز نمایانگر کودکی از طبقات پایین اجتماعی نیست. او انگار کودکی اتفاقا از طبقات مرفه جامعه است که ناگهان در دامان خانوادهای از طبقات پایین انداخته شده است. کارگردان فیلم هرگز نتوانسته است که بازی مورد نیاز را از نقش کودک قصه بگیرد.
یک نقش بلاتکلیف دیگر نیز با بازی علی اوجی در فیلم وجود دارد که هیچ ارتباطی با متن داستان ندارد. حضور چنین بازیگری که چهرهی شناختهشدهای نیز به حساب میآید در داستان فیلم کاملاً بلاتکلیف و بلاموضوع است. معلوم نیست هدف سازندگان فیلم از گنجاندن این شخصیت در سکانسهای فیلم چه بوده است.
این فیلم البته بجز کاراکترهایش، در ساخت خود نیز دچار آشفتگی است. سکانس ابتدایی فیلم که صحنهی افتادن یک دختربچه در استخر است هیچ موضوعیتی در داستان فیلم ندارد و بود و نبود آن تفاوتی نمیکند. همچنین «کات»های پیدرپی و عجولانهی فیلم باعث شده به آشفتگی قصه افزوده شود و سکانسها خوب جا نیفتند و مخاطب را درگیر نکنند.
همهی اینها باعث شده است که شاهد یک اثر کاملاً آشفته باشیم. اثری که در درگیر کردن مخاطب ناموفق است و گاهی حتی عکسالعمل منفی او را نیز برمیانگیزد. عناصر ساختاری و محتوایی فیلم هرگز انسجام لازم را ندارند. بازیها بسیار غیرقابل باور و سکانسها با هم چفت نشدهاند. در نهایت اثری کاریکاتوری ساخته شده که ترکیب ناشیانهای از عناصر دیگر فیلمها و حتی محتوای دیگر سینماها در نقاط دیگر دنیاست. فیلمی که البته باید آن را دید. نه بخاطر کیفیت بالای آن؛ بلکه بخاطر شناخت ویژگیهای یک فیلم بد.