- فیلم و سینما

تجسم آثار مجید مجیدی توسط مخاطبان هندی

هر دو این فیلم باران و فاندری، سعی در بازنمایی مسئله حاشیه‌نشینی دارند. سینما بازتولید واقعیت است و نمی‌تواند از زندگی واقعی جدا شود. سینما به عنوان هنر می‌تواند موانع اجتماعی، فرهنگی و زبانی را بشکند. هند از نظر فرهنگ سینمایی غنی و چندین فیلم به زبان منطقه‌ای را در خود جای داده است. سینمای مراتی، یکی از چندین سینمای محلی هند، فضای خاص خود را دارد که جذابیتی در بین تماشاگران ایجاد کرده است. سینما همواره سعی در ارسال پیام‌های اجتماعی در مورد موضوعات مختلف داشته است. با این حال، سینمای خاصی که موضوع حاشیه نشینی را به تصویر می‌کشد همچنان انتقادی است. بر خلاف مضامین پر زرق و برق سینمای بالیوودی، سینمای مراتی صادقانه تلاش می‌کند تا مشکلات حاشیه نشینی را توصیف کند. فیلم سینمای فاندری (۲۰۱۴) تلاش می‌کند تبعیض طبقاتی، دالیت و حاشیه نشینی را بازنمایی کند. باید در نظر گرفت که این تنها سینمای هند نیست، بلکه سینما در سراسر جهان در خدمت مسائل حاشیه‌نشینی است تا سد اجتماعی و اقتصادی را بشکند.
 

در نوشتار‌های پیشین به وضوح دریافتیم که تأثیر فرهنگی سینمای هند یا همان بالیوود بر مردم ایران، تأثیری قابل توجه و عمدتا یک‌طرفه هست. تنها به یک استثناء اشاره کردیم و آن هم استقبال مخاطبین هندی از آثار کارگردانانی نظیر مجید مجیدی است که قرار است در این مطلب به آن بپردازیم.

نخستین سوالی که مطرح می‌شود، علت جذابیت کار‌های مجید مجیدی برای مخاطبین هندی هست، چرا فیلم‌های این کارگردان مخاطب هندی را جذب می‌کند؟

برای فهمیدن پاسخ به این سوال، یکی از فیلم‌های مشهور مجیدی به نام باران (۱۳۷۹) را در نظر گرفتیم و با فیلم سینمای فاندری (۲۰۱۴) به کارگردانی ناگراج مانزوله مقایسه کرده‌ایم. قیاس این دو فیلم، دلیل علاقه‌مندی مخاطبین هندی به فیلم‌های مجیدی نظیر باران را مشخص می‌کند.

ذکر این نکته ضروری است، که هر دو این فیلم‌ها، سعی در بازنمایی مسئله حاشیه‌نشینی دارند. سینما بازتولید واقعیت است و نمی‌تواند از زندگی واقعی جدا شود. سینما به عنوان هنر می‌تواند موانع اجتماعی، فرهنگی و زبانی را بشکند. هند از نظر فرهنگ سینمایی غنی و چندین فیلم به زبان منطقه‌ای را در خود جای داده است.

سینمای مراتی، یکی از چندین سینمای محلی هند، فضای خاص خود را دارد که جذابیتی در بین تماشاگران ایجاد کرده است. سینما همواره سعی در ارسال پیام‌های اجتماعی در مورد موضوعات مختلف داشته است. با این حال، سینمای خاصی که موضوع حاشیه نشینی را به تصویر می‌کشد همچنان انتقادی است.

بر خلاف مضامین پر زرق و برق سینمای بالیوودی، سینمای مراتی صادقانه تلاش می‌کند تا مشکلات حاشیه نشینی را توصیف کند. فیلم سینمای فاندری (۲۰۱۴) تلاش می‌کند تبعیض طبقاتی، دالیت و حاشیه نشینی را بازنمایی کند. باید در نظر گرفت که این تنها سینمای هند نیست، بلکه سینما در سراسر جهان در خدمت مسائل حاشیه‌نشینی است تا سد اجتماعی و اقتصادی را بشکند.

فیلم «سینمای فاندری» توانسته هند را در جشنواره‌های مختلف بین المللی فیلم به سکوی جهانی معرفی کند. مراتی زبان منطقه‌ای در هند است. باران (۱۳۷۹) نیز به عنوان نمونه فیلم موفق ایرانی، مسائل حاشیه نشینی را به تصویر می‌کشد. این نوشتار به بررسی شباهت‌های فاندری و باران از جنبه‌های مختلف از جمله محتوا، زیبایی شناسی سینمایی و فرهنگی-اجتماعی می‌پردازد. این موارد شامل مقایسه قهرمانان نوجوان، احساسات طبیعی (عشق)، سیستم اجتماعی، عشق بیان نشده، زندگی و درگیری شخصیت‌ها است.

شباهت‌های بین باران و سینمای فاندری
قهرمان

در فیلم فاندری جابیای نوجوان یکی از همکلاسی هایش به نام شالو را با تمام وجود دوست دارد. فقط به دلیل سیستم کاست یا احساس برتری و حقارت، آشکارا عشق خود را به شالو ابراز نمی‌کند، اما برای علاقه اش، آماده است تا تلاش‌های زیادی انجام دهد. این فیلم اضطراب‌های عشق جوانی را در مواجهه با واقعیت‌های موجود در خارج از ساختار‌های تحت سلسله مراتب اجتماعی در روستا‌های ماهاراشترا به تصویر می‌کشد.

قهرمان فیلم هندی مراتی فاندری و فیلم ایرانی باران هر دو نوجوانانی بی گناه و ساده لوح هستند. فیلم فاندری، درباره نوجوانی از خانواده دالیت است که در حاشیه روستا زندگی می‌کند و عاشق دختری از طبقه بالا می‌شود. این فیلم بر عاشقانه‌ای در میان نابرابری مبتنی بر کاست تمرکز دارد. جابیا در فاندری دوران نوجوانی را می‌گذراند. او از خوبی‌ها و بدی‌ها بی خبر است. او در دایره‌ای که نظام اجتماعی ایجاد کرده است می‌چرخد. جابیای نوجوان یکی از همکلاسی هایش به نام شالو را با تمام وجود دوست دارد. فقط به دلیل سیستم کاست یا احساس برتری و حقارت، آشکارا عشق خود را به شالو ابراز نمی‌کند، اما برای علاقه‌اش، آماده است تا تلاش‌های زیادی انجام دهد. او می‌خواهد که شالو او را به همان اندازه دوست داشته باشد. این فیلم اضطراب‌های عشق جوانی را در مواجهه با واقعیت‌های موجود در خارج از ساختار‌های تحت سلسله مراتب اجتماعی در روستا‌های ماهاراشترا به تصویر می‌کشد.

اما در باران تفاوت‌های زیادی از نظر جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی وجود دارد. هر تحول عمده اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران، به ویژه در مورد زنان، الهام بخش سینمای ایران بوده است. مردم افغانستان برای سرپناه به ایران مهاجرت کردند. لطیف قهرمان نوجوان فیلم باران است. لطیف، یک جوان ایرانی که در یک کارگاه ساختمانی در تهران کار می‌کند، ماموریتی را آغاز می‌کند تا باران و خانواده اش را از فقر نجات دهد. خانواده باران پناهنده افغان هستند و باران مجوز کار ندارد. او با جعل هویت پسری، سازندگان و کارگران را فریب می‌دهد. باران به عنوان آشپز و سرایدار در کارگاه ساختمانی مشغول کار می‌شود. داستان باران در یک کارگاه ساختمانی بزرگ اتفاق می‌افتد. لطیف، احساس پاکی نسبت به باران دارد؛ بنابراین تمام پولی را که به دست می‌آورد برای باران به سلطان و پدر می‌دهد.

به نظر می‌رسد تا پایان داستان لطیف مستقیم یا غیرمستقیم به باران کمک می‌کند. او هیچ گونه نیت خودخواهانه یا غیرطبیعی از انجام این کار ندارد. قهرمانان فیلم‌های فندری و باران، جابیا و لطیف نوجوان هستند. احساس عشق آن‌ها طبیعی و خالص است. همه انسان‌هایی که این مرحله را طی می‌کنند، چنین احساسی را خوب می‌شناسند.

عشق پاک

جابیا و لطیف احساسات طبیعی عاشقانه، اما پاک دارند که در سن آن‌ها بسیار آشکار است. فاندری و باران از نظر جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگی تنوع زیادی وجود دارد. این انسان‌ها کلا با هم فرق دارند. فرهنگ و زبان آن‌ها از جهات مختلف متفاوت است. با این حال، عشق پاک به عنوان عامل مشترک در هر دو اثر است و به مفهومی به نام انسانیت مربوط می‌شود.

لطیف کارگر ایرانی است. وقتی می‌فهمد رحمت (باران) پسر نیست، زندگی‌اش تغییر می‌کند. لطیف از روز بعد لباس‌های خوب شسته و تمیز می‌پوشد. حالا لطیف بیشتر در آینه به خودش نگاه می‌کند. جابیا در فاندری هم هر کاری می‌کند تا به شالو نگاه کند و ترفند‌های زیادی برای جذب او انجام می‌دهد. روی صورتش پودر زده و موهایش را شانه می‌کند. فقط عشق باعث ایجاد چنین تغییری در هر دو قهرمان داستان می‌شود.

سیستم اجتماعی

در فاندری، جابیا باید برای ابراز عشق سختی‌های زیادی بکشد و علیه جامعه مبارزه کند. این سیستم در زندگی فرد مهم است. فاندری نشان دهنده و آشکار کننده واقعیت‌ها و گناهان اجتماعی در هند است. سرخپوستان از جامعه‌ای همگن تشکیل شده اند که در ریشه سیستم کاست قرار دارند. هزاران سال است که یک سیستم کاست نابرابر در هند وجود داشته است. جابیا که قربانی نظام کاست است، در زمان مناسب شورش می‌کند.

در باران نجف (پدر باران) به عنوان یک مهاجر افغان به ایران می‌رود تا آنجا بماند. در آنجا به طور غیرقانونی در یک کارگاه ساختمانی کار می‌کند، اما یک روز، او به طور غیرمنتظره پای خود را در محل ساخت و ساز از دست می‌دهد. به همین دلیل، او هیچ گزینه دیگری جز فرستادن دختر به عنوان پسری که در لباس مرد است، نداشت. نظام اجتماعی باران به آزادی و استقلال زنان اعتقادی ندارد. زنان را بسیار محدود می‌کند و مملو از محدودیت‌های فرهنگی فراوان است. جابیا در فاندری اعتراض می‌کند، اما لطیف هرگز این کار را نمی‌کند.

 سیستم به جابیا نگاه تحقیرآمیز دارد و او را از طبقه پایین‌تر معرفی می‌کند. بنابراین، در نهایت جابیا به سیستم حمله می‌کند.

روستاییان جابیا را فاندری به معنای خوک می‌نامند. جامعه هند هنوز خود را از سیستم کاست رها نکرده است. فاندری این را به ما یادآوری می‌کند. در باران نیز نجف (پدر باران) به عنوان یک مهاجر افغان به ایران می‌رود تا آنجا بماند. در آنجا به طور غیرقانونی در یک کارگاه ساختمانی کار می‌کند، اما یک روز، او به طور غیرمنتظره پای خود را در محل ساخت و ساز از دست می‌دهد. به همین دلیل، او هیچ گزینه دیگری جز فرستادن دختر به عنوان پسری که در لباس مرد است، نداشت. نظام اجتماعی باران به آزادی و استقلال زنان اعتقادی ندارد. زنان را بسیار محدود می‌کند و مملو از محدودیت‌های فرهنگی فراوان است. جابیا در فاندری اعتراض می‌کند، اما لطیف هرگز این کار را نمی‌کند.

عشق بیان نشده

جابیا، قهرمان فاندری، نمی‌توانست عشق شدید خود را به شالو ابراز کند. او برای ابراز علاقه خود تلاش زیادی کرد، اما همه چیز بیهوده بود. در مورد لطیف هم همینطور است. لطیف خیلی به باران کمک می‌کند، اما جامعه هرگز به او اجازه ابراز محبت نمی‌دهد. در انتها آن‌ها یکدیگر را ملاقات می‌کنند، اما باران قرار است لطیف را برای همیشه ترک کند. این یک فیلم‌ها مبتنی بر واقعیت بوده و صرفا یک ملودرام نیستند.

مبارزه و زندگی شخصیت‌ها

جابیا با خانواده‌اش در فاندری زندگی می‌کند. او با انجام وظایفی که جامعه به آن‌ها اختصاص داده زنده می‌ماند. این کار‌ها شامل صید، نگهداری، تغذیه و فروش خوک است. این یک مبارزه واقعی برای زندگی است. نام فیلم استعاریست. کلمه «فندری» به معنای خوک است. خوک به عنوان استعاره مرکزی در فیلم عمل می‌کند. خوک‌ها در منجلاب، خاک و فقر زندگی می‌کنند. این خانواده نیز در خاک مطلق، نزدیک یک کارخانه کشتی سازی و در بدبختی زندگی می‌کنند. خانواده‌ای که در منجلاب کاستیسم، تبعیض و استثمار گرفتار شده وبرای زندگی در تقلا هستند.

در باران، زادگاه خانواده نجف متعلق به افغانستان است. از این‌رو، مهاجرت به کشور‌های دیگر و کسب نان برای آن‌ها اجتناب ناپذیر است. نجف پای خود را در محل کار از دست می‌دهد. او مجبور است دخترش را با لباس مبدل مرد به کار بفرستد تا امرار معاش کند. تنها گزینه باقی مانده این است که هر کاری را که به دست می‌آورند، با فریب دادن پلیس‌ها انجام دهند.

به این دلیل که طبق قانون، پناهندگان نمی‌توانستند در ایران کار کنند. چه قانونی و چه غیرقانونی، زنده ماندن و کار یک امر ضروری است. لطیف متعلق به یک اقلیت قومی است که به ترک‌های آذری معروف هستند. او یک پسر نوجوان فقیر روستایی است که زیر نظر مهندس ارشد کار می‌کند. به این ترتیب می‌توان شاهد تقلای شخصیت‌های هر دو فیلم برای زنده ماندن بود.

تصاویر، مضمون و محتوای غنی هر دو فیلم به یکدیگر شباهت دارند. داستان فاندری واقعیت یک داستان عاشقانه را به تصویر می‌کشد که در گیرودار سیستم کاست و فقر است. مضمون مستقیماً با استفاده از زبان محاوره‌ای اصلی بدون توسل به ملودرام، صحنه‌های خام و دیالوگ‌های غیرطبیعی مطرح شده است.

داستان، محتوا و موضوع هر دو فیلم فندری و باران تا حد زیادی شبیه به هم است. از طریق زیبایی‌شناسی سینمایی‌شان، بهره‌برداری‌های اجتماعی-فرهنگی به یکدیگر شباهت دارند.

باران مجیدی، داستانی عاشقانه در بافت وسیع تری از وضعیت اجتماعی-اقتصادی پناهندگان افغان در ایران است. مجیدی سطح دیگری از معنای گفتمانی را تولید می‌کند که در آن می‌توان الگوی ایده‌آلی از عشق پاک و نیکوکاری نسبت به دیگران را درک کرد و به‌طور مؤثر مفهومی بسیار آرمانی از ملت را تجسم بخشید و تمام این مضامین را یک مخاطب هندی به خوبی درک کرده و از آن استقبال می‌کند.

فرهنگ سدید

دیدگاهتان را بنویسید