- ادبیات

مختصری درباره اخوان و زمستانش

مهدی اخوان ثالث شاعر نامدار و توانمند ایرانی، همواره مورد توجه اقشار مختلف مردم بوده است. چه جمعی که بیشتر سراغ شعرهای کلاسیک می‌روند و چه عده‌ای که طبعشان با شعر نو سازگارتر است. روشنفکران نیز احترام زیادی برای او و آثارش قائل هستند.

حمیدرضا بهمرد : مهدی اخوان ثالث شاعر نامدار و توانمند ایرانی، همواره مورد توجه اقشار مختلف مردم بوده است. چه  جمعی که بیشتر سراغ شعرهای کلاسیک می‌روند و چه عده‌ای که طبعشان با شعر نو سازگارتر است. روشنفکران نیز احترام زیادی برای او و آثارش قائل هستند. اخوان در ابتدا، شعرهای با قالب سنتی و رعایت دقیق عروض و قافیه می‌سرود و حتی در ادامه نیز در همین قالب، شعرهایی حماسی و میهنی همچون “تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم” را برای وطنش سرود اما شاید نقطه عطف زندگی او، آشناییش با شاعر بزرگ و نوآور یعنی نیما یوشیج بود.

اخوان، تحت تاثیر او قرار گرفت و به تاسی از نیما، به شعر نو روی آورد و در این قالب، اشعار بسیار ماندگاری سرود. یکی از مهمترین این آثار، شعر معروف زمستان است که پس از کودتای 28 مرداد 1332 در توصیف حال و احوال جامعه مرده و افسرده خود به رشته تحریر در آورد. اگر بگوییم این اثر یکی از به یاد ماندنی ترین آثار ادبیات معاصر ماست، پر بیراه نگفتیم.

زمستان را از ابعاد مختلفی می‌توانیم بررسی کنیم که در ادامه به برخی بخش‌هایش به اختصار می‌پردازیم :

الهام  از فصل سرد سال

زمستان اخوان کاری بزرگ انجام می‌دهد. فصل زمستان برای ما معمولا یادآور سردی شدید هوا، پنهان شدن خورشید، خشکی درختان و در یک کلام گرفتگی و غم است. برف نیز در ادبیات معمولا با همین رویکرد مورد استفاده قرار گرفته است.

اخوان از این هوای گرفته و دلمرده برای توصیف اوضاع سیاسی اجتماعی دوران خود استفاده به جایی می‌کند به نحوی که تعابیر استفاده شده در شعر تا مدت‌ها در ذهن خواننده باقی می ماند.

شعر شناسنامه‌‌داری که فراتر از زمانه‌اش رفت

با وجود اینکه می‌دانیم که این اثر در چه دوره‌ای خلق شده و متاثر از چه اوضاعی است اما با این حال، اخوان همانند هر هنرمندی بزرگ دیگری هیچ کجا در شعرش حرفی از سیاست و سیاست بازی نمی زند و مقام والای شعرش را برای یک موضوع خاص تنزل نمی‌دهد. همین مورد باعث می‌شود شاعر در عین حال که فرزند زمانه خویش می‌باشد و نسبت به احوالات جامعه‌اش بی‌تفاوت نیست اما شعرش را نیز محدود به همان دوران نمی‌کند و با وجود شناسنامه‌دار بودن، از دل زمان و تاریخ می‌گذرد.

ایجاد تصویر و فضای زمستان، جادوی شعر

مهمترین بعد این شعر که می‌خواهیم به آن بپردازیم، تصویری بودن این شعر است. شعر زمستان به گونه ای سروده شده است که هر تکه از آن را که می‌خوانیم، تصویری از آن لغات و فضا و حال و هوا در ذهنمان ایجاد می‌شود و این تصویر چنان واضح و اثرگذار است که حتی اگر متن شعر را نیز از یاد ببریم، فیلم کوتاهی که اخوان برایمان ساخته را فراموش نخواهیم کرد.

از همان ابتدا، این تصویرسازی آغاز می‌شود : سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است ….

وگر دست محبت سوی کس یازی، به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است…

در پایان شعر نیز این تصویرسازی و فضاسازی به اوج خود می‌رسد :

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست­ها پنهان
نفس­ها ابر، دل­ها خسته و غمگین
درختان اسکلت­‌های بلور­آجین

دم مسیحایی دوست نیز کارساز نیست

اخوان در زمستان برای اینکه دردهایش را تسکین دهد، هم‌صحبتی برای خودش می‌گزیند. این هم‌نشین عزیز که دمی مسیحایی دارد و  او را چنین توصیف می‌کند : “مسیحای جوانمرد من، ای ترسای پیر پیرهن چرکین” به شاعر امید به آینده‌ای بهتر می‌دهد اما شاعر خسته دل انگار گوشش از این حرف‌ها پر شده و باور نمی‌کند همان جایی که می‌گوید : چه می‌گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد، فربیت می‌دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست …

اکسیر شعری

زمستان دارای غنی ترین و زیباترین آرایه های ادبی است که نه فقط به جهت زیبایی و به رخ کشیدن بلکه در جهت همان مفهومی که شاعر در پی آن است، به خوبی استفاده شده است. برای نمونه تنها به واج آرایی حرف “س”  دقت کنید که منتقل کننده حس سردی و حالتی نجواگونه است.

اخوان از متخصصان حوزه ادبیات کهن ایران است که تسلط فراوانی بر لغات ایران قدیم دارد. در این شعر نیز مانند سایر آثارش از این ادبیات غنی استفاده مناسبی داشته است اما کار اخوان به همین جا ختم نمی‌شود. او از ادبیات محاوره نیز در همین شعر در ترکیب با لغات قدیمی و ریشه دار فارسی استفاده می‌کند و این چنین اکسیری اعجاب آور تولید می‌کند که روح و روان ما را زنده می‌کند.

قصد نگارنده اشاره به تنها بخش کوچکی از این عظمت شعری بود و گرنه بیان تمام ظرایف و زیبایی‌های این شعر در این متن نمی‌گنجد.

زمستان را بخوانیم و لذت ببریم.

متن شعر زمستان :

« سلامت را نمی­‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ­‌گفتن و دیدارِ یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است

وگر دستِ محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیرِ پیرهن­‌چرکین!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آی!
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!

منم من، میهمان هر شبت، لولی­‌وشِ مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده­‌ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه­‌ی ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بی‌رنگ بی‌رنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می­‌لرزد.
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است.

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می­‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می­دهد، بر آسمان این سرخیِ بعد از سحرگه نیست.
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است.

و قندیلِ سپهرِ تنگ­‌میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمتِ نه تویِ مرگ­‌اندود، پنهان است.
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است.

سلامت را نمی­خواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست­ها پنهان
نفس­ها ابر، دل­ها خسته و غمگین
درختان اسکلت­‌های بلور­آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار­آلوده مهر و ماه
زمستان است. »

سراج24