- فرهنگی, هنر

موسیقی نواحی یک مفهوم وسیع فرهنگی است نه صرفا یک ژانر

 برخی مواقع در هنگام عبور از زمین‌های کشاورزی و یا در کنار بندرها محلی و حتی در دامنه کوه‌هایی که بستر حضور مردم کوچ نشن است با صدای آوازخوانی فرد و یا جمعی مواجه شده‌اید که با روح طبیعت عجین است، همین موضوع در روستاهای و مراسم‌های خاص نیز دیده می‌شود. شاید کمتر تصویری از این رویدادها در ذهن شما به موسیقی ثبت‌شده باشد، بلکه اغلب آنها را آداب و روسم دانسته‌اید، تعجب‌برانگیز است اگر بدانید که این آوا و نواها خود نوعی از موسیقی است. تعجب شما بیشتر هم خواهد شد اگر بدانید که در گذشته نه چندان دور یکی از مسیرهای انتقال مسائل دینی، توسط موسیقی نواحی صورت می‌گرفته است. اما مادامی‌که نسبت به چیستی، ظرفیت‌ها، کارکردها و ظرافت‌های موسیقی نواحی آگاه نشویم، بدون شک که نمی‌توانیم از آن به‌درستی بهره برد و چه‌بسا که با حاشیه نیز مواجه شویم. با این مقدمه به سراغ پژوهشگران و صاحب‌نظران این حوزه رفته‌ایم تا آسیب‌شناسی دقیقی در این خصوص داشته باشم. دامون شش بلوکی، پژوهشگر و نوازنده موسیقی نواحی است. دامون فرزند مرحومه پروین بهمنی، مادر لالایی‌های ایران است. وی فعالیت در حوزه موسیقی نواحی را از کودکی و همراه با مادر به‌خصوص در منطقه قشقایی آغاز کرد و اکنون عمده تمرکز خود را در این منطقه قرار داده است. مشروح این گپ و گفت در ادامه از منظر شما می‌گذرد:

در ابتدای گفتگو کمی به این مسئله بپردازیم که ما در واقع چه تعریفی از موسیقی نواحی داریم؟ به نظر می‌رسد یک سردرگمی در این عرصه وجود دارد.

شش بلوکی: بله نکته درستی است، تا زمانی که ما تعریفی از موسیقی نواحی ارائه ندهیم؛ و ندانیم که جامعه هدف این نوع موسیقی کجاست، گستره آن تا چه میزانی است، نمی‌توانیم به درستی آن را آسیب شناسی و یا حتی طبقه بندی کنیم؛ البته ما در خیلی از موضوعات علوم اجتماعی با این موضوع مواجه ایم. آن هم در کشوری که قدمتی بسیار بلند در زمینه فرهنگ، تمدن و آیین‌ها دارد و این آیین‌ها و رسومات با گستره متنوع فرهنگی در جای جای این سرزمین وجود دارند. خود واژه «موسیقی نواحی» بر اثر پژوهش‌های بسیار استاد درویشی برای اولین بار نامگذاری شد که از جمع ناحیه‌ها می‌آید، چون در کشور‌های دیگر بر سر این واژه شناسی دقت بسیار زیادی می‌کنند و خیلی با دقت مرز‌ها و ناحیه‌های فرهنگی را با ناحیه‌های سیاسی تمیز می‌دهند. به خاطر همین یک موضوع بسیار مهم تبیین این مساله است که موسیقی نواحی چه چیزی را در بر می‌گیرد؟ در پاسخ باید گفت که ما یک گستر‌ه‌ای بزرگ به نام ایران فرهنگی داریم که در دوره‌های تاریخی دچار تغییراتی شده است، ولی فرهنگ‌های مبتنی بر این خاک در گوشه گوشه این سرزمین وجود دارد. به عنوان مثال موسیقی که در سراوان بلوچستان وجود دارد ممکن است همین را در پنجاب پاکستان هم ببینیم که تا کشمیر هم گاهی ادامه پیدا می‌کند و یا حوزه موسیقی کردی که بخش‌های مختلفی دارد، از کرمانشاهان ما این تنوع رپرتوآور را داریم تا اورامانات و موسیقی گورانی و این موسیقی تا ترکیه، کردستان عراق و سوریه ادامه پیدا می‌کند و درواقع یک جغرافیای فرهنگی را دربرمی‌گیرد.

وقتی برای یک فرد خارجی بخواهیم موسیقی ملی و یا سنتی و دستگاهی خود را ترجمه کنیم، واژه treditioneal را می‌آوریم حالا برای او موسیقی نواحی را نمی‌دانیم فلک باید ترجمه کنیم، سنتی بگوییم؟! درست است که این واژه‌ها برای خود ما کاملا مشخص است، اما با واژه‌های تخصصی هم کلماتی که مربوط به فخر ملی ماست و می‌خواهیم آن‌ها را به دنیا معرفی کنیم با مشکل مواجه می‌شویم. این‌ها ازجمله آسیبی است که بزرگان این حوزه باید به یک جمع بندی درباره واژگان این حوزه برسند و حتی برای مخاطب عام نیز توضیح بدهیم که موسیقی نواحی شامل چه چیز‌هایی می‌شود.

موسیقی نواحی یک ویژگی و خاصیتی دارد که اهمیت آن را دو چندان می‌کند و این اهمیت بالا می‌تواند در تمامی حوزه‌های حکومتی مهم باشد. ما وقتی درباره موسیقی پاپ یا عامه پسند صحبت می‌کنیم، بالاخره موسیقی بدی نیست، یک ملودی، شکل و مورد مصرفی دارد. حتی موسیقی کلاسیک چه ایرانی و غربی یک ساختار و ساختمان مشخصی دارد، اما آنچه ما از آن به عنوان موسیقی نواحی و یا اقوام نام می‌بریم، یک کمپلکس فرهنگی است. مثلا ما وقتی بخشی از داستان «غریب و شاه سون» مربوط به «عاشیق‌ها» را می‌گوییم، این داستان موسیقایی هم بین قشقایی‌ها وجود دارد و هم در بین ترکمن‌ها، مردمان مختلف آذربایجان، ترکان خلج وجود دارد. از همه این‌ها که بگذریم می‌بینیم که این راوی یک داستانی دارد که آن را با نوای موسیقایی روایت می‌کند؛ ساختمان اصلی داستان مشخص است، اما هر عاشیق با توجه به توانایی‌های خودش به این قصه پر و بال می‌دهد. درون این قصه شما ریشه‌های تاریخ آن قوم را می‌بینید. یعنی اگر این عاشیق از خطه قشقایی‌ها باشد، حتما در داستان خودش اتفاقات مربوط به حوزه فارس را در آن دخیل می‌کند و اگر متعلق به خطه آذربایجان باشد، همین طور. در موسیقی نواحی به شدت بداهه پردازی وجود دارد و این بداهه در ادبیات نیز وجود دارد. یکی از ویژگی‌ها و ماهیت‌های موسیقی نواحی در ایران به قول عامه آن حال و هوایی است که در آن وجود دارد. بر خلاف موسیقی غربی و حوزه کلاسیک که برای هر سازی هارمونی و نت نوشته می‌شود، در موسیقی نواحی می‌بینیم که مثلا یک مقام در یک منطقه توسط هر راوی به یک حالی نواخته و خوانده می‌شود که برگرفته از روحیات همان راوی است. اینجا به همان حرف پیش می‌رسیم که موسیقی نواحی برخلاف سایر موسیقی‌ها یک ترکیب و کمپلکس فرهنگی است؛ موضوعات دینی، اخلاقی، سلحشوری‌ها و حماسه، تاریخ، شعر و ادبیات، بداهه پردازی‌ها همه و همه در دل همین موسیقی نواحی پیدا می‌شود.

از کارکرد‌های دیگر این موسیقی بگویم که چقدر می‌تواند وسیع باشد؛ در یک دوره‌ای ایلخانان قشقایی به موزیسین‌ها خیلی بها می‌دادند. به عنوان مثال «صولت دوله» که سردار مبارزه با انگلیسی‌ها بود و تا قبل از شهادت در زندان رضاخان به سر می‌برد، به این عاشیق‌ها مواجب می‌داده که این‌ها در میان مردم بروند و ساز بزنند. قشقایی‌ها هم که اکثرا کوچ نشین و عشایر بودند به واسطه همین داستان‌های عاشیق ها، این کلمه‌ها زنده می‌مانده است

اجازه بدهید مثالی از کارکرد‌های دیگر این موسیقی بگویم که چقدر می‌تواند وسیع باشد؛ در یک دوره‌ای ایلخانان قشقایی به موزیسین‌ها خیلی بها می‌دادند. به عنوان مثال «صولت دوله» که سردار مبارزه با انگلیسی‌ها بود و تا قبل از شهادت در زندان رضاخان به سر می‌برد، به این عاشیق‌ها مواجب می‌داده که این‌ها در میان مردم بروند و ساز بزنند. قشقایی‌ها هم که اکثرا کوچ نشین و عشایر بودند به واسطه همین داستان‌های عاشیق‌ها، این کلمه‌ها زنده می‌مانده است. جامعه عشایری جایی به عنوان مکتب نداشتند تا در آنجا مسائل دینی را فرا بگیرند؛ فرهنگ شیعی در بین عشایر قشقایی بواسطه همین قصه‌های عاشیق‌ها منتقل شده است.

همین عاشیق‌ها در وقت جنگ و دفاع از سرزمین، با تغییر اشعار خود به شکل حماسه سعی در ترغیب مردم به دفاع از وطن دارند؛ همین موسیقی در بوشهر و در ماه رمضان به نام «دم دم سحری» برای بیدار کردن مردم استفاده می‌شد، این موسیقی در شادیانه‌های عروسی وجود دارد، در عزاداری‌ها و سوگواری‌ها به طرق مختلف حضور دارد، از بدو تولد و لالایی آن را می‌بینیم و این خوانش لالایی‌ها صرف یک آوا برای خوابیدن نوزاد نیست؛ بلکه چکیده‌ای از فرهنگ، تاریخ، ادبیات و علوم اجتماعی یک قوم است که از زبان یک مادر با بداهه پردازی‌ها و با زبان موسیقی خوانده می‌شود و گاهی همین لالایی‌ها در سوگ‌ها نیز خوانده می‌شود. برخی از آن‌ها حتی داستان وار است و شکل مقام پیدا می‌کند و توسط مردان هم خوانده می‌شود.

برای مراسم حج رفتن حاجی‌ها مراسمی به نام چاووشی خوانی وجود دارد که همین در سرتاسر ایران یک گستره وسیعی را در بر می‌گیرد تا موضوعات موسیقی کار که بسته به نوع جامعه این موسیقی کاربردی، آهنگ و نوای مخصوص به خودش را دارد. در زمان برنج کاری، قالیبافی، گله چرانی، مشک زنی همه این موسیقی‌ها به کار می‌آید تا کار کردن را ساده‌تر کند. در زمان خیلی از آیین‌ها نیز این موسیقی به کار می‌رود. مثلا دعای باران خواهی یا «کوسه گلین» که در بین بسیاری از مناطق رواج دارد که در زمان خشکسالی برای فردی یک شکل و شمایل و کلاهی می‌گذاشتند، قاشقی زده می‌شد و شعری خوانده می‌شد که این دعای باران خواهی که با موسیقی همراه می‌شده، در بین اقوام مختلف به شکلی ارائه می‌شده است. من این نکته را هم عرض کنم که واژه «رقص» در بین عمده مناطق ایران وجود ندارد. این‌ها آیین‌هایی است که «بازی» به آن‌ها می‌گویند. چون اصطلاح رقص به معنای dance وجود ندارد. همه این‌ها بازی‌های آیینی است که با موسیقی همراه می‌شود. مثلا در تربت جام از مراحل مختلف کاشتن گندم از کاشت، داشت تا برداشت به شکلی نمادین و با حرکات همراه با موسیقی برگزار می‌شود. در نتیجه همه این عرایض این است که ما با یک مفهوم بسیار وسیع فرهنگی مواجه‌ایم نه صرفا یک ژانر موسیقی.

 

با وجود اینکه موسیقی نواحی بر اساس فرموده شما از بدو تولد تا مرگ همراه ما ایرانی هاست، اما در سال‌های اخیر به دلایلی که می‌خواهیم آن‌ها را بررسی کنیم، این موسیقی در اولویت شنیداری ما قرار ندارد و به آن توجه چندانی نمی‌شود. برای این موضوع دلایلی چون ورود موسیقی پاپ، عدم تمایل حاکمیت و رسانه‌ها و… هم عنوان می‌شود، لطفا شما هم تحلیل خود را بیان کنید.

شش بلوکی: آنچه مسلم است در هر دوره تاریخی و مبتنی بر شرایط اجتماعی و اقتصادی موسیقی در جامعه وجود و جریان داشته است. طبیعتا بعد از ورود مدرنیته و تغییر نسل‌ها و موارد دیگر، ذائقه‌ها نیز تغییر می‌کند و نمی‌توان توقع داشت که جوان نسل امروز که بنا بر تغییرات سبک زندگی با دنیای دیگری از موسیقی آشنا شده، حالا پیوند محکمی با موسیقی نسل‌های گذشته داشته باشد.

در گذشته به دلیل نبود مدیایی به نام تلویزیون، مراسم‌هایی مانند نقالی، شاهنامه خوانی و حتی نواختن موسیقی‌های نواحی از جذابیت‌های زیادی برخوردار بوده است. اما این نکته قابل تامل است که ما این دوره گذار را در همه جای دنیا داریم. به عنوان مثال در کشور اسپانیا موسیقی «فلامنکو» که جزء موسیقی‌های قدیمی و ریشه دار این کشور است (هرچند که ریشه آن از ایران و بعد به کولی‌های هندی می‌رسد) در حین اینکه موسیقی‌های روز خاستگاه خودش را در این کشور دارد، جامعه هم در بخش مدیریتی و هم اهالی فرهنگ، موسیقی فلامنکو را به همان شادابی در میان مردم زنده نگه داشته‌اند و یا موسیقی «گیتار فدو» در پرتغال با اینکه در موزه جایگاه خودش را دارد، اما هنوز سمینار‌های مربوط به آن برگزار شده، در فستیوال‌ها و جشن‌ها جایگاه خودش را دارد و چقدر در بخش توریسم موسیقی از آن استفاده می‌شود. در آماری که مربوط به سال‌های گذشته است و می‌دانم امروز این عدد بسیار بیشتر شده، بیش از۶۰ میلیون توریست به کشور اسپانیا در برهه‌ای از زمان مسافرت کرده بودند که بیش از ۷۵ درصد آنها، اولویت نخستشان دیدن موسیقی فلامنکو این کشور بوده است. و اما ایران با یک گستره فرهنگی از ترکمن‌ها و قزاق‌ها تا کردها، لرها، بلوچ‌ها، قشقایی‌ها که هر کدام ساز و آواز مخصوص به خود را دارند و باعث شده تا به ایران لقب رنگارنگ و رنگین کمانی از موسیقی‌ها را بدهند. بدون هیچ تعصبی و با رفتن به موزه ساز‌های معاصر می‌بینید که بیش از ۱۴۰ ساز منحصر به فرد مربوط به ایران در آن وجود دارد و ما در این خصوص کم کاری‌های زیادی انجام دادیم.

مدرنیته به کشور‌های دیگر نیز سرک کشیده است، اما آن‌ها با حفظ موسیقی‌های کهن خود در جامعه و فستیوال‌ها و حتی با آموزش دادن آن‌ها در مقاطع ابتدایی خود در مدارس، سعی کرده‌اند که نسل کودک و نوجوان خود را با این نوع موسیقی آشنا کنند هرچند در جوانی بخواهد ساز‌های به روزتری را انتخاب کند.

در زمان قاجار که موسیقی صرفا در دربار حضور دارد و فقط موسیقی فولک در بین مردم جاری است. در دوران پهلوی اتفاقا موسیقی غربی و پاپ به شدت در بین مردم رونق پیدا می‌کند و به نمایش گذاشته می‌شود، اما موسیقی دستگاهی و ردیفی ما صرفا توسط برخی اساتید زنده نگه داشته می‌شوند و از حمایت‌های بسیار اندک رادیو و تلویزیون نیز بهره مند می‌شوند، ولی در همین دوران هیچ حمایتی از موسیقی فولک نمی‌شود

اگر بخواهیم به لحاظ تاریخی نیز این ماجرا را بررسی کنیم، در زمان قاجار که موسیقی صرفا در دربار حضور دارد و فقط موسیقی فولک در بین مردم جاری است. در دوران پهلوی اتفاقا موسیقی غربی و پاپ به شدت در بین مردم رونق پیدا می‌کند و به نمایش گذاشته می‌شود، اما موسیقی دستگاهی و ردیفی ما صرفا توسط برخی اساتید زنده نگه داشته می‌شوند و از حمایت‌های بسیار اندک رادیو و تلویزیون نیز بهره مند می‌شوند، ولی در همین دوران هیچ حمایتی از موسیقی فولک نمی‌شود. در سال‌های ابتدایی انقلاب نیز خبری از هیچ گونه حمایتی از موسیقی نیست، اما بعد از آن برگزاری جشنواره‌هایی، چون آیین و آواز و حماسی توسط حوزه هنری در حوزه موسیقی نواحی باعث می‌شود تا بسیاری از اهالی موسیقی با تنوع این ژانر آشنا شوند. چون بیشتر این جشنواره‌ها مبتنی بر شخص بود، به علت خستگی و یا اشتغال به کار‌های دیگر آن شخص، ادامه ماجرا بر روی زمین می‌ماند.

یکی دیگر از مشکلات این حوزه این است که تغییر دولت‌ها، معمولا با تغییرات سیاست گذاری‌ها همراه می‌شود که باعث شکوفایی و یا افول حوزه موسیقی در کشور شده است. وقتی متولی فرهنگی ما شناخت خوبی نسبت به اثرگذاری موسیقی نواحی در بخش‌های مختلف داشته باشد، اینکه چقدر می‌تواند این موسیقی در بخش‌های آموزشی، اخلاقی و حتی سیاسی و تفاخر ملی و نشان دادن فرهنگ کهن ما به دیگر سیاسیون دنیا کاربرد داشته باشد. در زمانه‌ای که همه دنیا تلاش بر سیاه نمایی ما دارند، موسیقی نواحی چقدر می‌تواند نگاه‌ها را نسبت به این موضوع تغییر دهد. هنوز به خاطر دارم که در جشنواره آوینیون (قدیمی‌ترین جشنواره فرانسه)، غلامعلی نی نواز از تربت جام لقب مروارید سیاه جهان را گرفت، شاه میرزا مرادی از لرستان لقب مروارید اقیانوس جهان را گرفت و دنیا از دیدن این اعجوبه‌ها شگفت زده شد و چقدر تاثیر مثبت فرهنگی در دنیا برای ما بوجود آورد. اگر دولتمردان به این تفکیک‌ها در حوزه موسیقی توجه کنند، چقدر می‌تواند در سیاستگذاری‌های آن‌ها کمک کند.

البته امروزه با سرک کشیدن در فضای مجازی از فیسبوک و اینستاگرام گرفته تا تلگرام، قومیت‌های مختلف را می‌بینید که با اشتراک ویدیو‌ها و تصاویر مربوط به موسیقی قوم خود برخلاف گذشته که این کار را نوعی بی کلاسی می‌دانستند، امروز به آن افتخار می‌کنند. اگر امروز یک آیتم موسیقی اقوام از تلویزیون پخش شود، چه بازتاب‌های مثبتی از طرف مردم آن ناحیه دیده و شنیده می‌شود. موسیقی اقوام و توجه به این حوزه می‌تواند فرصت بسیار بزرگی برای دولتمردان و سیاستگذاران فرهنگی جهت استحکام وحدت بین آن‌ها باشد.

 

برخی کارشناسان همین حوزه معتقد اند که موسیقی نواحی برای جوان امروزی و به دلیل تغییر سبک زندگی و شنیداری اش به تنهایی جذابیت‌های لازم را برای جذب شدن ندارد از طرفی برخی معتقداند که اتفاقا به دلیل بکر بودن این جنس موسیقی، به تنهایی نیز المان‌های جذابیت فراوانی دارد. تحلیل شما در این خصوص چیست؟

شش بلوکی: بالاخره ما در بین همین طبقه جوان نیز دسته بندی‌های مختلفی داریم؛ از جوانی که از همان ابتدا و در درون خانواده دارای تربیت درست شنیداری بوده تا نوجوان‌های دهه هشتادی و نودی با یک تربیت شنیداری متفاوت؛ این طبقه بندی را در بین خود ساز‌ها و نوازنده‌های موسیقی نواحی نیز داریم؛ در گذشته کسانی که سورنا می‌نواختند، جزء طبقه اجتماعی پایینی بودند بطوری که اصلا با آن‌ها وصلت و ازدواج هم نمی‌کردند. احسان عبدی پور از نوازنده‌های مطرح سورنا در لرستان برای من تعریف می‌کرد که سال‌ها پیش به دور از نگاه والدین خود در بیابان‌ها می‌رفته تا تمرین سورنا کند؛ اما در مقطعی دیگر، همان ساز سورنا در همان محیط و با همان نگاه در لرستان یک جایگاه والایی پیدا می‌کند؛ چرا که با دیدن موفقیت‌های احسان عبدی پور در رسانه‌های خارجی و داخلی و دیدن ویدیو‌های اجرا‌های او در کشور‌های خارجی به یکباره نگاه مردم نسبت به او و این ساز عوض می‌شود به طوری که حالا او شاگردان دختر و پسر جوانی دارد که در حال یاد گرفتن این ساز هستند.

 

بالاخره طبیعی است که خانواده‌ها باید به لحاظ روانی به یک امنیت خاطری برسند تا به فرزندان خود اجازه دهند تا سراغ رشته‌هایی مانند موسیقی و بازیگری بروند؛ چون این رشته‌ها حاشیه‌های زیادی در اطراف خودشان دارند و این وسط نقش رسانه‌ها در سفید کردن این‌ها می‌تواند بسیار موثر باشد.

شش بلوکی: بله دقیقا همین است و قدرت و تاثیر بالای رسانه را می‌شود در همین مثال احسان عبدی پور به عینه دید. وقتی او در ارکستر استراسبورگ به عنوان یک سولیست چند دقیقه‌ای تک نوازی کرد و این ویدیو‌ها در شبکه‌های اجتماعی وایرال شد و یا حتی مصاحبه‌های او با شبکه‌های فارسی زبان خارجی به یک باره برای او شهرتی در اجتماع بوجود آورد که باعث شناخت بیشتر او و اعتماد خانواده‌ها شد. سوال بزرگ من این است که چرا صدا و سیمای ما خودش این ابتکار عمل را در دست نمی‌گیرد تا با معرفی این چهره‌ها به مردم، به این موسیقی با اصالت رسمیت بدهد؟! با مدیریت درست صدا و سیما و شبکه‌های فراوان اجتماعی داخلی می‌شود چهره‌های جوان و با استعداد موسیقی نواحی را به جامعه معرفی کرد تا این نسل جوان دیگر دنیال افرادی مانند تتلو‌ها نباشد.

 

برای موسیقی پاپ نیز بستر‌های حمایتی به تدریج برای خوانندگان و علاقه‌مندان این حوزه فراهم شد تا به این شکل و شمایل رسیده است. از حمایت‌های رسانه‌ها تا دولتمردان؛ سیاست گذاری‌های حاکمیتی این بستر را با توجیه مقابله با موسیقی‌های لس آنجلسی ایجاد کرد و همین اتفاق اگر برای موسیقی فولکلور ما اتفاق می‌افتاد قطعا جریان‌های بهتری شکل می‌گرفت

اگر رسانه ملی با قدرت پای کار این نوع موسیقی بیاید و از گفتگو تا پخش آثار و کنسرت ها، قطعا با رسمیت بخشیدن به این موسیقی، افراد زیادی خواهان یادگرفتن این ساز‌ها هستند و با توجه به جنس آموزش شفاهی این موسیقی در بین اقوام، آیا این پتانسیل در بین اساتید این حوزه وجود دارد تا به روش‌های دیگری شاگرد پروری کنند؟ و در مرحله بعد اندکی درباره اقتصاد این نوع موسیقی صحبت کنیم که با همه این بی مهری‌ها چرا باید کسی به این نوع موسیقی به صورت حرفه‌ای و به عنوان شغل نگاه کند؟

شش بلوکی: اگر خاطرتان باشد برای موسیقی پاپ نیز بستر‌های حمایتی به تدریج برای خوانندگان و علاقه‌مندان این حوزه فراهم شد تا به این شکل و شمایل رسیده است. از حمایت‌های رسانه‌ها تا دولتمردان؛ سیاست گذاری‌های حاکمیتی این بستر را با توجیه مقابله با موسیقی‌های لس آنجلسی ایجاد کرد و همین اتفاق اگر برای موسیقی فولکلور ما اتفاق می‌افتاد قطعا جریان‌های بهتری شکل می‌گرفت. در خصوص آموزشی، در گذشته اساتیدی سعی کردند تا برای این موسیقی ساختمان و استراکچر ایجاد کنند که با تلاش‌های آن‌ها معلوم شد که می‌شود ساختمان این موسیقی را هم تبدیل به نت کرد، اما یک جا‌هایی در این موسیقی کاملا مبتنی بر حس است و یک فواصلی وجود دارد که اصلا در نت نمی‌آید و اصلا این از قابلیت‌ها و ویژگی‌های این موسیقی است. امروزه نیز با آموزش‌های خودجوش برخی اساتید، آموزش این نوع موسیقی در بین جوان‌های مناطق مختلف به شدت افزایش پیدا کرده است. البته اخیرا شکل فانتزی هم به خود گرفته است، ولی در مجموع مسیر خوبی شروع به شکل گرفتن کرده است. البته اکثر موسیقی نواحی ایران در سال‌های گذشته آوانگاری و نت نگاری شده است و یک اسکلت ۸۰ درصدی از آن ساختمان ملودی بوجود آمده است. اما همه این‌ها همان طور که عرض کردم به صورت خودجوش بوده است و اگر با حمایت‌های دولتی، حاکمیتی و صدا و سیما همراه شود بدون شک در مسیر پیشرفت و شکوفایی قدم برخواهد داشت.

سدید

دیدگاهتان را بنویسید